تمام دلخوشی
سلام تمام دلخوشیام!
این روزها که میگذرد جای خالیات را بیشتر احساس میکنم. قلب من! امید دلم! نفسهایم به شماره افتاده است.
سلام همهی زندگی!
زندگی کردن در این دنیای وانفسا بدون تو معنی ندارد. لذتی نیست در این دنیا وقتی تو نیستی! کاش دوری از تو نازنین پایان بیابد.
سلام دلیل دلتنگی!
دلتنگیهایم از حد و مرز گذشته است. از بس ندیدمت درد و دلهایم دارد سرازیر میشود. باز خوب است صدایم را میشنوی، مرا میبینی!
سلام تمام دلخوشیام صاحب الزمان.
آقای من. روزها را به امید آمدنت طی میکنم شاید برسد طلعت حکومت صالحهات و دلم شاد شود به رویت روی ماهت.
آقا جان! روزهای دوری را به پایان رسان. جانها دیگر طاقت دوری ندارند. دلها برای شما آرام گشته. ارواح مومنین به دنبال تو سرگردانند.
بسم الله
امروز خیلی دلتنگ بودم.
یعنی بهتر است بگویم بعد از اینکه دربارهی امامت حضرت حجت بن الحسن علیه السلام بر کل هستی فکر کردم؛ دلم تنگ شد.
به این نتیجه رسیدم که کاش غصههای آقامون فقط مربوط به ما شیعهها بود. یادم نبود که حضرت برای تمام خلایق عالم غصه میخورد.
برای همهی آنها که به جای خدا بت میپرستند. برای بودا پرستها؛ شیوا پرستها؛ گاو پرستها و… ناراحت است و غصه میخورد.
برای همهی آنها که یهودیت منحرف را پیشه خود قرار دادهاند یا مسیحیانی که برای خدا فرزند و جسم قائل شدند یا برای زرتشتیها که همراه با خدای خیر به خدای شر هم معتقدند؛ دلش میسوزد.
شاید حتی برای آنها که نه خدایی را قبول دارند و نه میخواهند که یک موعود داشته باشند هم دلش بسوزد. برای بیکسی و نداریشان!
فکر میکنم خیلی شیعههای بدی هستیم که آقایمان را توی این دنیای بزرگ با این همه گرفتاری تنها گذاشتهایم.
الان وقت سر و کله زدن سر عفاف و حجاب نیست. بعد از چهل و چند سال که از حکومت اسلام گذشته؛ الان ما باید به ارسال حکومت اسلامی به نقاط دور دست دنیا فکر میکردیم نه اینکه تازه بر سر وکالت دادن به پهلوی بحث کنیم.
کاش یک جو معرفت تو وجود ما پیدا میشد. آن وقت شاید غصههای آقایمان توی این دنیا کمتر از اینها بود.
آقاجان!
امشب دلم برای شما خیلی تنگ شده. امشب با خودم گفتم:” یعنی آقای ما کجای این دنیاست؟ آیا کسی هست که تنهاییاش را با او پر کند؟ آیا همراهی هستدکه او را تنها نگذارد؟ اصلا چیزی خورده؟ لباس مناسبی پوشیده که بیمار نشود؟ اصلا کسی دلش برای او تنگ شده است؟"
دل من که برایت خیلی تنگ شده؛ باقی آدمها را نمیدانم!
بسم الله
اعتقاد به منجی و آینده ی بشریت در عصر ظهور او، در همهی ادیان توحیدی و غیر توحیدی، یکسان است. با تطبیق علائم ظهور در کلیه کتب آسمانی در مییابیم که اکثر آنها درباره یک برهه از زمان سخن میگویند. و بررسی منجی ادیان مختلف ما را به این نکته میرساند که همه ی این افراد که در کتب مختلف معرفی شده اند در حقیقت یک نفر میباشند.
نامهای مبارک صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقیه الله، که در کتب مذهبی دیگر ادیان برای وجود مقدس منجی بیان شده است، همه نشان از یک نفر دارد. اسامی مختلف موعود در زبانهای مختلف همگی به یک معناست و شمایلی که برای او ترسیم شده همگی بر یک شخص تطابق میکند.
سوشیانس زرتشیان، لند بطاوا در باور هندویان، مهمید آخر در انجیل، ماشیع در تورات عبرانی، فیروز در کتاب اشعیای نبی، بهرام در ابستاق زند و پازند، ویشنو در کتاب ریگ ودا، شماخیل در ارماطس و… همه و همه یک آرزوی مشترکاند. مهدی موعود! موعود جهانیان! آرزوی همه ی امتها و ملتها از ابتدا تا کنون.
اسها، اسلاوها، سلتها، ژرمنها، اهالی صربستان، اقوام اسکاندیناوی، همگی منتظر موعودند. در بیان آنها آرتور، اورین، کالویبریک، بوخص، بوریان بوریهم نامهای مقدس موعود است.
موعود همه عالمیان!
شاید مردم جهان ندانند میلادت کی فرا رسیده اما شما به فکر همه آنهایی! همه کسانی که چشم امید به آمدنت دارند. همه آنهایی که منتظر قدوم سبزت روزهای بسیاری ایستادگی کردهاند. همه آنهایی که ایمان خود را مستحکم نمودند تا به یاریات بشتابند.
موعود همه جهانیان مهدی جان!
گاه آمدنت دیر گشته. آرزوهای مردم جهان کی محقق میشود؟ دنیا تشنهی عدالت و محبت توست!
✍ به قلم خودم ??
پ.ن: نبشتههای قدیمی خودمان از وبلاگ نبشتههای دم صبح را منتقل میکنیم در این صفحه برای رضای خدا قربه الی الله. باشد که خدای مهربان از سر تقصیراتمان بگذرد. ?
ادرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
https://neveshte.kowsarblog.ir/موعود-همه-جهانیان
بسم الله
از دلایل غیبت حضرت حجت بن الحسن علیه السلام؛ ترس از کشته شدن ایشان توسط دشمنان بوده است.
آیا امروز این ترس از میان رفته است؟
چکار کنیم تا امنیت دنیا را فرا بگیرد و زمینهی ظهور حضرتش (صلوات الله علیه و علی اجداده طاهرین) فراهم شود؟
تنها راه؛ قوی شدن است.
قوی شدن در دین. قوی شدن در علم. قوی شدن در حکومت اسلامی در همهی زاوایای آن.
قوی شدن یک عزم جدی عمومی میخواهد. باید این نیاز در دل جوانها ایجاد بشود تا حرکت کنند و خودشان را به حکومت جهانی مهدی موعود علیه السلام برسانند.
وظیفهی ما به عنوان بیسمچیهای این لشکر این است که این پیام را به تک تک افراد این کشور برسانیم.
#تاجگذاری_امام_زمان علیه السلام
از هر دری که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان؛ وین راه بینهایت
بسم الله
به هر دری زدهایم تا به شما برسیم آقاجان! اما هرچه می دویم دورتر میشویم. به گمانم راه را اشتباه انتخاب کرده باشیم. اگرنه این همه دوری مگر امکان دارد؟!
دویدن بیامان به سمت معشوق و نرسیدن و نرسیدن و نرسیدن! تمام روزهای زندگیمان این چنین سپری میشود بدون شما.
آقای من!
با اینکه میدانی بدم وبه عهدی که با شما بسته بودم عمل نکردم؛ چه میشود اگر کرامت به خرج بدهی و مرا هم بپذیری؟ کودک جز دامان پر مهر پدرش کجا را دارد که پناه ببرد از جور زمانه؟
شما که رهایم کنی به چه کسی پناهنده باشم؟
دستم را لب پرتگاه زندگی و آخرت چه کسی بگیرد؟
کدام پدری دلسوزتر از شماست برای کودک شیعهای که از سر فراموشی یادش رفته امر پدرش چه بوده و دچار خطا شده؟
پدرم دستم را رها نکن. توی این دنیای غریب گم میشوم بدون شما.
وقتی استاد نشانههای ظهور را میگفت، به وقت گفتن اتفاقات وحشتناک میگفت:” اینها که میگویم سر شما نمیآید. مال باقی کشورهای مسلمان است.” و من نمیدانستم ما چه فرقی با باقی کشورهای مسلمان دنیا داریم که برای آنها جویهای خون راه میافتد ولی برای ما نه؟
امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم.
فرق ما با باقی کشورهای مسلمان چیست؟ چرا مملکت ما مملکت امام زمان علیه السلام هست و باقی ممالک اسلامی نیست؟
دلیل دارد.
چون ما ولی فقیه داریم. ما تحت ولایت مطلقه الهیه به سر میبریم. زیر سایهی مولایمان صاحب العصر و الزمان علیه السلام هستیم. ما تنها کشوری هستیم که ولایت را قبول کردیم و صاحب ولی شدیم.
هر کسی خودش را به این ولایت وصل کند گمراه نمیشود.
دارد عید غدیر از راه میرسد و هر روز نبودنت بیشتر از روزهای قبل خودش را نشانم میدهد.
چگونه تاب بیاورم روزها و سالها که میرود و تو نیستی؟
عید بیاید و پسر فاطمه در پس پرده غیبت باشد؟ این چه روزگار غریبی است؟
جشن ریاست و امامت و ولایت و ولیعهدی پدر آدم باشد بعد پسرش نتواند رخ بنماید و صدر مجالس بنشیند و از میهمان تفقد کند؟
آقای غریبم. مهربانم. نازنین پدرم.
کجای این عالم شال سیادت به کمر بستهای و خدمت عوام الناس میکنی که برای پدرجانت جشن برپا کردهاند؟
مظلوم عالم! مظلومتر از بابای غریبت امیرالمومنین علی(ع)!
کی شب فراغ به سر آید و صبح دولتت بدمت؟
که طلعت نورانیات چراغ رهاست.
دل یتیمان و بیچارگان امت جدت رسول خدا صلوات الله علیه و آله وسلم برای آمدنت لحظه شماری میکند. از در درا که عید غدیر با حضورت مصفاتر میشود.
اللهم عجل لولیک الفرج
والعافیه و النصر
وجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه
خیلی عجیب است.
تاحالا پیش نیامده بود برای کشیک رفتن تاخیر کنم. اما اینبار انگار یک طلسمی در کار افتاده. زود هم که راه میافتادم به انبوه جمعیت میرسیدم.
دو باری که من دیر کرده بودم همپاسم به پاسبخش گفته بود اصلا پیداش نیست. بار قبل هم دیر آمده. اما تو پاس سوم اینبار این من بودم که زودتر رسیدم و او یک ربع ساعت دیر رسیده بود. تازه نه دستمال با خودش آورده بود نه چوبپر.
اخطار گرفتم. به همین سادگی. چون اندازهی ده دقیقه دیر رسیدم سرِ پاس. ده دقیقه دیر رسیدن برایم گران تمام شد.
روزی که آتش جنگ در دشت کربلا بالاگرفته بود و همهی لشکر اباعبد الله الحسین علیه السلام شهید شده بودند، عدهای از یاران حضرت به معرکه رسیدند اما چه رسیدنی؟ آنها دیر رسیده بودند و سرها بالای نیزهها رفته بود.
خدایا! کاش در آن روزی که سرور و مولای ما حضرت صاحب العصر و الزمان علیه السلام قیام خود را آغاز میکنند؛ ما جزء السابقون السابقون باشیم. نه اینکه بعد از پایان هیاهو برسیم که حضورمان به درد مولایمان نخورد.
دلم گرفته از نبودن تو، بگو چه چاره کنم؟
یک سال دیگر آمد و تو نیامدی. ماندهام چرا هنوز زندهام و نفس میکشم بیتو؟ ?
یک سال دیگر از آوارگیات در کوه و بیابان گذشته و این شیعهی نالایقت نیامدنت را به سرور بنشته ?
مولای خوب غزلهای من سلام!
سلام آقای بیکس و تنها
سلام رونق شبهای تار بیکسیام یا طرید!
سلام تمام دلخوشیام.
میلادت روز شکفتن آرزوهاست. مقدمت گلباران.
کی میشود سایه ی جدایی کنار رود و خورشید محبتت عالمگیر شود؟
روزها تند و تند دارند میگذرند.
دیروز داشتم فکر میکردم تا چشم روی هم بگذاریم سال ۱۴۰۰ هم رسیده. و یکهو ته دلم خالی شد از رسیدن سال ۱۴۰۰. بعد گفتم ما در پایان یک قرن هستیم. چقدر وحشتناک!
یک روزی کلاس اول دبستان بودم و روز اول مدرسه با خودم فکر کردم:” یعنی من یک روز به دبیرستان میرسم؟ چقدر وحشتناک!” وقتی رسیدم دبیرستان دیدم انقدرها هم وحشتناک نبود. مثل برق و باد گذشت.
وقتی سال ۸۰ رسید با خودم گفتم:” یعنی ده سال دیگه سال ۹۰ از راه میرسه؟ چقدر وحشناک!” و وقتی سال ۹۰ رسید و این همه هیاهو و فتنه و وحشتناکی روزگار رو دیدم متوجه شدم سال ۹۰ وحشتناک نبود. بلکه رسیدنش فقط زمان میبرد.
حالا هم دیروز به این فکر میکردم که گذار از یک صده که ما در سی چهل سال آخرش به دنیا آمده بودیم چقدر وحشتناک است. اما واقعیت این هست که مثل برق و باد میگذرد. همانطور که دهه هفتاد شد هشتاد و بعد نود و حالا ۹۸. الان دارم به این فکر میکنم که پیر شدهایم در این روزگار. و حالا دلم برای مولایم بیشتر از قبل تنگ شده است.
صد سال از عمر دنیا گذشته و دارد به انتهای صده سیصدم از هزاره اول میرسد و من وحشت کردهام. آقایم چه ها کشیده است که قرنها را پشت سر گذاشته و هنوز در پس پرده غیبت است. آن هم با تنهایی. بییاوری. بی همراهی یک نفر که مونس همیشگی آدم باشد.
طرید فرید! مولای من!
نمیدانم چرا هر چه را شروع میکنم آخرش به غریبیات ختم میشود، غریب زمانه!
ببخش که همراه و هم نفس و یاورت نیستم.
ببخش که فقط سربارم.
ببخش!
بسم الله الرحمن الرحیم.
یا اباصالح ادرکنی
در زمان امام صادق علیه السلام از ایشان سوال شد اگر ما به شما دسترسی نداشتیم مسائلمان را از چه کسی سوال کنیم؟
حضرت در جواب این پرسش چند خصوصیت برای #روایان_حدیث بیان فرمودند.
صائنا لنفسه
عالما لدینه
مخالف لهواه
مطیع لامر مولاه
فللعوام ان یقلدوه
چنین شخصی که
مراقب نفس خود باشد و نفس خود را از معاصی نگاه دارد.
در دین خود عالم ترین باشد.
دنبال هوای نفس خود نباشد و دنیا پرست نباشد.
مطیع و فرمانبردار از مولای خویش باشد.
بر همگان واجب است از چنین کسی تقلید کنند.
و این حکم تبعیت از هر کسی به جز مولا را اثبات میکند.
در حقیقت جدای از امر ولایت، ولی فقیه چون یکی از #روایان_حدیث است باید از او تبعیت کرد.
شاید پرسیده شود این حکم درباره احکام خصوصی است.
باید پاسخ داد
احکامی که در قرآن و روایات آمده دو نوع هستند.
احکام عمومی و احکام خصوصی.
احکامی که باید هر کسی انجام دهد تا عبودیتش کامل باشد. که به آن احکام خصوصی گفته میشود. مانند حج، روزه،نماز.
احکام عمومی احکامی هستند که برای ادارهی جامعه اسلامی از سوی شارع معین شدهاند. از این میان میتوان به خمس، زکات و جهاد اشاره کرد.
#روایان_حدیث طبق فرموده حضرت صادق علیه السلام اجازه دارند در هر دو موضوع از موضوعات احکام ورود پیدا کنند و در غیاب مولا وظایف امت را مشخص نمایند.
به این گونه افراد که در امور عمومی نیز دخالت میکنند و رای صادر میکنند حاکم شرع میگویند.
کار شبکه سازی از نیروهای مومن و انقلابی، از زمان حضرت باقر علیه السلام شروع شد.
بعد مکانی و عدم دسترسی همیشگی به امام باعث شد تا حضرت باقر علیه السلام دست به آموزش شاگردانی بزند تا بتوانند در غیاب حضرت، امت اسلامی را هدایت و سرپرستی کنند. اینها همان #راویان_حدیث بودند.
البته اولین راویان حدیث در زمان خود حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و سلم زندگی میکردند. ایشان سخنان حضرت رسول صلوات الله علیه را به دیگر شهرها و قبایل مختلف میبردند و وظایف مردم در قبال زندگی شخصی و اجتماعی را تعریف و تبیین میکردند.
… و اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی روات حدیثنا.
#روایان_حدیث
طی چند جلسه قصد دارم به تبیین این حدیث بپردازم. امیدوارم برای کسی به درد بخورد. نه که، مثل همیشه، فقط برای مولایم مینویسم و او مرا تفقد میکند.
برای شروع بحث، باید ابتدا سند این حدیث را مورد بررسی قرار دهیم.
این حدیث گوشه ای از پیام حضرت حجت ابن الحسن العسگری _روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه_ میباشد؛ که در جواب نامهی علما به ایشان ایراد فرمودهاند.
آن نامه را اسحق ابن یعقوب کلینی برای حضرتش نوشته بود و سوالاتی را در آن پرسیده بود و به وسیله ی محمد ابن عثمان العمری نایب آخر امام زمان علیه السلام به دست ایشان رسانیده بود.
منبع حدیث، کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج (الطبرسی) ترجمه و شرح غفاری جلد ۴ صفحه ۲۹۰ میباشد.
و حالا ادامه بحث:
و اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی روات حدیثنا
الحوادث الواقعه: یعنی اتفاقاتی که در آینده رخ میدهد.
فارجعوا: فعل امر هست و ظهور در وجوب دارد.
الی روات حدیثنا: به راویان حدیث ما رجوع کنید.
از این قسمت بر میآید که:
در زمانهی عصر غیبت که امام حی، در دسترس نیست؛ باید برای پیدا کردن پاسخ مسائل جدید پیش آمده، به راویان حدیث مراجعه کرد.
اما روای حدیث چه کسی است؟
در گذشته راویان حدیث علمایی بودند که از طرف استاد خود اذن میگرفتند تا حدیثی را از ایشان نقل کنند. روات حدیث مردانی ثقه و مورد اطمینان بودند. آنها پشت به پشت روایات را به نسل بعد منتقل میکردند. اما آنها فقط به ذکر حدیث بسنده میکردند و از هرگونه اجتهاد در امر حدیث اجتناب مینمودند. البته تا زمانهای گذشته ضرورتی نیز برای این امر وجود نداشت که کسی به جز از حدیث به چیز دیگری استناد کند.
اما امروزه با گسترش علم و تکنولوژی مواردی پیش میآید که به متن حدیث نمیتوان بسنده کرد و لازم میآید با توجه به فن اصول فقه و منطق و فلسفه به فهم دقیق از احادیث رسید. امروزه روات حدیث در حقیقت مجتهدانی هستند که در امر هر حدیث غور و تفقه میکنند و مسائل روز را از آن استخراج میکنند و امر وظایف شرعی را پاسخ میگویند.
طبق این حدیث اطاعت از امر راوی حدیث و یا به قولی مجتهد جامع الشرایط لازم و واجب و ضروری است. اما حوادث واقعه چیست؟
امر مملکت داری. امر اداره حکومت اسلامی در عصر حاضر. زیرا احکام اولیه که نیاز به فحص فراوان ندارند و از مرور احادیث نیز میتوان به آنها رسید. اما فنون اداره حکومت اسلامی و مشکلات پیش روی حکومت اسلامی که از رهبری مولا دستش کوتاه است، احتیاج دارد که ولی و جانشینی از طرف مولا آنرا هدایت و راهبری کند و این امر را در دست بگیرد.
این شخص را خود حضرت معین نموده است. با کلمه ی راوی حدیثنا. یعنی همان ولی ای که فقیه است. سرپرستی که مجتهد جامع الشرایط است.
در یک کلام ولی فقیه
امشب انقدر شور و شعف دارم انگار که فردا روز اول نوروز است و سال تحویل است. خیلی خوشحالم که این همه تلاشم امسال ثمر داد.
دخترم خودش خانه را مرتب کرده و تزئین نموده. برای خاله هایش هدیه ی عید غدیر درست کرده. لباس نوی خودش و خواهرش را مرتب کرده. ژله درست کرده با خواهرش خورده و همه را فقط به خاطر این انجام داده که فردا عید غدیر است.
بهترین روز عمر خودم و دخترهایم و پدر و مادرم روز عید غدیر خم است. روزی که باباجانم حضرت علی علیه السلام امام امت شد.
شیرین ترین روز زندگی مادرم حضرت زهرا سلام الله علیهاست. و به یاد ماندنی ترین روز زندگی حسنین و زینبین سلام الله علیهم.
فردا روز بزرگی است. کاش فردا آقایم امام زمان علیه السلام هم بود و با هم یک جشن بزرگ عمومی ترتیب میدادیم و در همه جای جهان نقل و نبات و شیرینی به هم تعارف میکردیم.
راستی فرموده اند روز ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف هم، روز عید غدیر خم خواهد بود. کاش فردا روز موعود باشد
جمعه ای دوباره آمد و من دلتنگ قدمهای تو ام. یا صاحب الزمان!
از یکی دو روز پیش شروع کردم کتابهای با موضوع مهدویت را مطالعه نمودم. قرار است از این پس به عنوان خادم رضوی سلام الله علیه در یک فرهنگسرا سخنرانی پیرامون عقاید حقه ی شیعه ی جعفری و مباحث مهدویت داشته باشم. از وقتی این کتابها را به دست گرفته ام انگار روح تازه ای در من دمیده شده. از اینکه مطالب جدید ببینم یا مرور مطالب گذشته کنم خیلی خوشحال میشوم.
همیشه موضوع سخنرانی هایم را خودم مشخص میکردم و مستمعینم را میشناختم. بنابراین میدانستم باید از چه بگویم و چطور شروع کنم. اما الان که الزام برای انتخاب موضوع هست و باید کلاس درس برپا شود در اولویت بندی مباحث برای طرح در کلاس گیر افتاده ام. یعنی نمیدانم برای این جمع که میخواهم ببینم شان بهتر است ابتدا درباره ی چه مساله ای صحبت کنم؟
درباره ی لزوم حضور امام؟
درباره لزوم شناخت امام؟
درباره ی اصل امامت؟
درباره ی توحید و نبوت تا برسم به امامت؟
راجع به چه چیزی در جلسه ی اول صحبت کنم؟
استاد اکبری همیشه جلسه ی اول که برای جذب مخاطب برپا میشد درباره ی امام حاضر سخن میگفت و سعی میکرد عشق به امام زمان علیه السلام را در دلها بکارد و زنده کند تا میهمانان روز میلاد فردا روز برای کلاس مهدویت خودشان بیاییند. همین طوری همیشه جذب مخاطب میکرد.
انصافا اخلاص استاد اکبری در این زمینه بالا بود.
شاید من هم همین کار را کردم. جلسه ی اول خیلی خیلی اهمیت دارد. هم برای من هم مستمع هم مسئول فرهنگسرا.
خدا کند که بتوانم از پس اینکار هم بر بیایم. باید متوسل به مادر سادات سلام اللله علیها بشوم.
امشب یکهو سر از دریا دراوردم. به خودم که آمدم در غروب داشتم دریا را طی میکردم و از ساحل دور میشدم. حس غریبی داشت.
لذت سواری کردن روی قایق و اینکه اینجا در وسط دریا از همه چیز رها میشوی و فقط خدا باقی میماند و بس! خیلی شیرین بود. یک لحظه با خودم گفتم:” بیخود نیست که ماهی گیرها دلشان میخواهد همیشه در دریا باشند.” آخر آرامش محض آنجا بود.
وسط دریا که رسیدیم قایقران گفت:” اینجا وسط آبه. من نگه میدارم اگر خواستید عکس بگیرید.” و ما هم خیلی محترمانه گفتیم:” ترسیدیم گوشیها مون بیافته تو آب. برای همین چیزی نداریم که باهاش عکس بگیریم.” و در نهایت فقط لذت بردیم و برگشتیم.
نمیدانم من خیلی فضایی ام یا همه وقتی به دریا نگاه میکنند یاد غربت امام غریب میافتند. یاد تنهایی مولایمان صاحب العصر و الزمان.
غروب بود و آفتاب رفته بود و دریا موج میزد و من یاد تنها ترین مرد دنیا بودم و به دریا نگاه میکردم.
آقا جانم یا صاحب الزمان! حال و روز من در این روزها این قطعه شعر معروف است:
” به صحرا بنگرم صحرا تو بینم.
به دریا بنگرم دریا تو بینم.
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت؛
به جز آن قامت رعنات نبینم.”
امشب فقط یک چیز از خدایم میخواهم. اللهم عجل لولیک الفرج!
سالهای قبل من هم این لیاقت را داشتم که پشت سر آقا نماز عید بخوانم. خیلی شیرین و دلچسب است این نماز. خلوص و صفای حضرت آقا همه ی جمع نمازگزار را با خودش میبرد. بوی بهشت میگیرد مصلی. من چندین بار رفته ام.
امروز یادش افتادم و دلم تنگ شد.
وقتی نماز پشت سر نایب امام زمان علیه السلام انقدر شیرین است چه بشود نمازی که خود حضرتش اقامه کند.
آقاجانم.
امسال نماز عیدت را کجا اقامه میکنی؟ کاش ما هم در صف نمازتان میبودیم.
هرچه که به غروب شب نیمه ی شعبان نزدیک میشوم دلم برای آقای غریبم بیشتر تنگ میشود.
آقا جانم! امشب کجای این دنیا تنها و غریبانه به انتظار نشسته ای؟
امشب دلم شادمان نیست. راستش سال به سال که میگذرد وقتی به این فکر میکنم که این آقا که ما برایش جشن تولد گرفته ایم الان کجای دنیا سرگردان است و از دست ما دلش خون است لبخند از لبانم رخت بر میبندد. کاش امسال روز میلادت روز ظهورت هم باشد!
آقا جان!
قدم به دنیای تاریک ما گذاشتی. واقعا دنیا با قدمهایت روشن شد. امید دل نا امیدان و دردمندان! صفای وجود مومنان! شعف و شادمانی قلب صالحان! آقا جانم یا صاحب الزمان! میلادت مبارک.
این روز عزیز را با غم دوریت به یمن قدوم مبارکت جشن میگیریم و دست دعا به درگاه ایزد منان برمیداریم که ان شاء الله روز موعود نزدیک باشد!
از همان روز اولی که در اولین وبلاگم شروع کردم به نوشتن اعتقاد داشتم در فضای مجازی هم آقایم امام زمان علیه السلام مرا میبیند و کارم را دنبال میکند. برای همین همیشه آخر پستهایم مینوشتم:” ممنون که اینجا هم سری زدید” راستش مخاطب خاصم یعنی مولایم صاحب العصر و الزمان منظورم بود.
شاید تو صفحات مختلف فضای مجازی کسی که شما را بشناسد وجود نداشته باشد که کنترل کند شما به چه پستهایی علاقه مندید یا کدام مطالب را دنبال میکنید یا لایک های شما پای کدام پستها میخورد. اما مطمئنا خدایی که آفریننده ی عالم و آدم و فضای مجازی است حتما میبیند. شاهدش امام زمان علیه السلام هم حتما میبینند. موقع دیدن مطالب مختلف یادتان نرود که یوسف زهرا سلام الله علیه ناظر اعمال ماست. دل نازنینش را آزرده نکنیم.
راستی! گناه دیگران باعث نمیشود ما هم خودمان را دچار گناه کنیم. اگر کسی اصرار دارد عصیانش را به شما نشان دهد شما مجبور نیستید او را ببینید. یغضوا من ابصارهم و یغضضن من ابصارهن برای همچین مواقعی نازل شده است.
پ.ن: غض بصر یعنی چشم پوشیدن. یعنی چشمهایش را بر روی گناه ببندد. در سوره ی نور یک بار این دستور برای مردان آمده است و یک بار برای زنان. پس نگاه نکردن به نامحرم حکم قطعی خداوند است حتی اگر نا محرم اصرار دارد خودش را به شما بنمایاند.
آخر صحبتهای دکتر عزیزی رسیدیم به بحث شان. همین یک ربع برایمان کفایت میکرد که بارمان را ببندیم. مثل همیشه فرمودند:” خانه هاتونو وقف حضرت زهرا سلام الله علیها کنید و نیت کنید و به خانم بگید شما حرم نداری. از این به بعد خونه ی من حرم شما باشه. هرکاری هم تو خونه انجام دادین به نیت حضرت زهرا سلام الله علیها انجام بدید.” دوباره فاطمیه نزدیک است. باید بروم یک پرچم مشکی فاطمیه برای حرم خانم جان تهیه کنم!
اما استاد این جلسه یک حرف دیگر هم زد که دل من را آتش زد. گفت:” تو دعاهاتون از خدا نخواین که آقا رو ببینید. فوقش آقا رو هم دیدین بعدش چی؟ تو یک جلسه ی دیدار با رهبری هزاران نفر درحال دیدار آقا هستند. همه شان آقا را میبینند اما در اون وسط جمعیت آقا یکی را صدا بزند و بگوید بیا جلو! بعد چفیه اش را دربیاورد بدهد به او. این چقدر با هم فرق میکند؟! به آقا بگویید آقا جان. وسط این همه آدم منو ببین!”
آقا جانم!
آخر روی سیاهم که دیدن ندارد. دل سرگردان و حیران از گناهم. اما دلم خوش است که آقایم کریم است. آقاجان! وسط این همه آدم که تو شهر من هستند من را ببین که دیدن تو با دیدن همه عالم فرق میکند. لا اقل شاید نگاه گرم و مهربانت به وجود سراپا تقصیرم بیافتد من هم هدایت شوم.
اما شاید اتفاقا باید خودم را از دید آقاجانم پنهان کنم؟ آیا انتظاراتش را براورده کردم که حالا منتظر باشم نگاهش را سوی من بگرداند؟ شاید آقاجانم هر هفته که نامه ی اعمالم را میبرند نزدش با خودش نچ نچ میکند و خطاب به من میگوید:” تو دیگه چرا؟ تو که نام سربازی ما رو یدک میکشی!”
آقا جانم. دلم برای لحظه لحظه بودن با شما تنگ شده. اما روی دیدارت را هم ندارم. از خودم راضی نیستم چون به آنچه وظیفه ام بود درست عمل نکردم. فقط تنها چیزی که دارم بگویم این است:
آقا جان. اگر چشم مهربانت سوی من خطاکار افتاد فقط من را ببخش که دلت را خون کردم. شما آقای کریم هستی. مولای مهربان به کنیز خطا کارش رحم میکند. آخر خدای عزوجل فرموده است:” ارحم ترحم”