وارث غدیر
دارد عید غدیر از راه میرسد و هر روز نبودنت بیشتر از روزهای قبل خودش را نشانم میدهد.
چگونه تاب بیاورم روزها و سالها که میرود و تو نیستی؟
عید بیاید و پسر فاطمه در پس پرده غیبت باشد؟ این چه روزگار غریبی است؟
جشن ریاست و امامت و ولایت و ولیعهدی پدر آدم باشد بعد پسرش نتواند رخ بنماید و صدر مجالس بنشیند و از میهمان تفقد کند؟
آقای غریبم. مهربانم. نازنین پدرم.
کجای این عالم شال سیادت به کمر بستهای و خدمت عوام الناس میکنی که برای پدرجانت جشن برپا کردهاند؟
مظلوم عالم! مظلومتر از بابای غریبت امیرالمومنین علی(ع)!
کی شب فراغ به سر آید و صبح دولتت بدمت؟
که طلعت نورانیات چراغ رهاست.
دل یتیمان و بیچارگان امت جدت رسول خدا صلوات الله علیه و آله وسلم برای آمدنت لحظه شماری میکند. از در درا که عید غدیر با حضورت مصفاتر میشود.
اللهم عجل لولیک الفرج
والعافیه و النصر
وجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه