• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

تمام دلخوشی

سلام تمام دلخوشی‌ام!
این روزها که میگذرد جای خالی‌ات را بیشتر احساس میکنم. قلب من! امید دلم! نفسهایم به شماره افتاده است.

سلام همه‌ی زندگی!
زندگی کردن در این دنیای وانفسا بدون تو معنی ندارد. لذتی نیست در این دنیا وقتی تو نیستی! کاش دوری از تو نازنین پایان بیابد.

سلام دلیل دلتنگی!
دلتنگی‌هایم از حد و مرز گذشته است. از بس ندیدمت درد و دلهایم دارد سرازیر میشود. باز خوب است صدایم را میشنوی، مرا میبینی!

سلام تمام دلخوشی‌ام صاحب الزمان.
آقای من. روزها را به امید آمدنت طی میکنم شاید برسد طلعت حکومت صالحه‌ات و دلم شاد شود به رویت روی ماهت.
آقا جان! روزهای دوری را به پایان رسان. جانها دیگر طاقت دوری ندارند. دلها برای شما آرام گشته. ارواح مومنین به دنبال تو سرگردانند.

۳۶ خدا

10 دی 1401

بسم الله

داشتم مطالب گذشته وبلاگم را زیر و رو می‌کردم یاد یکی از انیمه‌ها افتادم که تازگی با دخترها تماشا کردیم.‌ تو شبکه درباره‌ش ننوشتم. فقط با رفقا حرفش را زدم. یک ماجرای جالبی دارد. :) 

ماجرای این انیمه چینی پیرامون یکی از ۳۶ خدای آسمانی است که چون عبادت کننده ندارد مجبور شده بیاید روی زمین و برای خودش عبادت کننده دست و پا کند تا نیروی جادویی‌اش به جوشش بیافتد. :) 

تفکر داشتن ۳۶ خدا آدم را نابود می‌کند. ☺ ما با همین یک خدای احد و واحد که داریم گاهی وقتها آبمان با هم توی یک جوی نمی‌رود. او مدام می‌گوید نکن! ما انجام می‌دهیم. میگوید بکن! انجام نمی‌دهیم. فرض کنید جای این یکی یک دانه خدای بامرام مهربان را ۳۶ خدا بگیرد که دست کم ۳۴ تای آنها از شیطان شکست خورده باشند و یکی‌شان خدای زباله جمع کنی باشد و در بین‌شان در آسمانها هم فساد بیداد کند. ☺☺ 

خدایا بنده‌هایت را از این نادانی نجات بده. 

دلم می‌سوزد که چطور آدمهایی هنوز توی قرن ۲۱ در حال زندگی هستند که یا بت می‌پرستند یا خدا ندارند یا اگر دارند بیشتر از یکی است؟ 😔 

این واقعا تاسف برانگیز هست. 

یکی از آرزوهای تازه‌ی من این است که کاش زبان‌های خارجی زیادی بلد بودم و به همه زبانها درباره‌ی خدا مطلب می‌نوشتم و برای آدمهای مختلف توی دنیا منتشر می‌کردم. 

کاش میتوانستم همه آدمهای روی زمین را به داشتن خدای یکتا دعوت کنم. 

گرچه آرزوی بزرگی است اما محال هم نیست. شاید یک روزی توانستم براورده‌اش کنم. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زن پناهگاه همه!

07 دی 1401

بسم الله 

عزیزان همراه سلام.

امروز با بخش دیگری از نقد سریال کره‌ای عاشقان ماه در خدمت شما عزیزان هستم.موضوع این نقد نقش زن به عنوان یک پناهگاه امن برای همه است. 

چند وقت پیش داشتم با یکی از دوستان درباره‌ی نقش زنان در این عالم سخن می‌گفتم. رسیدم به اینجا که لازم نیست یک زن برای قهرمان بودن به میدان جنگ برود و شمشیر به دست بگیرد و کارهای زمخت مردانه انجام بدهد تا بتوان او را یک قهرمان پنداشت. زن همه این کارها را میتواند فقط با یک نوازش ساده انجام دهد. امروز میخواهم به این بخش از سریال عشاق ماه اشاره کنم. 

عاشقان ماه یا عشاق ماه؛ سریال کره‌ای با تفکرات نیمه بودایی نیمه مسیحی مردم کشور کره ساخته شده اما دین حاکم بر این داستان دین بودایی است. اینها را قبلا به‌ش اشاره کرده بودم. در پست دیگری (در اینجا ) هم درباره امر ازدواج در آیین بودا نوشتم که میتونید مطالعه کنید. 

با اینکه این سریال از نظر ما شایستگی تماشای عمومی ندارد؛ چون به خط قرمزهای ما در روابط و نشان دادن آن پایبند نیست؛ اما در جایگاه خودش به عنوان نمونه‌ای از تفکرات مردم مشرق زمین، قابل اعتناست.

این سریال در پی معرفی یک قهرمان ساده است که توانست تاریخ را تغییر بدهد. او فقط یک زن است؛ هه‌سو. هه‌سو اصلا توانایی شمشیر زدن ندارد. اسب سواری هم بلد نیست. توانایی سیاست‌مداری و مملکت داری هم ندارد. ما با یک ابر قهرمان زن رو به رو هستیم که فقط یک زن ساده است با تفکرات زنانه و توانمندی‌های زنانه. اما همین توانمندی زنانه اوست که نجات بخش و ابر قهرمان شدن او را در پی دارد. 

در دین اسلام به زن به چشم یک پناهگاه امن نگاه شده. پناهگاهی که همسر در کنار او به آرامش برسد و فرزندان در آغوش او رشد کنند و پدر با روی خوش او شاد شود و برادر با حمایت او به پیروزی دست یابد. ما یک کپی از این زنان را در این سریال عاشقان ماه می‌بینیم.نکته جالبی که جا دارد به‌ش اشاره کنم این است که سینمای کره با نمایش این سریال در جهان؛ به تنهایی توانست همه‌ی سخنان فمنیست‌های دنیا را زیر سوال ببرد. smile  این سریال به طریقه‌ای زیبا زنی را به تصویر کشیده که فقط زنانگی می‌کند و قهرمان قصه است. عمرا اگر از فیلم‌سازان مسلمان ما چنین قصه و سریالی با این میزان از توجه جهانی ساخته بشود که بتواند به این زیبایی این نقش پناه همه بودن را در زن به تصویر بکشد.  smile

برای اینکه بتوانم پیرامون شکل‌گیری شخصیت ابرقهرمان قصه و پناه امن بودن او توضیح بدهم مجبورم بخش‌هایی از داستان را برایتان بازگو کنم. برای ورود به بحث هم لازم است به شرح و تفصیلی پیرامون دو شخصیت اصلی این سریال بپردازم. 

عاشقان ماه

 

این تصویر دو شخصیت اصلی داستان هستند.

هه‌سو با بازی خانم آیو بازیگر و خواننده‌ی معروف و لی جون گی بازیگر، خواننده، رقصنده‌ و مدل معروف کره‌ای در نقش وانگ‌سو یا همان پادشاه گوانگ جونگ.  

خانم آیو را قبلا در فیلم‌هایی که از تلویزیون خودمان منتشر شده ندیده‌اید. اما لی جون گی همان ایلجیماست.

در ادامه در صفحات بعدی  با ما همراه باشید.   

 

ادامه »

بیشتر بخوانید
 1 نظر

moon lovers

04 دی 1401

بسم الله

میهمانان عزیزم  سلام.

در ادامه نقد فیلم‌ها و انیمه‌ها که چند وقتی است آغاز کردم؛ امروز آمدم درباره یک نکته ریز که در تفکر مردم مشرق زمین نقش حیاتی دارد صحبت کنم. جالب اینجاست که تمام انیمه‌ها و فیلم‌های شرقی روی این نکته کار می‌کنند. اصلا یکی از اصول زندگی آنهاست.

مثبت اندیشی و تفکر خوب داشتن

بررسی اجمالی در همه فیلم‌ها و انیمه‌ها این نکته را نمایان می‌سازد که مردم مشرق زمین معتقدند انسان باید همیشه تلاش کند و از تلاش دست برندارد و همیشه باید مثبت فکر کند تا یک راه تازه برای برون‌رفت از مشکلات پیدا کند. اساس ترقی این کشورها هم همین تفکر است. البته باید بگویم این همه ریشه در همان تفکر تناسخ دارد.

آنها چون معتقدند روح انسان باید تلاش کند تا یک زندگی خوب را تجربه کند تا بالاخره بخشیده شده و به نیروانه برسد؛ بنابراین همیشه مثبت فکر می‌کنند و همیشه تلاش می‌کنند بهترین زندگی را داشته باشند. اگرنه احتمالا با اجبار طبیعت به چرخه‌ی حیات ابدی غم انگیزی فرو می‌افتند که همچنان ادامه خواهد داشت. توجه کنید که این تفکر دینی بودایی آنهاست. این یک نکته‌ای هست که در اذهان مردم مشرق زمین رسوخ کرده چون قرن‌هاست که بودا دین اصلی آن کشورها بوده‌ است. آنها با وجود مسیحی بودن هم هنوز به برخی از اصول بودا پایبند هستند چون جزء ارتکازات ذهنی و پیش فرض ذهنی آنها شده است.

 

در این فیلم‌ها و انیمه‌ها ما با چند عنصر مواجه هستیم.

1. انسانی که توانایی خاصی ندارد. یا شاید حتی بی‌عرضه‌ترین آدم‌هاست. یا نقصی در جسم یا شخصیت او هست که باعث شده همه‌ی مردم او را ترد کنند یا در گرداب غم تنها باقی بماند.

2. یک نفر که باور دارد همه میتوانند قهرمان باشند. قهرمان زندگی خودشان.

3. یک راه حل که میتواند مشکلات جسمی یا شخصیتی را برطرف کند.

4. یک ابر قهرمان که از دل یک آدم بی‌عرضه بیرون آمده.

آنها به طور پیش فرض سعی می‌کنند بی‌عرضه‌ترین آدم‌های کشور خودشان را باعرضه و ابرقهرمان کنند. بر خلاف کشورهای غربی که دوست دارند همه ناتوان باشند الا یک نفر ابر قهرمان که همه دنیا را نجات بدهد. ابرقهرمان‌ها در داستانهای شرقی مثل آدم‌های معمولی دیگر هستند و برای همه این ابر قهرمانی قابل دست‌یابی است.

حالا با این توضیحات می‌رویم تا درباره‌ی داستان سریال عاشقان ماه یا عشاق ماه صحبت کنیم اما نگران این مطلب هستم که تماشا کردن‌ش برای دوستان یک مساله بشود. زیاد تماشا نکنید. یک کم وقت بگذارید براش‌. ☺️ خیلی خیلی کم. توجه دوباره می‌دهم این سریال برای رده سنی زیر 18 سال اصلا مناسب نیست اما امیدوارم برای دوستان در تربیت فرزندان‌شان مفید فایده باشد. 

ادامه مطلب را در صفحه دوم مطالعه بفرمایید. :)

صفحات: 1· 2

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

عاشقان ماه

17 مهر 1401

بسم الله

قبلا عرض کرده بودم که داستان این فیلم در قرن ۵ قبل از میلاد و با پیش فرض دین رایج بودایی در حال وقوع هست.

این نکته در درک روابط بین افراد و ازدواج‌هایی که در داستان شکل گرفته کمک کننده است. برای همین در هر پست مدام به آن تاکید می‌کنم.

ازدواج در آیین بودا به چه شکل است؟ 

بوداییان برای ازدواج مراسم خاصی ندارند. آنها مثل دیگر ادیان اوراد و ادعیه و کلماتی برای برقراری رابطه ازدواج ندارند. بنابراین همین قدر که دو نفر تصمیم به ازدواج بگیرند و خانواده‌ها آن را بپذیرند این توافق به منزله ازدواج محسوب می‌شود. فقط برای بعد از ازدواج آنها یک جشن برگزار می‌کنند و امروزه در آن جشن موبدان به خواندن دستوراتی پیرامون حقوق زن و مرد و لزوم داشتن زندگی خوب سخنرانی می‌کنند. 

در طلاق هم به همین شکل ما با اوراد و صیغه  و دعا رو به رو نیستیم.‌بلکه وقتی زن و شوهر به این نتیجه برسند که ادامه زندگی برای طرف مقابل رنج آور است به آن پایان می‌دهند. یعنی طلاق هم با توافق دو طرف اجرا می‌شود.

بنابراین انتظار نداشته باشید که در این فیلم‌های با تفکر بودایی شاهد ازدواج و طلاق درست و درمانی باشید. این یک مساله.

نکته دوم این است که خانواده‌ی سلطنتی در رسوم بوداییان مجبور بوده‌اند برای امر ازدواج خودشان از پادشاه کسب اجازه کنند. همین طور امر طلاق با قانون حکومتی پادشاه قابل اجرا بوده است. در حقیقت پادشاه به عنوان ولی امور مسئول ازدواج و طلاق خانواد‌های وابسته به حکومت بوده است.

نکته سوم این که در آیین بودا به جایز بودن چند همسری معتقدند. بنابراین اگر یک مرد یکی از همسرانش را کنار بگذارد و در عین حال به یک کس دیگر علاقه‌مند شود؛ در آیین بودا به عنوان خیانت محسوب نمی‌شود. او حق این را دارد که هرچندتا که دوست دارد همسر اختیار کند. چند همسری در سریال عشاق ماه هم اتفاق افتاده. برخی از شاهزاده‌ها مثل پدرشان چند همسر  دارند. بنابراین ابراز علاقه شاهزاده هشتم به هه‌سو با وجود داشتن یک همسر در عرف آن زمان خیانت محسوب نمی‌شود اما اینکه پنهانی این عمل صورت می گیرد و باعث رنجش خاطر مین‌هه می‌شود؛ این مساله‌ای است که در داستان مورد بررسی قرار گرفته و به آن اشاره شده. 
نکته بعدی در ازدواج بوداییان این است که آنها ازدواج با محارم را حرام نمی‌دانند. تنها ازدواج با مادر یا پدر را بر فرزند حرام اعلام می‌کنند اما دیگر افراد از این قانون خارج‌اند. بنابراین میبینیم وانگ‌سو یک بار با دختر برادرش ازدواج اجباری انجام می‌دهد و یک بار با خواهر یا شاید خواهر خوانده‌ی خودش محبور به ازدواج می‌شود. 

البته در ماهیت وجودی یئون هوا در داستان کاملا رفتار مشخصی وجود ندارد. گاهی اشاره می‌شود که او فرزند خوانده پادشاه است اما همسر پادشاه را مادر صدا می‌کند. گاهی گفته می‌شود او خواهرزاده یا برادرزاده‌ی ملکه دوم است. اما در انتها وقتی میخواهد خودش را به زور به پادشاه بقبولاند می‌گوید من دختر پادشاه فقید تائجونگ یعنی پدر امپراطور هستم. علی ای حال در هر صورتی در آیین بودا ازدواج با محارم اشکال ندارد و فقط ازدواج دختر با پدر یا پسر با ماور نهی شده است. 

حالا با این توضیحات شاید درک بهتری از روابط زنان و مردان در این داستان پیدا کنیم. در حقیقت در هیچ کجای قصه ما با زنا کاری یا فحشا مواجه نیستیم. در هر دینی اگر ازدواج با قوانین خود آن دین شکل بگیرد از نظر اسلام درست و حلال است. 

 اما آنچه گفته شد برای بزرگسالان قابل درک است. کودک و نوجوان که هنوز درک درستی از مسئله ازدواج ندارند و بالتبع از این امور آگاه نیستند نمی‌توانند با این مساله درست برخورد کنند و قطعا یک بد آموزی در این روابط برای آنها وجود خواهد داشت. 

اما نکته‌ای که در انتها به آن اشاره می‌کنم این است که با دیدن تصاویر پشت صحنه‌ی این فیلم؛ ما در می‌یابیم بازیگران مسیحی هستند. با وجود این نکته این سطح از روابط صدمه زننده که آنها در حال ترویج آن هستند تامل برانگیز است. چرا شرق به تبعیت از غرب سعی دارد روابط نامشروع را در جامعه خودش و دیگر جوامع ترویج دهد؟ با وجودی که آنها هم از زنا و زشتی آن آگاه هستند و این مساله را حتی در آیین بودا زشت و گناه به حساب می‌آورند‌. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

عاشقان ماه

16 مهر 1401

بسم الله

در ادامه نقد سریال کره‌ای عشاق ماه یا عاشقان ماه به کلیات این فیلم اشاره‌ای کوتاه می‌کنم تا از خلال آن بتوانم به نکات مهمی اشاره کنم.

خرده روایت‌هایی از دوست شدن هه‌سو با شاهزاده‌ها و در بستر این خرده روایتها داستان چگونگی آشنایی و ایجاد علاقه بین هه‌سو و وانگ‌سو یعنی شاهزاده چهارم؛ باعث شکل گیری داستانی تاریخی با تم عاشقانه است که در حقیقت برداشتی آزاد از زندگی تاریخی پادشاه چهارمِ گوریو؛ “گوانگ جونگ” است. 

گو هاجین دختری از قرن ۲۱ با تفکرات آزاد اندیشی و برابری جنسیتی و نفی فاصله طبقاتی به خاطر حادثه‌ای در دریاچه غرق می‌شود و با شروع خورشید گرفتگی که در همان لحظه اتفاق می‌افتد؛ روح او وارد بدن دختری به نام هه‌سو در قرن ۵ قبل از میلاد حضرت مسیح می‌شود. این دختر یکی از اقوام نزدیک یکی از ۲۵ فرزند پادشاه اول گوریو تائجوست.  با هر قدمی که در قصه‌ها و ماجراها پیش میرویم هه سو با تفکرات ساختار شکانه و رفتارش که خارج از عرف زنان آن دوره است؛ بین شاهزاده‌های کشور گوریو شناخته می‌شود. رفته رفته هر کدام از شاهزاده‌ها به او علاقه‌مند می‌شوند و او سعی می‌کند خلقیات همه این پسران را بشناسد و با آنها رابطه دوستی برقرار می‌کند تا بتواند آنها را در زندگی خودشان راهنمایی کند. در خلال این ماجراها که هه‌سو با دیگر شاهزادگان دارد؛ متوجه می‌شود شاهزاده چهارم وانگ‌سو؛ بر خلاف ظاهر وحشتناک و اخلاق تندی که نشان می‌دهد؛ دل رئوف و معصومی دارد و بسیار تنهاست. وانگ‌سو هم وقتی با برادرهایش همراه می‌شود رفته رفته  شناخت بهتری از خلقیات هه‌سو پیدا می‌کند و چون هه‌سو و وانگ‌سو در خانه برادر هشتم برای مدتی ساکن می‌شوند؛ این نزدیکی فتح بابی می‌شود تا هه‌سو بتواند خودش را به عنوان یک دوست به وانگ‌سو نزدیک کند. وانگ‌سو هم در برابر سعی می‌کند به دیگر برادران کمک کند تا مشکلات هه‌سو را برطرف نمایند. 

یک دوستی چند سویه در برهه‌ای از زمان بین شاهزادگان و هه‌سو اتفاق می‌افتد که چون در آن زمان مرسوم نبوده برای برخی از شاهزادگان این شائبه را به وجود می‌آورد که هه‌سو حتما عاشق آنهاست. کم کم عشق واقعی بین هه‌سو و چند تن از شاهزادگان شکل می‌گیرد و او سعی می‌کند کسی را برای خودش پیدا کند که بتواند به او اعتماد کند. چون در زندگی قبلی خودش دوست صمیمی‌اش با سوء استفاده از حسن اعتماد او؛ نامزد او را مالک شده بود. بنابراین این گزاره‌ی “اعتماد کردن به یک نفر” بخش بزرگی از داستان را پایه ریزی می‌کند و تا انتها پیش می‌رود.

اولین رویارویی هه‌سو با شاهزاده هشتم است. او بعد از اینکه از اتفاق غرق شدن هسو در حمام قصر مطلع می‌شود برای سلامتی اونگران می‌شود. برای همین درب اتاقی را که هه‌سو خودش را در آن زندانی کرده می‌شکند و قهرمانانه خودش را هه‌سو می‌رساند و به او این اطمینان خاطر را می‌دهد که از او تا آخر دنیا حمایت و مراقبت کند. او از هه‌سو میخواهد که به او “اعتماد کند” و از اتاقش بیرون بیاید. 

در ادامه هه‌سو سعی می‌کند به ندیمه‌اش چی‌ریونگ اعتماد کند و از او درباره هه‌سوی واقعی سوال می‌پرسد تا بداند این دختری که روحش در بدن آن قرار گرفته چه کسی است؟ 

بعد از این هه‌سو به دختر خاله‌اش که همسر شاهزاده هشتم است اعتماد می‌کند و سعی می‌کند روش خوبی را در این زندگی در پیش بگیرد. اما او هنوز نمیتواند به دیگر آدمهای این دنیا اعتماد کند.

شاهزاده دهم که از نظر سنی کوچکترین شاهزاده است؛ نفر بعدی است که سعی می‌کند اعتماد هه‌سو را به خودش جلب کند. و بعد از آن وانگ جانگ شاهزاده چهاردهم به خاطر نجاتش از معرکه‌ای که در آن گرفتار شده به هه‌سو اعتماد می‌کند و به او قول می‌دهد که بسیار قدرتمند شود تا هه‌سو بتواند به او اعتماد کند.

اعتماد به دیگران عنصر اصلی اما در پس زمینه‌ی داستان است که همچنان پیش برنده‌ی ماجرای این عاشقان ماه است. 

آهسته آهسته هه سو سعی می‌کند اعتماد مادر شاهزاده هشتم و ملکه یو و امپراطور را هم به خودش جلب کند اما وانگ‌سو شاهزاده‌ی چهارم و دو شاهزاده‌ی دیگر همچنان خودشان را از هه‌سو دور نگه می‌دارند. هه‌سو حتی میتواند نظر اعتماد ولیعهد را به خودش جلب کند و از ایشان به خاطر درمان بیماری‌ش هدیه دریافت می‌کند.

در یکی از سالها کشور دچار  خشک‌سالی بزرگی می‌شود؛ به شکلی که زندگی مردم به مخاطره می‌افتد. برای همین موبدان و ستاره شناس جی‌مونگ تصمیم می‌گیرند که پادشاه مراسم دعای باران برگزار کند. بعد از چند روز تلاش باران نمی‌بارد و پادشاه به خاطر عبادت زیاد بیمار و ضعیف می‌شود. به همین خاطر تلاش می‌شود تا یکی از شاهزاده‌ها برای این امر انتخاب شود.

شاهزاده چهارم یعنی وانگ‌سو کسی است که با قرعه انتخاب می‌شود تا مراسم دعا را برگزار کند. اما او روی صورتش یک زخم بزرگ دارد. به خاطر همین صورتش را همیشه با یک نقاب می‌پوشاند. همین زخم برای او عنوان بدشگونی و سیاه بختی به همراه آورده. برای همین مردم به او اعتماد نمی‌کنند و او را مورد آزار قرار می‌دهند. او از این اتفاق ناراحت و نا امید می‌شود و سعی می‌کند دوباره این کار را تکرار نکند.

هه‌سو که با تفکرات ضد تبعیضی خودش در این دنیای جدید وارد شده نمیتواند این رفتار مردم را باشاهزاده بپذیرد و سعی می‌کند اعتماد به نفس شاهزاده را به او برگرداند. برای همین با دانش آرایشگری که دارد کرمی درست می‌کند تا زخم روی صورت وانگ‌سو را بپوشاند.

وانگ‌سو در ابتدا نمیتواند به او اعتماد کند. اما هه‌سو به او این اطمینان را می‌دهد که نقشه‌ی او کارساز است. بعد از پوشاندن جای زخم حالا وانگ‌سو هم تصمیم خودش را گرفته. او کسی را پیدا کرده که میتواند به او اعتماد کند و از او کمک بگیرد. برای همین به هه‌سو ابراز علاقه می‌کند و به او می‌گوید از تو دست برنمی‌دارم. 

ثمره این اعتماد منجر به پیدا شدن جایگاه اجتماعی شاهزاده چهارم در بین خانواده و مردم کشور می‌شود و او از این ماجرا خشنود است. 

این اعتماد به یک دیگر که در این بخش از داستان شکل می‌گیرد؛ تا انتهای قصه پیش می‌رود و وقتی وانگ‌سو تمام اعتمادش را به هه‌سو از دست می‌دهد که متوجه می‌شود هه‌سو قبل از این به ووک یعنی شاهزاده هشتم قول ازدواج داده است. البته او قبل‌تر به این نکته اشاره کرده بود اما وانگ‌سو نمی‌دانست چه کسی به هه‌سو علاقه‌مند بوده . 

در انتهای داستان هم وقتی جاسوس‌ها برای وانگ‌سو خبر می‌آورند که هه‌سو با وانگ‌جانگ زندگی عاشقانه خوبی را تجربه می‌کند؛ تمام اعتمادش را نسبت به هه‌سو از دست می‌دهد.

هه‌سو هرچه تلاش می‌کند تا با نوشتن نامه وانگ‌سو را از این سوء تفاهم خارج کند و بگوید که تنها به او علاقه‌مند است؛ موفق نمی‌شود. او حالا از اینکه اعتماد وانگ‌سو را از دست داده ناراحت است اما هیچ کاری هم از عهده‌ او ساخته نیست. بنابراین در برابر سرنوشت تلخ خودش تسلیم می‌شود و بدون دیدن دوباره‌ی عشق زندگی‌اش وانگ‌سو؛ از دنیا می‌رود.

همان طور که در بخش قبلی و در پست قبلی توضیح دادم؛ این ارتباط تنگاتنگ هه‌سو با دیگر شاهزاده‌ها و نگه‌نداشتن حد و مرز بین زن و مرد باعث شد تا اعتمادی که به سختی شکل گرفته بود به آسانی گسسته شود و پایه‌های عشق و زندگی این دو قبل از اینکه استحکام پیدا کند بریزد.

واقعیت بیرونی این ماجرا هم دقیقا همین است. وقتی انسان میتواند به کسی اعتماد کند که بداند او دروغ نمی‌گوید. در حال چاپلوسی نیست. نمیخواهد از او برای پرش خودش استفاده کند. قرار نیست مورد سوء استفاده‌ی روحی و جسمی قرار بگیرد. اما همین که این حس بی‌اعتمادی نسبت به طرف مقابل به وجود آمد دیگر تمام زندگی نابود می‌شود. 

مردی که نتواند به همسر خودش اعتماد کند چطور میتواند در کنار او به آرامش برسد؟ 

زنی که نتواند به همسر خودش اعتماد بکند چطور میتواند در کنار او به آرامش برسد؟ 

آرامش واقعی در زندگی وقتی اتفاق می‌افتد که اعتماد حقیقی و مستحکمی شکل بگیرد. اعتماد وقتی شکل می‌گیرد که زن و مرد حد و مرز بین خودشان و دیگران را حفظ کنند. دوستی زن با برادران و دوستان همسرش حتی اگر فقط برای ابراز محبت و در حد دوستی باشد؛ می‌تواند به این حس اعتماد لطمه وارد کند. از طرف دیگر دوستی مرد با زنان نامحرم میتواند حس بی‌اعتمادی را در همسرش به وجود بیاورد. و این یعنی پایان زندگی.

بسیاری از زندگی‌های این روزها به خاطر همین مساله از هم پاشیده می‌شود. دوستی‌هایی که در فضای مجازی یا حقیقی شکل می‌گیرد و آهسته آهسته پایه‌های اعتماد بین همسران را سست می‌کند و انتهای این دوستی‌های بی‌ضابطه فقط تنفر و ترس و طلاق است. 

باز هم برای گفت از این سریال حرف بسیار است. با وجود صحنه‌های خارج از اخلاق این سریال؛ نمیتوان آن را برای دیدن عموم مردم توصیه کرد. اما نویسندگان این اثر با وجود اعتقادات ضد دینی و ضد اخلاقی به خوبی توانسته‌اند تاثیر روابط نامشروع در زندگی زن را به تصویر بکشند. 

 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

عاشقان ماه

12 مهر 1401

بسم الله

در سریال کره‌ای عشاق ماه، ما با چند داستان رو به رو هستیم. چون داستان حول محور هشت شاهزاده از ۲۵ شاهزاده‌ی فرزندان تائجونگ؛ یعنی پایه گذار کشور گوریو است. البته بین همه این داستانها یک نخ تسبیح وجود دارد و آن دختری به نام هه سو هست که بر اثر مرگ؛ روح دختری از زمان حال در جسم او حلول کرده است. 

عاشقان ماه در حقیقت عاشقان هه سو (هه سو به معنی ماه) هستند که فقط شامل شاهزاده‌ها نمی‌شود. در جایی از قصه پادشاه تائجونگ و یکی از همسرانش به نام بانو اوه هم از عاشقان و دوست‌داران هه سو می‌شوند. 

یعنی دوست داشتن و عشق درون‌مایه اصلی این فیلم است. 

تصور کنید دختری با شجاعت و تفکرات امروزی وارد زمانه‌ی قرن ۵ قبل از میلاد بشود. چطور احساسات و تفکرات مردم آن زمان را به چالش می‌کشد و تغییرات فرهنگی ایجاد می‌کند؟ البته خود او هم چیزهای زیادی از این تجربه فرا می‌گیرد. همین خرده داستانهاست که ماجرای فیلم را هیجان‌انگیز کرده و مخاطب را مجاب می‌کند تا آن‌را دنبال کند.

یکی از چیزهایی که در سریال عاشقان ماه مورد تاکید قرار گرفته و در آخر فیلم قدم به قدم به رد خوب بودن این عمل می‌رسیم؛ دوست شدن هه سو دختر جوان قصه با همه‌ی شاهزاده‌هاست.

هه سو در اولین برخورد با شاهزاده هشتم سعی می‌کند به او اعتماد کند تا در زندگی جدیدش بتواند دوام بیاورد. اما در ادامه شاهزاده هشتم که از زندگی خودش راضی نیست ناخودآگاه با دیدن شیطنت‌ها و توانمندی‌های هه سو و اتکای به نفس او؛ عاشق او می‌شود و سعی می‌کند به او نزدیک شود تا با او ازدواج کند.

در مرحله بعد؛ دعوای هه سو با شاهزاده دهم و دست انداختن برادران شاهزاده؛ این شائبه را برای ئون شاهزاده دهم، ایجاد می‌کند که هه سو عاشق اوست. و این فتح بابی می‌شود برای دوستی با او.

در مرحله بعد شاهزاده چهارم است که در یک اتفاق به هه‌سو برخورد می‌کند و او را نجات می‌دهد. اما در ادامه از شجاعت او خوشش می‌آید و آرام آرام هه‌سو خودش را در قلب شاهزاده چهارم وارد می‌کند. هه سه بعد از پوشاندن زخم شاهزاده چهارم به او اعتماد به نفس زیادی می‌بخشد و همین امر باعث می‌شود وانگ‌سو شاهزاده چهارم عاشق هه‌سو شود.

در جای دیگر هه‌سو به کمک شاهزاده چهاردهم می‌شتابد و او را از خطر قطع شدن دستش نجات می‌دهد. در آن صحنه هه‌سو شاهزاده چهاردهم را جلوی چشم دو عاشق دیگرش یعنی شاهزاده چهارم و هشتم در آغوش می‌گیرد تا او را تشویق کند. آنجاست که شاهزاده چهاردهم هم عاشق هه‌سو می‌شود و آرزو می‌کند کاش او همسر من باشد.

مهربانی و محبت هه‌سو به تک تک شاهزاده‌ها باعث می‌شود تک‌تک آنها او را دوست خود بدانند و آرزوی ازدواج با او را در سر بپرورانند اما واقعیت داستان این است که او با نام معشوقه پادشاه از شاهزاده چهارم باردار می‌شود و با ازدواج سوری با شاهزاده چهاردهم از قصر بیرون می‌رود و در آخر بدون رسیدن به عشق واقعی‌اش یعنی شاهزاده چهارم و بدون داشتن یک زندگی شاد و بر اثر بیماری از دنیا می‌رود.

در بخشی از داستان بانوی بزرگ دامیون به هه‌سو هشدار می‌دهد که رفتار او با شاهزاده‌ها درست نیست   و مهربانی او کار دست او خواهد داد اما او اهمیت نمی دهد و سرانجام درگیر روابط عشقی با همه شاهزاده‌ها می‌شود. 

یک دختر و چندین عاشق دلباخته. دست آخر هم فقط خاکستر دخترک برای شاهزاده چهارم و دخترش برای شاهزاده چهاردهم و یادش برای شاهزاده هشتم باقی می‌ماند.

سرانجام نگه نداشتن حدود روابط بین زن و مرد را به درستی و زیبایی می‌توان در این سریال مشاهده کرد.

در آخرین قسمت پادشاه یا همان شاهزاده چهارم از جی‌مونگ ستاره‌شناس می‌پرسد:” مگر بک‌آه (برادر شانزدهم) نگفت ازدواج جانگ با هه‌سو سوری است؟ پس چرا آنها با هم این همه صمیمی هستند؟”

و جی‌مونگ در جواب می‌گوید:” شما که او را می‌شناسید. او از این صمیمیت قصدی ندارد‌. او از آن دسته آدم‌هاست که بین زن و مرد تفاوت قائل نمی‌شود.” .

اما این سخن پاسخ خوبی برای وانگ‌سو نیست. او این مساله را نمیتواند درک بکند. در واقع غیرت او اجازه نمی‌دهد معشوقه و همسر خودش را با دیگری در حال خوشی ببیند.

و این همان چیزی است که ما در دین اسلام به عنوان حدود روابط زن و مرد به آن پایبند هستیم.

زن و مرد نامحرم نباید به هم محبت کنند. ابراز علاقه و محبت به جنس مخالف باعث انس می‌شود. و واقعا انس گرفتن با جنس مخالف تا کجا امکان پذیر است؟ این که هه‌سو خودش هم درست نمیداند عاشق چه کسی است و هر لحظه در آغوش یکی از شاهزاده‌ها جای می‌گیرد و به او ابراز علاقه می‌کند؛ از بزرگترین آسیب‌های این داستان است که نویسنده هم به طریقی میخواهد بگوید این کار او درست نیست. در نهایت همین رفتار او به ضررش تمام شد و عاشق واقعی‌اش که با او نامزد کرده و قرار ازدواج گذاشته بود از او رانده شد و تمام تلاش هه‌سو برای برگرداندن عشقق بی‌نتیجه ماند. 
این داستانی از کره است. با تفکرات بودایی نگاشته شده و تاریخی قبل از میلاد حضرت مسیح را نشان می‌دهد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت غیرت ورزی مردان یک امر فطری است. عشق ورزیدن به جنس زن یک امر فطری است. جذاب بودن زن یک امر فطری است. و اگر زن و مرد مراقب رفتار خودشان نباشند این امور فطری کار آنها را سخت می‌کند. 

آن زمان که هنوز اسلام متولد نشده بود و مسیحیت وجود نداشت؛ زنان و مردان بودایی به اهمیت خانواده و حدود روابط بین زن و مرد آگاه بودند. اما اینکه الان چرا غرب در حال قبح زدایی این امور است؛ باشد برای وقتی دیگر

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

عشاق ماه

12 مهر 1401

بسم الله.

بعد از اینکه تصمیم گرفتیم با دخترها بنشینیم و فیلم و انیمه تماشا کنیم؛ با پیشنهاداتی برای دیدن فیلم مواجه شدیم. یکی از فیلم‌ها عشاق ماه بود. 

عشاق ماه؛ محصول کشور کره‌ی جنوبی است و داستان برهه‌ای از زندگی پادشاه چهارم گوریو یعنی گوانگجو را به تصویر می‌کشد. 

جدای از فضاهای احساسی و عاشقانه‌ی فیلم که در راستای تعمیق باور مردم کره نسبت به پادشاه چهارم ایجاد شده است؛ تماشای این فیلم برای بزرگسالان دارای آثار خوبی است که قصد دارم در ادامه به آنها اشاره کنم.

اینکه درست در زمان جنجال حجاب و آزادی زن؛ این مساله پیش آمد که من با این سریال کره‌ای رو به رو شدم واقعا برای خودم جالب بود. خلاصه مطلب این فیلم این است که آرامشگری یک زن و محبت کردن او به همسرش توانست تاریخ را تغییر دهد و پادشاه گوانگجو را از یک خون‌ریز محض به یک پادشاه عادل و مهربان تبدیل کند. 

هشدار می‌دهم این فیلم برای کودک و نوجوان مناسب نیست. چون نسخه اصلی فیلم دارای صحنه‌های معاشقه پادشاه با همسرش هست و در نسخه سانسور شده نیز ما با رد شدن از هنجارهای اجتماعی خودمان رو به رو هستیم که برای نوجوان و کودک قابل توضیح و رفع و رجوع نیست. بنابراین قطعا فقط و فقط بزرگسالان تماشا کنید و البته خودتان جاهایی را برای خودتان سانسور کنید. ؛)

در ادامه در پست‌های دیگری به نکات جالب این سریال اشاره خواهم کرد ان شاء الله.

علی ای حال توجه به یک نکته در تماشای این فیلم مهم است و آن این است که فضای دینی این سریال در زمان قرن ۵ قبل از میلاد حضرت مسیح و دین رایج آن زمان یعنی بودایی است. گاهی هم از سخنان برخی از کاراکترهای داستان بر می‌آید که اصلا دین و آیینی را قبول ندارند. 

با این پیش زمینه ذهنی داستان را و نکته‌هایش را با ما همراه باشید

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

مشق شب

10 شهریور 1401

بسم‌الله

شکلک‌هایی که توی متن‌ها بوده از بین رفته. جای‌شان را علامت سوال گرفته. داشتم فکر میکردم وسط نوشته‌ی فاطمه این همه علامت سوال نبود. من قبلا ویرایشش کرده بودم. حالا اینها از کجا آمده؟

تازه فهمیدم بعد از به روز رسانی بعضی اشکال ایموجی را نشان نمیده.

این خانه هم از بین رفتنی است. بالاخره یک روزی اتفاق میافتد. داشتم فکر می‌کردم اگر یک روز سرور کوثربلاگ را خاموش کنند چه میشود؟ 

دنیای من بعد از کوثربلاگ :/ 

کاش به اهمیت وبلاگ‌ها دیگر دوستان هم پی‌ببرند. وبلاگ‌ها واقعا از کانالها و گروه‌های برنامه‌های دیگر پر اهمیت‌ترند. 

راستی! 

اگر یک روری گوگل اعتبار خودش را برای سرچ کردن از دست بده و مردم با یک جستجوگر دیگری کار خودشان را ادامه بدهند؛ آن موقع اصول سئوی آن جستجوگرها چطوری است؟ آن موقع هم لازم هست به جستجوگرهای دیگر هم وبلاگ ها را بشناسانیم یا کوثربلاگ باز هم خودش به صورت خودکار این کار را انجام می‌دهد؟ 

باید با جستجوگرهای دیگری امتحان کنم. این طور نمی‌شود.

پ.ن: تمرین صدای ذهن متشوش :)) 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زی طلبگی

05 شهریور 1401

بسم الله

زی طلبگی کلمه‌ی خیلی نامفهومی است. شاید اگر ساده‌اش کنی بزرگ می‌شود؛ به خاطر همین این قدر کوچک است. زی طلبگی یعنی سبک زندگی یک طلبه.

طلبه‌ها برای خودشان دنیایی دارند. خانه‌هایشان همیشه پر از کتاب است. مداد و کاغذ تو سرتاسر خانه پیدا می‌شود. دفتر و دستک‌شان همیشه خدا یک گوشه خانه روی زمین است. چون طلبه‌ها مدام در حال مطالعه‌اند‌. 

طلبه‌ها دل به دنیا نمی‌بندند. دارایی‌شان کتاب‌هایشان است. سعی‌شان کمک به بندگان خداست. دستگیری از نیازمندان است‌. البته اینکه دارایی آنچنانی ندارند یک بخش آن برمی‌گردد به اینکه آنها فرصتی برای کار کردن پیدا نمی‌کنند. یا کسی به آنها شغل نمی‌دهد. یا شغلی که بلد هستند از آن امرار معاش کنند؛ به شکلی است که برای مردم زشت می‌نماید. مثل همین نمونه‌هایی که در فیلم‌های سینمایی دیده‌اید. 

البته طلبه‌های خانم الزاما این‌طور نیستند.

زنان طلبه همسران پولدار هم ممکن است داشته باشند. از آنجا که نفقه‌شان بر عهده کس دیگری است؛ حتی ممکن است هیچ شغلی جز مادری که ارزشمند‌ترین کار دنیاست؛ بر عهده نگرفته باشند. البته اکثر خانم‌های طلبه مشغول تدریس و تحقیق و کارهای فرهنگی‌اند. طلبه‌ها هیچ جوره نمی‌توانند بیکار بنشینند.

اینکه می‌گویی سبک زندگی؛ شامل همه چیز می‌شود. شامل نوع پوشش؛ مدل چینش منزل، سبک آشپزی، استفاده از ابزارها در زندگی، حتی نوع رفتار و تعامل با همسایه و دوست و آشنا. سبک زندگی خیلی گسترگی دارد. شاید من هم قبل‌تر اینها را نمی‌دانستم. وقتی شروع کردم به تحقیق درباره سبک زندگی طلبگی خانم‌های طلبه؛ تازه متوجه شدم سبک زندگی یعنی چه؟ 

نوشتن از سبک زندگی خیلی اهمیت دارد. فیلم ساختن از سبک زندگی خیلی مهم است. شعر گفتن درباره سبک زندگی واقعا مهم است. ساختن اسباب بازی و طراحی روی جلد دفترها هم حتی میتواند کمک کننده باشد. اما ما سبک زندگی را منحصر کرده‌ایم به یک چادر. 

البته که چادر مهم است اما تمام سبک زندگی در حوزه پوشاک این نیست. باید یک دوره فقط درباره پوشاک اسلامی بنویسیم و فیلم بسازیم و طراحی و نقاشی کنیم. این اهمیت زیادی دارد. تمدن سازی از همین خورده ریزها شکل می‌گیرد. باید برای مردم دنیا درباره‌ی نوع پوشش و سبک پوشش اسلامی ایرانی خودمان بنویسیم. که چه مزایایی دارد؟ چطور می‌شود از آن استفاده کرد. چرا باید این طور لباس پوشید؟ اینها خودش یک دنیا حرف دارد.

سبک زندگی اسلامی ایرانی و سبک زندگی طلبگی و از آن مهم‌تر سبک زندگی خانم‌های طلبه؛ موضوع خیلی جالبی برای نوشتن هست. اگر این قدرت را داشتم که دوباره دوستان را جمع کنم به‌شان می‌گفتم این قلم‌هایشان در این راه چقدر میتواند به مساله ظهور کمک کند. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زی طلبگی

04 شهریور 1401

بسم الله

دعوت شده بودم برای سخنرانی در مدرسه خودمان. قرار بود برای دوستانم درباره‌ی ضرورت تبلیغ دین در فضای مجازی صحبت کنم. بعد از یک عمر وبلاگ‌نویسی دینی؛ شاید من هم چیزهایی برای گفتن داشته باشم. 

گفتم و گفتم و گفتم تا بالاخره یکی درامد که:” اگر ما از کارهای خودمان بنویسیم ریا نمی‌شود؟" 

ریا؛ کلمه‌ای که خیلی ترسناک است. 

اما آیا اینکه نشان بدهیم خانم‌های طلبه چطور زندگی میکنند و یا تفکرات دینی آنها باعث بهبود وضعیت زندگی آنهاست؛ این اشکال دارد؟ 

آدم‌های دیگر چطور باید تفکرات خانم‌های طلبه را بشناسند؟ حجم بزرگی از مجرد ماندن خانم‌های طلبه به خاطر این است که ماهیت این سبک زندگی برای آدم‌ها شناخته شده نیست. اگرنه زندگی کردن با یک خانم طلبه انقدرها هم دور از ذهن و عجیب و غریب نیست.

شاید بشود گفت خانم‌های طلبه فقط از محرمات خودداری می‌کنند و به واجبات اهتمام دارند. اگر این شکل زندگی کردن؛ باب تبع آدم‌های نیست؛ عجیب‌تر است. مثل اینکه بگویی کسی مسلمان است اما نماز خواندن را واجب نداند. روزه گرفتن را واجب نداند. واجبات دین را ترک کند. خب این که دیگر مسلمانی نیست. خانم‌های طلبه اندازه یک بند انگشت بیشتر از بقیه آدم‌ها به واجبات دین و محرمات آن تاکید می‌کنند. شاید حتی بشود گفت؛ نه بیشتر! 

یعنی از آن طرف آدم‌هایی هستند که فکر می‌کنند خانم‌های طلبه باید از خانه خارج نشوند. باید خودشان را شدید بپوشانند و از آدم‌ها خودداری کنند. اما این طور نیست. خانم‌های طلبه با اینکه سعی خودشان را می‌کنند که پایبند به دین و اخلاق باشند؛ اما باز هم ممکن است گاهی وقتها اشتباه کنند. 

البته خروج از منزل و رفت و آمد در بازارها را کسی برای هیچ زنی مردود اعلام نکرده که حالا خانم‌های طلبه ملزم به این امور باشند.

خلاصه که هیچ وقت سبک زندگی خانم‌های طلبه شناخته نشده. حتی بین خود خانم‌های طلبه. به نظر می‌رسد نوشتن درباره این سبک زندگی خیلی هم بد نیست. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

شبدر سیاه

11 مرداد 1401

بسم الله
نگاهی تازه به انیمیشن جذاب و دیدنی شبدر سیاه

داستان انیمیشن ژاپنی شبدر سیاه در یک فضای کاملا تخیلی در حال سپری شدن است. حکومت شبدر دارای مردمانی است که همگی جادو دارند و جادو جزئی از واقعیت زندگیدآدم‌های این سرزمین است. اما در این میانه کودکی به دنیا می‌آید که هیچ گونه جادو یا به اصطلاح مانا یی در بدنش وجود ندارد.

این کودک در ابتدای داستان به همراه کودک دیگری در کنار یک کلیسا رها شده. کلیسایی که پدر مقدس جوانی آن را اداره می‌کند.
دو کودک نام‌هایشان یونو و آستاست. نام آنها روی لباسهایشان نوشته شده. یونو کودکی بسیار آرام است و در مقابل آستا بینهایت شیطان و پر جنب و جوش.
هرچه که می‌گذرد مشخص می‌شود این دو کودک با هم فرق اساسی دارند. یونو بسیار در جادو موفق است اما در برابر آستا هیچ جادویی ندارد و این برای همه جای تعجب است.
در یک اتفاق بعد از اینکه پسرها در سن 15 سالگی کتاب جادوی خودشان راددریافت می‌کنند و یونو مورد حسادت قرار می‌گیرد مشخص می‌شود آستا هم دارای کتاب جادوست. جادوی او شمشیری است که همه‌ی جادوها را از بین میبرد و وابسته به قدرت بدنی و قدرت ذهنی آستاست.

آستا در تمام طول داستان یک شعار دارد. “نا امید نشدن جادوی من است!”
فکر کنم تا همین‌جای داستان کافی باشد تا بتوانیم وارد اصل ماجرای این قصه بشویم.

انیمیشینی برای محبوب ساختن شیطان در قلب‌ شما!
بله.
همه‌ی رمز و راز زیبایی این داستان در این است که شیطان با وجودی که هیچ توانایی ظاهری ندارد اما میتواند موفق شود و شاید در انتها پادشاه کل هستی باشد. پادشاهی جادوگران کشور شبدر آرزوی آستا یعنی شیطان است.
هرچقدر در طول این داستان پیش می‌روید با نمادهای بیشتری از گروه‌های مختلف شیطان پرستی روبرو می‌شوید که اتفاقا همگی آنها شخصیت‌های خوب داستان هستند و در عوض در بخش‌های قسمت سی به بعد با یک اهریمنی رو به رو می‌شوید که نیروی خودش را فرشته گونه معرفی می‌کند و میخواهد شخصیت‌های محبوب داستان را از بین ببرد و سلاح او نور الهی است. البته موفق به از بین بردن جادوی سیاه کاپیتان یامی نمی‌شود.
در خلال داستان همواره به مخاطب گفته می‌شود سبک زندگی شیطانی گروه دوست داشتنی گاو‌های سیاه که آستا نیز جزئی از آن است چیست. خوش گذرانی، استفاده از مواد افیونی و سیگار، مصرف بالای مشروبات الکلی، برهنگی زنان و بدون مرز بودن انسانها. زنان جادوگر این گروه با ظاهری نامناسب و نسبتا عریان در بین مردان زندگی می‌کنند و لباسهایشان را شخصیت اصلی داستان یعنی آستا می‌شوید.
اما قصه به همینجا ختم نمی‌شود.
در تمام طول داستان آستا به عنوان نماد شیطان بزرگ در حال کسب محبوبیت بین تمام مردم سرزمین شبدر است و آرام آرام جای خودش را در قلب شوالیه‌های جادوگر و پادشاه سرزمین شبدر و آحاد مردم این کشور باز می‌کند و رفته رفته به همه نشان می‌دهد اگر من جادو ندارم اما میتوانم موفق و محبوب باشم چون با دوستانم متحد هستم و البته جادوی من ناامید نشدن است!
هرچه که در طول قصه پیش می‌روید با زیبایی‌ها و توانایی‌های شیطان و دوستان او بیشتر آشنا می‌شوید و البته همچنان دشمنان او از نور و روشنایی هستند.
رفته رفته در طول داستان به وضوح مشخص می‌شود که شیطان واقعا در وجود آستا حلول کرده و او خود شیطان است و با بزرگ شدن و قوی شدن او شیطان درون او هم قوی‌تر و بزرگ‌تر می‌شود‌.
جوخه‌ی گاوهای سرخ که پذیرنده‌ی آستاست هم به نوعی گروهی از شیاطین است.
کاپیتان یامی به عنوان سرکرده این گروه خودش دارای جادوی سیاه است و همه قدرتش را از کی بدست آورده است. کی خصوصیتی در علوم رزمی است که به شخص یاد می‌دهد با استفاده از صدای اطراف و حس بویایی حرکات حریف خود را شناسایی کند. او این هنر را به آستا هم یاد می‌دهد.
یکی از شخصیت‌های این گروه پسری است که فقط یک چشم دارد و جادوی او این است که چشم راست او آینه‌ای است.
گُردُن عضو دیگر این گروه است که همیشه نا امید است و مدام در حال افسردگی است و مدام می‌گوید باید خودم را بکشم. دور چشم‌ها و دهان گردن سیاه است و یک کلاه مخصوص همیشه روی سرش قرار داده است.
عضو دیگر این گروه پسری است که جادوی او جا به جایی است. او به شدت عاشق برقراری ارتباط با جنس مخالف است و هر کجا وارد می‌شود سعی می‌کند برای خودش یک همسر پیدا کند.
شخصیت دیگر این گروه پسری است که صاحب جادوی صاعقه است. او به شکل وحشتناکی همیشه در حال خندیدن است و میتواند نیروی درونی دیگر انسانها را درک کرده و به سمت آنها حرکت کند.
عضو دیگر این گروه وَنِسا زنی خوش گذران است که بیشتر وقتها نیمه عریان است و مدام در حال نوشیدن مشروبات الکی است. اما او کسی است که با محبت و مهربانی‌اش تازه واردهای گروه را راهنمایی و کمک می‌کند و به آنها در حل مشکلات خودشان یاری می‌رساند.
عضو دیگر این جوخه دختر بچه‌ی شکمویی است که مدام در حال خوردن است و هیچ زمانی از خوردن دست نمی‌کشد.
نفر دوم گروه هم یک شیطان آتشین است. مرکب مخصوص او از استخوان‌های گاو مرده به وجود آمده و او کسی است که به همراه کاپیتان یامی همیشه در حال قمار بازی است و همیشه هم توی این بازیها می‌بازد و شکست میخورد.
شخصیت دیگر این گروه کسی است که هیچ عکس العملی از خود نشان نمی‌دهد مگر وقتی که خودش را شبیه دیگران می‌کند. او میتواند به طور مداوم شبیه دیگران بشود و از این طریق با دیگران وارد صحبت بشود. دو رویی محض و منافق بودن چیزی است که از این شخصیت عاید بیننده می‌شود.
و دیگر اعضای گروه
همان طور که پیداست این گروه نمایش تمام زشتی‌های شیطان و سبک زندگی شیطانی است اما به شکلی داستان پیش می‌رود که شما بالاجبار عاشق این گروه می‌شوید. همان طور که دیگر زنان و مردان داستان رفته رفته دوستدار و عاشق آدم‌های شیطانی این گروه می‌شوند.
…پیشنهاد می‌کنم این انیمیشن را از دست ندهید اما پیوسته در طول داستان این را با صدای بلند به خودتان یادآوری کنید که اینها شیاطین هستند و قرار نیست من آخر این داستان دوستدار شیاطین باشم. گرچه که به نظر می‌رسد جادوی این فیلم در هر صورت شما را تسخیر خودش خواهد کرد و عشق به شیطان جایگزین عشق به نور الهی خواهد شد.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

شبدر سیاه

10 مرداد 1401

بسم الله
نگاهی تازه به انیمیشن جذاب و دیدنی شبدر سیاه

داستان انیمیشن ژاپنی شبدر سیاه در یک فضای کاملا تخیلی در حال سپری شدن است. حکومت شبدر دارای مردمانی است که همگی جادو دارند و جادو جزئی از واقعیت زندگیدآدم‌های این سرزمین است. اما در این میانه کودکی به دنیا می‌آید که هیچ گونه جادو یا به اصطلاح مانا یی در بدنش وجود ندارد.

این کودک در ابتدای داستان به همراه کودک دیگری در کنار یک کلیسا رها شده. کلیسایی که پدر مقدس جوانی آن را اداره می‌کند.
دو کودک نام‌هایشان یونو و آستاست. نام آنها روی لباسهایشان نوشته شده. یونو کودکی بسیار آرام است و در مقابل آستا بینهایت شیطان و پر جنب و جوش.
هرچه که می‌گذرد مشخص می‌شود این دو کودک با هم فرق اساسی دارند. یونو بسیار در جادو موفق است اما در برابر آستا هیچ جادویی ندارد و این برای همه جای تعجب است.
در یک اتفاق بعد از اینکه پسرها در سن 15 سالگی کتاب جادوی خودشان راددریافت می‌کنند و یونو مورد حسادت قرار می‌گیرد مشخص می‌شود آستا هم دارای کتاب جادوست. جادوی او شمشیری است که همه‌ی جادوها را از بین میبرد و وابسته به قدرت بدنی و قدرت ذهنی آستاست.

آستا در تمام طول داستان یک شعار دارد. “نا امید نشدن جادوی من است!”
فکر کنم تا همین‌جای داستان کافی باشد تا بتوانیم وارد اصل ماجرای این قصه بشویم.

انیمیشینی برای محبوب ساختن شیطان در قلب‌ شما!
بله.
همه‌ی رمز و راز زیبایی این داستان در این است که شیطان با وجودی که هیچ توانایی ظاهری ندارد اما میتواند موفق شود و شاید در انتها پادشاه کل هستی باشد. پادشاهی جادوگران کشور شبدر آرزوی آستا یعنی شیطان است.
هرچقدر در طول این داستان پیش می‌روید با نمادهای بیشتری از گروه‌های مختلف شیطان پرستی روبرو می‌شوید که اتفاقا همگی آنها شخصیت‌های خوب داستان هستند و در عوض در بخش‌های قسمت سی به بعد با یک اهریمنی رو به رو می‌شوید که نیروی خودش را فرشته گونه معرفی می‌کند و میخواهد شخصیت‌های محبوب داستان را از بین ببرد و سلاح او نور الهی است. البته موفق به از بین بردن جادوی سیاه کاپیتان یامی نمی‌شود.
در خلال داستان همواره به مخاطب گفته می‌شود سبک زندگی شیطانی گروه دوست داشتنی گاو‌های سیاه که آستا نیز جزئی از آن است چیست. خوش گذرانی، استفاده از مواد افیونی و سیگار، مصرف بالای مشروبات الکلی، برهنگی زنان و بدون مرز بودن انسانها. زنان جادوگر این گروه با ظاهری نامناسب و نسبتا عریان در بین مردان زندگی می‌کنند و لباسهایشان را شخصیت اصلی داستان یعنی آستا می‌شوید.
اما قصه به همینجا ختم نمی‌شود.
در تمام طول داستان آستا به عنوان نماد شیطان بزرگ در حال کسب محبوبیت بین تمام مردم سرزمین شبدر است و آرام آرام جای خودش را در قلب شوالیه‌های جادوگر و پادشاه سرزمین شبدر و آحاد مردم این کشور باز می‌کند و رفته رفته به همه نشان می‌دهد اگر من جادو ندارم اما میتوانم موفق و محبوب باشم چون با دوستانم متحد هستم و البته جادوی من ناامید نشدن است!
هرچه که در طول قصه پیش می‌روید با زیبایی‌ها و توانایی‌های شیطان و دوستان او بیشتر آشنا می‌شوید و البته همچنان دشمنان او از نور و روشنایی هستند.
رفته رفته در طول داستان به وضوح مشخص می‌شود که شیطان واقعا در وجود آستا حلول کرده و او خود شیطان است و با بزرگ شدن و قوی شدن او شیطان درون او هم قوی‌تر و بزرگ‌تر می‌شود‌.
جوخه‌ی گاوهای سرخ که پذیرنده‌ی آستاست هم به نوعی گروهی از شیاطین است.
کاپیتان یامی به عنوان سرکرده این گروه خودش دارای جادوی سیاه است و همه قدرتش را از کی بدست آورده است. کی خصوصیتی در علوم رزمی است که به شخص یاد می‌دهد با استفاده از صدای اطراف و حس بویایی حرکات حریف خود را شناسایی کند. او این هنر را به آستا هم یاد می‌دهد.
یکی از شخصیت‌های این گروه پسری است که فقط یک چشم دارد و جادوی او این است که چشم راست او آینه‌ای است.
گُردُن عضو دیگر این گروه است که همیشه نا امید است و مدام در حال افسردگی است و مدام می‌گوید باید خودم را بکشم. دور چشم‌ها و دهان گردن سیاه است و یک کلاه مخصوص همیشه روی سرش قرار داده است.
عضو دیگر این گروه پسری است که جادوی او جا به جایی است. او به شدت عاشق برقراری ارتباط با جنس مخالف است و هر کجا وارد می‌شود سعی می‌کند برای خودش یک همسر پیدا کند.
شخصیت دیگر این گروه پسری است که صاحب جادوی صاعقه است. او به شکل وحشتناکی همیشه در حال خندیدن است و میتواند نیروی درونی دیگر انسانها را درک کرده و به سمت آنها حرکت کند.
عضو دیگر این گروه وَنِسا زنی خوش گذران است که بیشتر وقتها نیمه عریان است و مدام در حال نوشیدن مشروبات الکی است. اما او کسی است که با محبت و مهربانی‌اش تازه واردهای گروه را راهنمایی و کمک می‌کند و به آنها در حل مشکلات خودشان یاری می‌رساند.
عضو دیگر این جوخه دختر بچه‌ی شکمویی است که مدام در حال خوردن است و هیچ زمانی از خوردن دست نمی‌کشد.
نفر دوم گروه هم یک شیطان آتشین است. مرکب مخصوص او از استخوان‌های گاو مرده به وجود آمده و او کسی است که به همراه کاپیتان یامی همیشه در حال قمار بازی است و همیشه هم توی این بازیها می‌بازد و شکست میخورد.
شخصیت دیگر این گروه کسی است که هیچ عکس العملی از خود نشان نمی‌دهد مگر وقتی که خودش را شبیه دیگران می‌کند. او میتواند به طور مداوم شبیه دیگران بشود و از این طریق با دیگران وارد صحبت بشود. دو رویی محض و منافق بودن چیزی است که از این شخصیت عاید بیننده می‌شود.
و دیگر اعضای گروه
همان طور که پیداست این گروه نمایش تمام زشتی‌های شیطان و سبک زندگی شیطانی است اما به شکلی داستان پیش می‌رود که شما بالاجبار عاشق این گروه می‌شوید. همان طور که دیگر زنان و مردان داستان رفته رفته دوستدار و عاشق آدم‌های شیطانی این گروه می‌شوند.
…پیشنهاد می‌کنم این انیمیشن را از دست ندهید اما پیوسته در طول داستان این را با صدای بلند به خودتان یادآوری کنید که اینها شیاطین هستند و قرار نیست من آخر این داستان دوستدار شیاطین باشم. گرچه که به نظر می‌رسد جادوی این فیلم در هر صورت شما را تسخیر خودش خواهد کرد و عشق به شیطان جایگزین عشق به نور الهی خواهد شد.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

روزگار عجیب

29 تیر 1401

بسم الله

آدم نمیداند چه بگوید و چکار کند؟ 

بحث امر به معروف که می‌رسد یک عده سعی می‌کنند جلوی آمر به معروف و ناهی از منکر را بگیرند. اسمش را هم می‌گذارند خیرخواهی.

غافل از اینکه کار شما با کار این بنده خدا تفاوت ندارد. یعنی شما هم داری امر به معروف و نهی از منکر می‌کنی. منتها شما چون علم نداری در تشخیص معروف و منکر دچار اشتباه شده‌ای. برای همین لوله‌ی تفنگت را گرفته‌ای طرف حق! ?

یعنی بر روی معروف و بر روی حق شمشیر کشیدی برادر من. اشتباهی زدی. اینجا خانه خودمان بود. گل به خودی زدی بابام‌جان! ?

نمی‌دانم باید چه بگویم. 

خانم عزیز و مهربان یک کاره تلفن را برداشته زنگ زده به آن یکی خانم مهربان که از سر مهربانی به خانم همسایه گفته حجاب دخترت را اصلاح کن؛ و به او گفته :” به تو چه مربوط بوده که دخالت کنی؟ طرف میخواهد برود از تو شکایت کند!” ?

مملکت انقدر بی‌‌در و پیکر شده گناه‌کار جلوی بی‌گناه را جمع می‌کند. آدم مفسد می‌رود از مومن شکایت می‌کند. دادگاه هم به بی‌گناهی مجرم رای می‌دهد و می‌گوید آمربه معروف وقتی به‌ش مربوط نبود برای چی دخالت کرد؟ 

قانون سیانت از حجاب کاشکی زودتر رسمی و کاربردی بشود.

البته فساد درون قلب آدم‌ها را حجاب بیرونی فقط پنهان می‌کند. از بین نمی‌برد. اما همین مقدار هم فساد علنی را جمع کنیم خودش خوب است. خدا کند این راه پیوسته باقی بماند.

درباره غیرت الله بخوانید

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

حلیم و زندگی

23 تیر 1401

بسم الله

تا حالا دقت کرده اید که ما در شبانه روز مدام با خودمان در حال صحبت کردن هستیم؟

گاهی این حرف زدن‌ها در ذهن‌ ما جاریست. گاهی لب‌هایمان هم تکان می‌خورد. و گاهی بلند بلند با خودمان به صحبت می‌نشینیم.
خودِ من گاهی وقتها با خودم می‌گوید:” راست گفتی! همین کار رو میکنیم.” و خودم آن خودِ من را تحسین میکند و دوتایی با هم خوشحال می‌شوند.

گاهی هم بین من و خودم دعواست. خود من همچین تشرهای تندی بهم میزند که به خودم می‌لرزم. بعد هم ناخودآگاه اشکهایم جاری می‌شود.

گه‌گداری هم خودم را به تنبلی میزنم و هرچه خودِ من بهم می‌گوید محلش نمیگذارم. البته همیشه هم این تنبلی‌هایم خوب نیست. بعضی وقتها برای خودم دردسر درست می‌کند.

خودمانیم. خودمان با خودمان چقدر درگیریم!
امشب که حلیم بارگذاشتم، موقع خوابیدن خود نگرانم بهم گفت:” اگر بخوابی غذات میسوزه. باید یه کاری کنی نخوابی یا هوشیار بخوابی.” بعد برای اینکه به خودم توجه دهم بلند با خودم گفتم:” غذام رو گازه. نخوابم بسوزه؟!” دوباره خود تنبلم گفت:” نه بابا! خیالت راحت. زیرش کمه.آبشم که زیاده. نمی‌سوزه بگیر بخواب.” دوباره خود نگرانم گفت:” اگر بی‌خیالش شم صبح پاشم ببینم حلیم نازنینم سوخته چی؟”
در وسط هیاهوهای نفسم با خودم تصمیم گرفتم مداد بردارم و بنویسم. شاید نوشتن کمک کند دیرتر بخوابم و حلیم را بپایم که نسوزد.

حالا نفس نگرانم بهم می‌گوید:” زندگی مشترک هم مثل حلیم پختن قلق دارد. مراقبت زیاد می‌خواهد. باید حواست باشد. مبادا بخوابی و زندگی‌ات ته بگیرد! اگر خاموشش کنی یا شعله اش بیش از حد کم باشد هم که نمی‌پزد. گندم‌هایش همان طور نپخته و قلمبه یک طرف می‌‌ماند و آبش یک طرف.”

راست میگوید. موقع زندگی کردن باید همیشه هوشیار بخوابی. باید حواست به زندگی ات باشد تا هم خوب بپزد و نرم و لطیف شود و هم جا بیافتد و خوشمزه شود و هم ته نگیرد و نسوزد.
✍ به قلم خودم  ??

پ.ن: نوشته‌های قدیمی‌م در وبلاگ‌ نبشته‌های دم صبح را در اینجا بازنشر می‌دهم برای اینکه لینک تغییر کرده‌ی نبشته دوباره بالا بیاد. 
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/حلیم-و-زندگی

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

عرفه

18 تیر 1401

بخش‌هایی از دعای عرفه

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

خوش اخلاق باش!

18 تیر 1401

? پسرکم! خوش اخلاق باش.
بسم الله
پسرکم! با خود پسندی از مردم رو برنگردان. روی خوش و لبخند مهربان آدمها را جذب می‌کند.
پسرکم! روی زمین با تکبر راه نرو. پاهایت را روی این زمین، آرام بگذار و حرکت کن. تکبر تو را به زمین خواهد زد.
پسرکم! خداوند آدمهای خودخواه و متکبر را دوست ندارد. از این خوی‌های زشت دور باش!
این حرف‌ها را اگر یک نفر از پیروان زرتشت بگوید، می‌شود پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. اما اگر یک مسلمان بگوید می‌شود چیزهای کهنه ای که از مد افتاده است.
این‌ها حرف‌های لقمان حکیم به فرزندش است. قرآن فقط آنها را یاد‌آوری کرده زیرا لقمان مرد با خدایی بود.
اخلاق خوش، در همه‌ی ادیان وجود دارد. فقط باید بخواهی که خوش اخلاق باشی!
✍ به قلم خودم  ??

آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح: 
http://neveshte.kowsarblog.ir/پسرکم-خوش-اخلاق-باش

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زندگی یعنی خانه‌داری

18 تیر 1401

بسم الله

زندگی شاید مثل یک قابلمه شیر تازه باشد که گذاشته ای بجوشد تا بدهی بچه‌هایت نوش جان کنند‌. همین طوری بجوشد و بجوشد و لذت ببری از جوشش آن.
زندگی شاید مثل یک کیلو پرتقال باشد که آبش را بگیری برای همسرت، که تازه شدن احوالش را با آن نوش جان کنی. 
زندگی شاید مثل یک دستمال باشد که برداشته باشی به گردگیری خانه و دلت غنج بزند که همه جا را برق انداخته ای و با هر تکان دستمالت گرمی و طراوت بپاشی روی در و دیوار خانه.
زندگی شاید جمع کردن لباسهای کثیف و شستن آنها باشد و همراه آن غم و غصه های خانواده ات را جمع کنی و بشویی و دلهاشان را اتو کنی و دلگرم‌شان کنی.
اما زندگی شاید ریخت و پاش بچه هایت هم باشد. وقتی که وارد اتاق بشوی و یک دنیای وارونه را تماشا کنی و ته دلت لبخند بزنی از بودنشان و تکاپو و جنبش‌شان ولی روی لب بگویی از دست شما شلخته‌ها و غرلند کنی.
زندگی یعنی مادر باشی. کدبانوی خانه. مامن بچه هایت. زندگی یعنی خانه‌داری!
پ.ن: زنان به پیامبر اسلام(ص) گفتند: اى رسول خدا! مردان، ثواب و فضیلت جهاد در راه خدا را برده‌اند، ما چه کارى انجام دهیم که به آن وسیله بتوانیم پاداش مجاهدان در راه خدا را دریابیم؟ آن‌حضرت فرمود: «اگر هر یک از شما مشغول کارهای خانه شود، ثواب کار مجاهدان در راه خداوند را دارد».
منبع: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج 2، ص 376، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش.

✍ به قلم: #خاتون_بیات  ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نبشته‌های دم صبح:

http://neveshte.kowsarblog.ir/زندگی-یعنی-خانه-داری

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

کدبانو باش

16 تیر 1401

بسم الله
یک لحظه که از خودم غافل می‌شوم یک سال عقب می‌افتم.
تهذیب نفس یعنی جای اینکه مشغول عیوب دیگران باشی، سرت به خودت باشد. مدام کَند و کاو کنی، ببینی امروز حال و اوضاع مملکت درونت چطور است؟ اگر خاکروبه جایی جمع شده، تمیز کنی. اگر گلی جایی سبز شده، بهش رسیدگی کنی. 
یک لحظه که از این مملکت سرت را بیرون آوردی و به خاکروبه‌های خانه‌ی مردم نگاه کردی، برمیگردی سر خانه‌ات و میبینی همه ی در و دیوارش را کثیفی برداشته.
کدبانوی خانه‌ی دل خودت باش. 
✍ به قلم خودم  ??

آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/کدبانو-باش-1

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

قرارداد

13 تیر 1401

??? قرارداد
چند شب پیش با هم قرداد بسته اند. مفاد قرارداد را دختر 9 ساله مان نوشته و دختر سه ساله مان امضا کرده است. من و جناب همسر هم به عنوان شاهد زیرش را امضا کردیم که تضمین قرارداد باشد. حسابی قرص و محکم است.
بر طبق مفاد این قرارداد باید دختر کوچکمان به مدت پنج شب پتوی خودش را به دختر بزرگمان بدهد و دختر بزرگمان باید عروسکش را بدهد دختر کوچکمان شبها موقع خواب بغل بگیرد.

خیلی عالی و منصفانه.

هر دو هم آنرا قبول دارند و مورد رضایت ایشان است. برای خودش یک پا برجام محسوب می‌شود.
دیشب که از راه، خسته و خواب آلود رسیدند توقع داشتم هرکدام بهانه ی اموال خودش را کند و قرارداد یک شبه فسخ شود. اما در کمال تعجب دیدم بدون هیچ مشکلی هرکدام به سراغ حق خود از قرارداد رفت و خوابید. وقتی بالای سرشان رفتم، دیدم با رضایت و آرامش کامل، بدون هیچ حرف اضافه، خوابیده اند. 
آرامش شان به خاطر وفای به عهدشان بود. برای همین است که می‌گویند به عهد خود وفا کنید. اگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. نمونه اش همین برجام که روی هواست و طرفهای مذاکره بعد از تلف کردن وقت ملت ایران حالا حق طبیعی شان را هم از آنها دریغ کرده اند.

کاش سردمداران دنیا اندازه ی این دو کودک، سر قول و قرارهایشان می‌ماندند. آنوقت قطعا جهان صلح و آرامش بیشتری داشت.
✍ به قلم: #خاتون_بیات ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح
http://neveshte.kowsarblog.ir/قرارداد
? پ.ن: از وقتی وبلاگ نبشته‌های دم صبح لینکش تغییر کرده برای بالا آمدن دوباره وبلاگ دارم نوشته‌های قدیمی خودم را در اینجا بازنشر می‌دهم. ممنون از همراهی‌تان ?

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

سرزنش‌های نفس لوامه

12 تیر 1401

??? سرزنش های نفس لوامه

بسم الله

امروز وقتی میخواستم برای خرید بروم دست بردم و دمپایی های مشکی ام را از تو جاکفشی برداشتم. کفشهایم همینطور ناراحت در تاریکی نشسته بودند و مرا تماشا میکردند. شاید هم یک تشر میزدند که:” با دمپایی بیرون رفتن در شان شما نیست.” شاید هم نفس لوامه بود که داشت سرزنشم میکرد. اما من به هیچ کدامشان محل نگذاشتم. نه لوامه نه کفشهایم. آخر مچ پایم درد میکرد و کفش آزارش میداد.

وقت برگشتن مجبور شدم از روی جوی کوچکی که همسطح با زمین بود و از خون آبه های مغازه ی مرغ فروشی پر شده بود رد شوم. سر چهار راه و ماشینهایی که میخواستند از کنارم عبور کنندو جویی درست وسط راهم. چاره ای نبود؛ طرف دیگر نمیتوانستم بروم. ناچار سعی کردم چادرم را جمع و جور کنم و طوری ازش بگذرم که شرش دامنم را نگیرد اما نشد.

خیلی از کثیف شدن پاهایم ناراحت شدم. از آنجایی که دمپایی پایم بود جوراب هایم خیس شد و آب به پاچه ی شلوارم هم سرایت کرد. نفس لوامه شروع کرد به سرزنشم که:” بهت که گفتم کفش بپوش. گوش نکردی.”

همین طور که ناراحت بودم و به این فکر میکردم که چطور داخل خانه شوم که فرشها را نجس نکند نفس لوامه دوباره گفت:” بعید نیست تقوایت هم همین طور لکه دار شده باشد.”

راست می‌گفت؛ گوشه ی تقوایم شاید توی جوی خودخواهی هایم کشیده شده باشد یا شاید غضب آنرا آلوده کرده باشد. آخر هرچه از غمها که به آدم روی میاورد یک سرش را اشتباهات نفس اماره گرفته است. 

از فرط ناراحتی فراموش کرده بودم که یک شیر آب در پارکینگ خانه‌مان هست. به حیاط که رسیدم از دیدنش خیلی خوشحال شدم. وسایلم را کنار دیوار گذاشتم و رفتم تا پاهایم را بشویم. آب را که روی پاهایم باز کردم گفتم:” الهم اغفر لی الذنوب التی تغیر نعم”
✍ به قلم: #خاتون_بیات  ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/سرزنشهای-نفس-لوامه
? پ.ن: نوشته‌های قدیمی‌ام در وبلاگ نبشته‌های دم صبح را برای پراکنده کردن لینک جدید وبلاگ در اینجا منتشر می‌کنم. ممنونم از همراهی‌تان ?

بیشتر بخوانید
 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 87
  • رتبه مدرسه دیروز: 3
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 260
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 3
  • رتبه 90 روز گذشته: 397
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 86
  • دیروز: 29
  • 7 روز قبل: 1043
  • 1 ماه قبل: 4120
  • کل بازدیدها: 121552

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید