حلیم و زندگی
بسم الله
تا حالا دقت کرده اید که ما در شبانه روز مدام با خودمان در حال صحبت کردن هستیم؟
گاهی این حرف زدنها در ذهن ما جاریست. گاهی لبهایمان هم تکان میخورد. و گاهی بلند بلند با خودمان به صحبت مینشینیم.
خودِ من گاهی وقتها با خودم میگوید:” راست گفتی! همین کار رو میکنیم.” و خودم آن خودِ من را تحسین میکند و دوتایی با هم خوشحال میشوند.
گاهی هم بین من و خودم دعواست. خود من همچین تشرهای تندی بهم میزند که به خودم میلرزم. بعد هم ناخودآگاه اشکهایم جاری میشود.
گهگداری هم خودم را به تنبلی میزنم و هرچه خودِ من بهم میگوید محلش نمیگذارم. البته همیشه هم این تنبلیهایم خوب نیست. بعضی وقتها برای خودم دردسر درست میکند.
خودمانیم. خودمان با خودمان چقدر درگیریم!
امشب که حلیم بارگذاشتم، موقع خوابیدن خود نگرانم بهم گفت:” اگر بخوابی غذات میسوزه. باید یه کاری کنی نخوابی یا هوشیار بخوابی.” بعد برای اینکه به خودم توجه دهم بلند با خودم گفتم:” غذام رو گازه. نخوابم بسوزه؟!” دوباره خود تنبلم گفت:” نه بابا! خیالت راحت. زیرش کمه.آبشم که زیاده. نمیسوزه بگیر بخواب.” دوباره خود نگرانم گفت:” اگر بیخیالش شم صبح پاشم ببینم حلیم نازنینم سوخته چی؟”
در وسط هیاهوهای نفسم با خودم تصمیم گرفتم مداد بردارم و بنویسم. شاید نوشتن کمک کند دیرتر بخوابم و حلیم را بپایم که نسوزد.
حالا نفس نگرانم بهم میگوید:” زندگی مشترک هم مثل حلیم پختن قلق دارد. مراقبت زیاد میخواهد. باید حواست باشد. مبادا بخوابی و زندگیات ته بگیرد! اگر خاموشش کنی یا شعله اش بیش از حد کم باشد هم که نمیپزد. گندمهایش همان طور نپخته و قلمبه یک طرف میماند و آبش یک طرف.”
راست میگوید. موقع زندگی کردن باید همیشه هوشیار بخوابی. باید حواست به زندگی ات باشد تا هم خوب بپزد و نرم و لطیف شود و هم جا بیافتد و خوشمزه شود و هم ته نگیرد و نسوزد.
✍ به قلم خودم ??
پ.ن: نوشتههای قدیمیم در وبلاگ نبشتههای دم صبح را در اینجا بازنشر میدهم برای اینکه لینک تغییر کردهی نبشته دوباره بالا بیاد.
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/حلیم-و-زندگی