• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

moon lovers

04 دی 1401

در ابتدا درباره خود سریال کره‌ای عشاق ماه دوباره توضیحاتی عرض می‌کنم.ممکن هست دوستان پست‌های قبلی را نبینند و تازه با این مطلب مواجه بشوند. بنابراین نیاز به سخن گفتن دوباره هست.

داستان حول محور زندگی پادشاه چهارم گوریو؛ پادشاه گوانگ جونگ است. البته در ابتدای فیلم گفته شده یک برداشت آزاد با اجازه‌ی قانونی از این داستان تاریخی شکل گرفته. چون بالاخره با یک پیش فرض تناسخ پیدا کردن یک دختر از قرن 21 و حلول روح او در جسم دختری در قرن 5 قبل از میلاد حضرت مسیح اتفاق افتاده. و از آنجا که قصد نویسنده این بوده که تفکرات انسانهای آن زمان را با تفکرات امروزی نقد کند و یا اشارات اخلاقی به زندگی مردم آن زمان داشته باشد باید یک چیزهایی را در اصل تاریخ جا به جا کند. بنابراین با این دید نگاه کنید که یک داستان نیمه واقعی نیمه تخیلی است.

نکته دوم این است که روند داستان به گونه‌ای است که گو هاجین دختر جوانی در قرن 21 دچار شکست عشقی شده و از نامزد و دوست صمیمی خودش رکب خورده و همه دار و ندارش را به آن دو بخشیده و حالا با مرگ به درون بدن دختری در زمان پادشاه تائه‌جونگ وارد شده.

روند داستان از ابتدا عشقی است. دخترک در دنیای جدید سعی می‌کند برای خودش یک زندگی خوب به وجود بیاورد و برای همین وارد رابطه دوستی و حتی عاشقانه با شاهزاده‌های کشور گوریو می‌شود و تا انتهای قصه معشوقه‌ی پادشاه گوانگ‌ جونگ و برادرانش باقی می‌ماند. بنابراین حاوی صحنه‌های خوبی نیست. با اینکه مجموعه‌ای که نماوا پخش می‌کند دارای سانسور هست؛ اما باز هم برای رده سنی زیر 18 سال آسیب زننده است.

حالا برویم سر بحث خودمان درباره‌ی مطلبی که در بالا عرض کردم.

همان طور که گفتم ما در این سریال با آدم‌هایی مواجه هستیم که شکست خورده‌اند یا به طریقی ترد شده‌اند. اولین آدم شکست خورده داستان گو هاجین دختری 21 ساله است که سخت کتک خورده. او مورد بی‌مهری نامزد خودش قرار گرفته. ( البته داخل پرانتز باید بگویم ممکن است این مرد جوان در حقیقت بردار کوچکتر او باشد چون داستان دقیقا اشاره نکرده این مرد جوان چه کسی است. اما در ادامه مشخص می‌شود بازیگر این نقش که هیچ دیالوگی هم ندارد و درباره او مبهم سخن گفته شده؛ همان بازیگر نقش شاهزاده ششم وانگ جانگ است. و در جایی از داستان هه سو او را در آغوش می گیرد و بعد می‌گوید او مرا یاد برادر کوچکترم انداخته. و بعد از آن وانگ‌ جانگ هم او را خواهر صدا می‌زند. علی ای حال چیزی که در دیالوگها پیداست دختر جوانی که دوست گو هاجین است با این پسر طرح ازدواج ریخته و دارایی گو هاجین را با نقشه تصاحب کرده‌اند و او را در بدهی و قرض و تنهایی رها کرده و با کتک‌کاری او را از خودشان دور می‌کنند.)

یک شخصیت کاملا به هم ریخته با یک مرد فقیر دوره گرد برخورد می‌کند و او به گو هاجین میگوید شاید اگر بمیری یک زندگی بهتری را در زندگی بعدی تجربه کنی‌. دختری که توانایی آرایشگری و ساخت لوازم آرایشی دارد. با علم روز کمی آشناست. اما یک آدم معمولی است. برای نجات جان یک پسر بچه داخل آب استخر می‌پرد و بعد از نجات پسر بچه خودش غرق می‌شود و می‌میرد و به زمان قرن 500 قبل ازمیلاد حضرت مسیح میرود و در نهایت در جسم دختری 16 ساله به نام هه‌سو حلول میکند.

 

دومین شکست خورده‌ی داستان، شاهزاده هشتم وانگ ووک است. او به خاطر سیاسی کاری‌های ملکه یو از قصر اخراج شده و دختری با اصالت از او تقاضای ازدواج کرده. او به خاطر خانواده قدرتمند همسرش حالا هنوز هم میتواند در پایتخت نزد دیگر برادران زندگی کند. اما در واقع او خیلی هم به همسر خودش علاقه‌مند نیست. بلکه فکر می‌کند فقط به او مدیون است. همه‌ی احترام و علاقه‌ای که به همسرش نشان می‌دهد از این احساس دِین نشات گرفته. این شخصیت داستان اگر چه در ابتدا در نقش یک قهرمان ظاهر می‌شود و به هه‌سو کمک می‌کند تا شرایط را بپذیر و به زندگی بپردازد اما در ادامه با خیانت به همسرش عاشق هه‌سو شده و در نهایت به خاطر ترس از کشته شدن و یا از دست دادن مقام و به خاطر مسائل سیاسی و حفظ خانواده‌ی خودش؛ هه سو را در بدترین شرایط رها کرده و به یک معشوقه‌ی بدرد نخور تبدیل می‌شود.

در ادامه داستان او به یک منتقم تبدیل می‌شود و سعی می‌کند با حسادت‌های خودش و قدرت سیاسی که دارد برای هه‌سو و وانگ‌سو دردسر درست کند. این شخصیت داستان چند وجهی است. نکات مختلفی پیرامون او هست که بعدا به‌ش اشاره خواهم کرد. ترس از قدرت دیگران؛ ترسِ از دست دادن مقام اجتماعی؛ ترس از مرگ؛ و ترس از به خطر افتادن موقعیت خانواده باعث می‌شود او هیچ زمان این قدرت را پیدا نکند که قهرمان زندگی هه‌سو و یا حتی قهرمان زندگی مین‌هه همسر خودش و یا حتی قهرمان زندگی خودش باشد.

در برابر قهرمانان ساده‌ای که وجود دارند این فیلم سعی کرده به نمونه‌هایی اشاره کند که با استفاده نکردن از امکانات موجود؛ همه‌ی داشته‌های خود را از دست داده‌اند و به یک ضد قهرمان تبدیل شده‌اند.

 

سومین شکست خورده اصلی این قصه شاهزاده چهارم وانگ‌سو است.

او کودکی دردناکی را تجربه کرده و توسط مادر خودش ملکه یو صورتش یک زخم عمیق و بزرگ پیدا کرده. در کودکی به عنوان یک گروگان به یک طائفه‌ی خون‌ریز بخشیده شده. در نوجوانی توسط خانواده تانک که از او مراقبت می‌کنند مورد ضرب و شتم و گرسنگی قرار گرفته. در جوانی او را در کوهستان رها کرده‌اند تا گرگ‌ها او را بدرند و او یک شب تا به صبح مجبور شده تمام کوهستان را به آتش بکِشد و با دست خالی تمام گرگ‌های منطقه را بکُشد تا خودش نجات پیدا کند. حالا خانواده او را به خاطر زخم روی صورتش ترد می‌کند. مردم کشور به او گرگ وحشی می‌گویند چون همه حیوانات وحشی را از پا دراورده و برادرها از او می‌ترسند. اما یک نفر هست که از او هراسی ندارد. و او هه‌سو است.

اگر خاطرتان باشد بالاتر گفته بودم در همه‌ی داستانهای شرقی یک نفر هست که اعتقاد دارد همه قهرمان هستند. هه‌سو در این داستان نقش آن آدم را ایفا می‌کند. او چون از قرن 21 آمده و کمی از تاریخ اطلاع دارد و باورهای مردم هزاران سال آینده را می‌داند؛ سعی دارد اوضاع را تغییر بدهد.

شجاعت هه‌سو چیزی است که باعث می‌شود شاهزاده سوم بعد از چند برخورد بد با او ؛ او را به حریم خودش راه بدهد. هه‌سو در کَند و کاو شناخت آدم‌های پیرامون خودش به نکاتی درباره شخصیت آنها پی می‌برد. او بعد از اینکه مجبور می‌شود برای شاهزاده چهارم غذا ببرد متوجه می‌شود او بر خلاف ظاهر ترسناک و تلاشش برای اینکه خشن به نظر برسد؛ خیلی تنهاست.آرام آرام که با او به صحبت می‌نشیند متوجه می‌شود او دلش همراهی با خانواده را می‌خواهد. بعدتر متوجه می‌شود زخم روی صورت وانگ‌سو آن چیزی است که این همه سختی را به او تحمیل کرده. هه‌سو پله به پله سعی می‌کند تا اشتباهات زندگی وانگ‌سو را پیدا کند و شخصیت از دست رفته‌ی او را احیا کند. بعد از ترمیم زخم صورت وانگ‌سو توسط هه‌سو و جلب اعتماد مردم و البته پادشاه؛ وانگ‌سو به آن اعتماد به نفسی که لازم دارد دست پیدا می‌کند. حالا با همه‌ی شجاعتی که وانگ‌سو دارد و تلاش‌هایش برای ثبات امپراطوری؛ او توان نه گفتن به چیزهایی که دوست ندارد را پیدا کرده و شجاعت مثال زدنی‌اش در حفظ عشق زندگی‌اش او را به یک امپراطور قدرتمند تبدیل می‌کند.

فرایند قهرمان سازی درباره وانگ‌سو به زیبایی شکل می‌گیرد. پله پله یک شاهزاده‌ی بی‌ارزش به یک امپراطور قدرتمند تبدیل می‌شود.

در همان حال امپراطوری که میتوانست طبق گفته‌ی تاریخ خون‌ریز و سفاک باشد با کمک و حمایت روحی هه‌سو تبدیل به یک پادشاه عادل می‌شود که حتی فاصله طبقاتی را که نسل به نسل در کشور گوریو وجود داشته و باعث برده شدن نیمی از مردم کشور می‌شده را منسوخ می‌کند.

او در انتها با حصر خانگی برادرهای باقی مانده آنها را تحت کنترل خود دراورده و از برادر کشی بزرگی که تاریخ از آن پرده برداشته بود جلوگیری می کند. و همه اینها به خاطر وجود هه‌سو است.دختری شجاع با تفکرات ضد نظام طبقه بندی اجتماعی و مهربان با همه که توانست اعتماد وانگ‌سو را به خودش جلب کند.

 

اما می‌رسیم به باقی شاهزاده‌ها!

شاهزاده دهم وانگ اون که ظاهرا از نظر سنی از بقیه کوچکتر است؛ از هه‌سو کتک می‌خورد. او افکاری بچگانه دارد و هنوز نتوانسته جایگاهی در بین برادران خودش پیدا کند که در خور او باشد. کتک خوردن از هه‌سو او را به فردی ضعیف تبدیل می‌کند. برادرها مدام در حال سر به سر گذاشتن با او هستند و برادر سوم یو؛ سعی می‌کند از او برای رسیدن به اهداف خودش سوء استفاده کند.

اون یا ئون یا وانگ ئون؛ شاهزاده دهم؛ در عین بچگی توانایی عجیبی در ساختن اسباب بازی دارد. هه‌سو به او کمک می‌کند تا کمی خوشحال‌تر باشد و بتواند محکم‌تر بایستد. او بعد از ازدواج اجباری با دختر یکی از سرداران سپاه از قصر خارج می‌شود اما در انتها او هم موفق نمی‌شود یک زندگی خوب را تجربه کند و درست زمانی که عاشق شده در روز تولدش به جرم خیانت توسط برادرانش کشته می شود.

برادر سوم به دلیل واهی قتل پادشاه توسط خانواده بردار دهم؛ او و همه خانواده‌اش را قتل عام می‌کند. اما کشته شدن وانگ اون به دست وانگ‌سو بردار چهارم است. اون از بردارش در آخرین لحظه برای اتفاقات گذشته عذرخواهی می‌کند و از او میخواهد به عنوان هدیه تولد او را بکشد تا به همسرش که به او عشق می‌ورزد ملحق شود. قهرمان بودن شاهزاده دهم در اینجا شکل می‌گیرد. او در آخرین مواجهه سعی می‌کند پشت همسرش که یک جنگ‌جوی خوب است پنهان نشود و خودش را به عشق زندگی‌اش اثبات کند اما با بدشانسی رو به رو می‌شود. برای همین ترجیح می‌دهد همراه همسرش کشته شود.

شاهزاده  چهاردهم وانگ جانگ نام دارد.

او بردار تنی یو و سو یعنی شاهزاده سوم و چهارم است. یعنی مادر وانگ جانگ هم ملکه یو است‌. جانگ بر خلاف دو برادرش فردی ناموفق در امور جنگی است. برای همین او تمام روز را در کوچه و بازار سرگرم دعوا با مردم عادی است تا از این طریق به خودش بقبولاند که فنون رزمی را بلد است. اما در واقع او با مردم عادی که فنون رزمی نمی‌دانند می‌جنگد‌.

در خلال این دعواهای کوچه بازاری جانگ از یک نفر شکست خورده و ملکه یو به خاطر این شکست؛ دست فردی را که به پسرش صدمه زده قطع نموده.ما با یک شخصیت کاملا به درد نخور مواجه هستیم که مدام پشت مادرش یعنی ملکه یو پنهان می‌شود. جانگ در یکی از روزها وقتی در بازار در حال مبارزه با مردم عادی است گرفتار مردی می‌شود که به خاطر او دستش را از دست داده. او میخواهد دست جانگ را به تلافی این کار قطع کند. باز هم کسی که نجات دهنده است؛ هه‌سو است.

هه‌سو به کمک مستخدم خودش؛ شاهزاده ووک را از این دزدیده شدن مطلع می‌کند و خودش برای کمک به جانگ می‌رود. در بازار وانگ‌سو برادر چهارم؛ هه‌سو را میبیند که مثل همیشه بی‌محابا در حال دویدن دنبال یک ماجراست و او را تعقیب می‌کند. بالاخره طی ماجراهایی که اتفاق می‌افتد جانگ نجات پیدا می‌کند اما در این لحظه هه‌سو او را در آغوش می‌گیرد و به او می‌گوید:” آفرین. از این به بعد هر روز پیشرفت کن و بهتر شو. من میخواهم ببینم تو قهرمان بزرگی باشی” و این می‌شود که جانگ راه درست را در زندگی پیدا می‌کند و تلاش می‌کند تا فنون رزمی را درست بیاموزد و مدام تمرین می‌کند.

ما در ادامه‌ی داستان جانگ را مدام در حال تمرین رزمی می‌بینیم و مواجه شدن او با دیگران بیشتر در این بخش است. تا جایی که او قهرمان ملی شده و می‌تواند خیتان‌ها را از مرزهای کشور براند و کشور را از حجوم آنها حفظ کند و به عنوان سردار بزرگ جنگ‌های موفق از پادشاه سوم جایزه دریافت می‌کند.

البته این تمام ماجرای جانگ نیست. در انتهای قصه او قهرمان زندگی هه‌سو هم می‌شود و او را با همان جایزه‌ای که از پادشاه دریافت کرده هه سو را از رنج نجات می‌دهد و بعد از تولد فرزند هه‌سو از او مراقبت می‌کند و هه‌سو را تا پایان عمر حمایت و همراهی می‌کند. فرایند قهرمان سازی از یک انسان بی‌هدف در اینجا هم به خوبی شکل گرفته است.

 

و اما شاهزاده شانزدهم بک‌آه دیگر شاهزاده‌ی ناتوان این جمع است که تبدیل به قهرمان زندگی خودش می‌شود.

البته او در انتها موفق نمی‌شود عشق زندگی خودش را حفظ کند اما بر سر مواضع صلح طلبانه خودش همچنان باقی می‌ماند و این ثبات شخصیت چیزی است که این قهرمان را می‌سازد.

ثبات شخصیت در حقیقت گمشده‌ی بک‌آه هست. او مادری دون پایه دارد به خاطر همین مورد سرزنش برادرهای بزرگترش قرار می‌گیرد. مادر او شاهزاده‌ی شیلاست که توسط امپراطور تائجونگ تسخیر شده و مادرش به عنوان گروگان همسر امپراطور شده‌ . بنابراین در بین خانواده ارزش اجتماعی پایینی دارد.

بک‌آه کسی است که قبل از ووک عاشق مین‌هه همسر ووک شده بود اما چون جایگاه اجتماعی خانواده‌ی بک آه کمتر از مین‌هه بوده او قادر نیست با عشق زندگی‌اش ازدواج کند. برای همین بعد از مدتها که از زندگی برادرش با مین‌هه گذشته بک‌آه همچنان برای او عاشقانه موسیقی می‌نوازد و تصاویر او را نقاشی می‌کند و با او سخنان محبت آمیز می‌گوید. بعد از مرگ مین‌هه شاهزاده بک‌آه خودش را نمی‌بخشد. چون فکر می‌کند اگر مین‌هه مورد عشق و علاقه همسرش بود این طور بیمار نمی‌شد و از دنیا نمی‌رفت‌. از طرفی به خاطر اینکه هیچ وقت به عشق زندگی‌اش نرسیده بود از خودش نا امید شده است. بنابراین خودش را غرق در خوردن مشروبات الکلی میکند.

هه‌سو دوباره در نقش یک ناجی در اینجا ظاهر می‌شود. او ساعت‌ها با بک آه به صحبت می‌نشیند و برای او روشن می‌کند طبقات اجتماعی اصلا مهم نیستند. مهم شخصیت انسانی آدم‌هاست. او به بک‌آه تسلی خاطر می‌دهد و می‌گوید مین‌هه خوب زندگی کرد و عاشق همسرش بود و از این زندگی راضی بود. و سپس بک‌آه را متقاعد می‌کند که به این مساله که مادرش از شیلاست انقدر اهمیت قائل نشود و زندگی خودش را به خاطر فاصله طبقاتی تباه نکند.

تغییر تفکری که در بک‌آه ایجاد می‌شود باعث می‌شود او به خاطر علاقه به دختری از فرمانروایی باکچه همه‌ی این مسائل سیاسی را کنار بگذارد. او با ثبات شخصیتی که پیدا می‌کند به تمام شخصیت‌های داستان کمک می‌کند تا مشکلات خود را برطرف کنند. فرایند قهرمان سازی در این شخصیت هم درست شکل گرفته. اما او با بدشانسی مواجه می‌شود و عشق زندگی اش را به خاطر مسائل سیاسی از دست می‌دهد. البته این اتفاق ناگزیر پیش می‌آید و بک‌آه در وقوع آن نقش ندارد. تلاشهای او نمیتواند از این اتفاق تلخ جلوگیری کند. بنابراین بعد از آن سعی می‌کند فاصله‌ی خودش با فرمانروا وانگ‌سو را که مسبب این اتفاق می‌داند حفظ کند.

 

بانو اوه قهرمان دیگری در دل قصه است که در انتها با فدا کردن جان خودش امپراطوری را از سقوط و هه‌سو را از مرگ و امپراطور را از گرفتاری نجات می‌دهد. حلقه اتصال این ایجاد قهرمان هم باز هم هه‌سو است.

بانو اوه یکی از همسران امپراطور است که به خاطر ظلم ملکه فرزند خودش را از دست داده و تنزل مقام پیدا کرده. اما چون همسر سوگلی امپراطور بوده بانوی دربار شده و مراقبت از امپراطور و خانواده سلطنتی را بر عهده گرفته است. او در خلال داستان به تلخی زندگی خودش اشاره می‌کند که چطور عشق زندگی‌اش یعنی سردار سپاه به امپراطوری رسید و مجبور شد به خاطر مسائل سیاسی او را کنار بگذارد. همین طور سعی می‌کند هه‌سو را تربیت کند تا اشتباهاتش به خانواده سلطنتی و خود هه‌سو خسارت جبران ناپذیری وارد نکند.

او بعد از اینکه متوجه می‌شود هه‌سو با شاهزاده هشتم سر و سری دارد او را تنبیه می‌کند تا از او جدا شود و سعی کند خودش را گرفتار عشقی بی‌پایان و دردآور نکند که برای او سودی ندارد.

بعد از مواجهه‌ی هه‌سو با وانگ‌سو و ابراز علاقه‌ی وانگ‌سو به او؛ بانو اوه سعی می‌کند به هه‌سو بفهماند که مهربانی بیش از حد او باعث ایجاد سوء تفاهم در مردان قدرتمندی مثل شاهزاده‌ها شده و او نباید پا را از گلیم خودش درازتر کند. در واقع جلوی روابط نامحدود هه‌سو با شاهزاده‌ها را می‌گیرد.

بعد از این او سعی می‌کند مداوم هه‌سو را از گرفتار شدن در دام سیاسی کاری ملکه و درباریان حفظ کند. اما تلاشهای او بی‌فایده است. علاقه‌ی وانگ‌سو به هه‌سو بیشتر از این است که اطرافیان را متوجه نکرده باشد و این علاقه باعث ایجاد دردسر برای هه‌سو می‌شود.

فرایند قهرمان سازی در اینجا به درستی شکل نگرفته‌. در واقع بانو اوه یک قهرمان خفته است که حالا تصمیم گرفته نگذارد دنیای دوست‌داشتنی‌اش دوباره توسط ملکه یو از هم پاشیده شود. در واقع بانو اوه این تصمیم را با توجه به سخنان قبلی هه سو برای ایستادن بر سر ارزشهایش میگیرد. برای همین تنها راه حل را در قربانی کردن خودش پیدا می‌کند چون او به خاطر درد و رنج زندگی دچار بیماری سرطان معده است و یک ماه بیشتر عمر نمی‌کند.

تصمیم او برای فدا کردن جان خودش او را به قهرمانی در قلب هه‌سو تبدیل می‌کند که هه‌سو بعد از این سعی و تلاش می‌کند تا وقار و عظمت این بانو را و دستوراتش را سرلوحه زندگی خودش قرار دهد.

درباره ی ماجراهای عشقولانه ی سریال عاشقان ماه میتونید اینجا بیشتر بخونید. :)

 

خب !

می‌رسیم به انتهای این بخش یعنی تفکر مثبت اندیشی و قهرمان سازی به وسیله این تفکر.

برای انتهای سخن برمی‌گردیم به هه‌سو که در واقع شخصیت اصلی داستان است و همه‌ی قصه‌ها حول محور او در جریان است.

در نقدهای این فیلم میخواندم که ناقدان سینمایی معتقدند وانگ‌سو قهرمان داستان است اما این درست نیست. او هم یک نقش همپوشانی دارد. در واقع کسی که همه‌ی مشکلات را پشت سر گذاشته و به پیروزی رسیده هه‌سو است نه وانگ‌سو. 

وانگ سو در آخرین لحظات با شک کردن درباره‌ی همسرش تمام زندگی را از دست رفته می‌بیند و برای برگرداندن این زندگی تلاش در خوری انجام نمی‌دهد. پس او یک قهرمان اصلی نیست. ابر قهرمان قصه دختری به نام هه‌سو است که از پس همه‌ی مشکلات برامده و با کمک دیگر شخصیت‌های داستان رشد کرده و پله به پله بزرگ شده و پله‌ی قهرمانی را فتح می‌کند و در آخر دست موفق می‌شود تاریخ را به شکلی نیکو تغییر بدهد.

 هه سو توانست با حمایتگری‌هایش از شاهزاده‌ها آنها را به راه رستگاری دعوت کند. همچنین توانست با آرامشگری خودش قلب تسخیر ناپذیر وانگ‌سو را فتح کند و او را از یک خونریز سفاک که اطرافیان از او به وجود آورده بودند به یک پادشاه عادل تغییر دهد. او حتی توانست تغییری در تاریخ ایجاد کند و گوانگ جونگ را پادشاه چهارم سرزمین گوریو کند. بدون اینکه گوانگ‌جونگ مجبور شود برای تصاحب تخت پادشاهی همه‌ی خانواده سلطنتی را از بین ببرد.

او حتی توانست به تائه‌جونگ و وانگ مو دو پادشاه اول و دوم کمک کند تا امپراطوری گوریو را از اضمحلال نجات دهند. در واقع او توانست مسیر تاریخ را عوض کند در حالی که در زندگی شخصی خودش فرد قدرتمند و قهرمانی نبود و به خاطر اعتمادش به دیگران همه چیز را از دست داده بود.

ممنون که تا اینجا همراهی کردید.

حرف درباره این سریال زیاد هست که قبلا نوشته ام اما به مرور در اینجا قرار خواهم داد ان شاء الله. امیدوارم از این مطلب هم لذت ببرید. لطفا باز هم با ما همراه باشید.

صفحات: 1· 2

ممنون که اینجا هم سری زدید. یا علی
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: moon lovers عاشقان ماه عشاق ماه لی‌جونگی

موضوعات: جنگ فرهنگی, اخلاق در زندگی, سواد رسانه و فضای مجازی, نقد فیلم لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 161
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 391
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 67
  • دیروز: 210
  • 7 روز قبل: 1243
  • 1 ماه قبل: 3860
  • کل بازدیدها: 121865

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید