• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

تمام دلخوشی

سلام تمام دلخوشی‌ام!
این روزها که میگذرد جای خالی‌ات را بیشتر احساس میکنم. قلب من! امید دلم! نفسهایم به شماره افتاده است.

سلام همه‌ی زندگی!
زندگی کردن در این دنیای وانفسا بدون تو معنی ندارد. لذتی نیست در این دنیا وقتی تو نیستی! کاش دوری از تو نازنین پایان بیابد.

سلام دلیل دلتنگی!
دلتنگی‌هایم از حد و مرز گذشته است. از بس ندیدمت درد و دلهایم دارد سرازیر میشود. باز خوب است صدایم را میشنوی، مرا میبینی!

سلام تمام دلخوشی‌ام صاحب الزمان.
آقای من. روزها را به امید آمدنت طی میکنم شاید برسد طلعت حکومت صالحه‌ات و دلم شاد شود به رویت روی ماهت.
آقا جان! روزهای دوری را به پایان رسان. جانها دیگر طاقت دوری ندارند. دلها برای شما آرام گشته. ارواح مومنین به دنبال تو سرگردانند.

ماهیت فضای مجازی

16 اردیبهشت 1398

بحث_اول

ماهیت فضای مجازی چیست؟ چطور به وجود آمده است؟ آیا مالک و صاحب دارد؟

​سِروِر (server) ، محل نگهداری داده‌ها.

سرورها ابر کامپیوترهایی هستند که اطلاعات مختلف را در خود ذخیره میکنند.

این ابر کامپیوترها توان محاسبه‌ی میلیونها اطلاعات را در کسری از ثانیه دارند.

همه‌ی اطلاعات یک شبکه روی سرورهای آن شبکه ضبط میشود و در صورت نیاز میتوان آن اطلاعات را استخراج و استفاده نمود.

سرورها به دلیل حجم بالایشان معمولا جای بزرگی را اشغال میکنند. برای اینکه درست کار کنند باید همیشه خنک باشند. سرورها کامپیوترهایی همیشه روشن‌اند. برای همین نمیتوانند ساعاتی بدون برق باقی‌بمانند. سرویس و نگهداری این ابر رایانه‌ها معمولا هزینه بردار است.
برای کسب اطلاع بیشتر درباره سرورها به این آدرس مراجعه فرمایید. 

سرور چیست؟

https://parsonicdoor.com/what-is-server-blog/

آدرس کانال ما:

https://eitaa.com/savaderesanerazavi

#به_قلم_خودم

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

 نمایشگاه کتاب

12 اردیبهشت 1398

عدم حضور نویسندگان طلبه باعث ورود نویسندگان بی مبالات به عرصه مطالب دینی شده است.

در نمایشگاه امسال یک کتاب دیدم که درباره زندگی پیامبران بود. وقتی ازش استقبال کردم فهمیدم خانم نویسنده خودش آنجاست. البته یک فروشنده برای خودش استخدام کرده بود اما خودش هم بود.
خانمی با ظاهری زننده و موهای پریشان و مقدار قابل توجهی آرایش که درباره زندگی حضرت رسول صلوات الله علیه نوشته بود.
بد ماجرا اینجاست که اطلاعات دینی درست درمان هم نداشت. حضرت ایوب سلام الله علیه پادشاه زمان خود بوده؟! ? ?
برای اینکه بدانم چه چیزی نوشته که در مخ نوجوانانمان بکند کتابش را خریدم.
بعد از اینکه او را ترک کردیم به همسرجان گفتم:” خاک بر سر من که یک کتاب درباره پیامبرم برای قشر کودک و نوجوان ننوشتم که عرصه برای همچین آدمی باز شود.” ? ?

حضور این نویسنده در تالار بین الملل که خلوت تر از باقی نمایشگاه بود و این خانم میتوانست مخ مخاطب را با کمال آرامش شستشو دهد هم خودش یک بحث دیگر بود.

حالا شاید کتابش چیز بدی نباشد. همین که مطالعه کردم بهتان خبرش را خواهم داد. ?

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

تنبل‌های نمره الفی

12 اردیبهشت 1398

بعداز مدتها برگشته بودم مدرسه. بچه های کلاس خودمان یک سال بالاتر رفته بودند اما من مجبور بودم بروم سر کلاس سال دومی‌ها. بیشتر درسهایم با آنها بود.

یک روز درباره ی روضه‌های جعلی در کلاس بحث‌مان شد. یعنی ریشه این بحث برمیگشت به چت‌های شب قبل‌مان در گروه کلاسی در تلگرام.
آنجا من یکه و تنها صاف ایستاده بودم تو روی 25 نفر طلبه فاضله نمره الفی سال دوم و گفته بودم:” این روضه که درباره حضور امام حسن علیه السلام در واقعه کوچه‌های بنی‌هاشم خونده میشه سندیت نداره. زاییده ذهن خلاق مداحان هست و تازگی از وسط زبان حالها بیرون درامده.”
و خوب طفلک‌ها فقط سرشان در دفتر دستک بود. حق داشتند حرفهای من را باور نکنند. این شد که به چالش کشیدم‌شان. فردا سر کلاس جدال بود که تو این چرندیات چیه برای ما بلغور میکنی؟
آنجا بود که سینه سپر کردم و گفتم:” ما در کوثرنت گروه‌های پاسخ گویی به شبهات راه‌اندازی کردیم. آنجا این بحث را با اساتید سراسر کشور به بررسی گذاشتیم و یکی از اساتید محترم از همدان این مساله رو عنوان فرمودند. ما هم که دسته جمعی کتب مختلف روایی و حدیثی و خطبه فدکیه را جستجو کردیم هیچ کلامی مبنی بر حضور امام حسن علیه السلام با ایشان در این واقعه نیافتیم.”
آنجا بود که یکی‌شان درامد که استاد شما از کجا معلوم سوادش چقدره؟ شاید اشتباه میکنه. از کجا میشناسی این استاد رو که انقدر بهش اطمینان داری؟
و من گفتم :” دست شما درد نکنه. کوثرنته ها! ? ? “
و این شد که دعوا از بحث روضه ساختگی به کوثرنت کشیده شد.

البته تنبل‌های نمره الفی هیچ وقت سعی نکردند به من ثابت کنند اشتباه میکنم و فقط سعی کردند مرا قانع کنند کوثرنت به درد نمیخورد و خوب موفق نبودند.

سال اولی که همایش شرکت کرده بودیم خدمت آیت الله نوری همدانی رسیدیم. ایشان امر فرمودند گروه های پاسخ گویی به شبهات راه بیاندازید و شبهات موجود در فضای مجازی را جواب دهید. و ما این طرح را سه سال پیش در کوثرنت راه اندازی کردیم.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

مولای خوب من!

03 اردیبهشت 1398

دلم گرفته از نبودن تو، بگو چه چاره کنم؟
یک سال دیگر آمد و تو نیامدی. مانده‌ام چرا هنوز زنده‌ام و نفس میکشم بی‌تو؟ ?
یک سال دیگر از آوارگی‌ات در کوه و بیابان گذشته و این شیعه‌ی نالایقت نیامدنت را به سرور بنشته ?
مولای خوب غزلهای من سلام!
سلام آقای بی‌کس و تنها
سلام رونق شبهای تار بی‌کسی‌ام یا طرید!
سلام تمام دلخوشی‌ام.
میلادت روز شکفتن آرزوهاست. مقدمت گلباران.
کی می‌شود سایه ی جدایی کنار رود و خورشید محبتت عالم‌گیر شود؟

#دلتنگی

#دلنوشته_مهدوی

#به_قلم_خودم

#تصویر_تولیدی

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

پدرِ سالار من!

31 فروردین 1398

همین طوری که داشتم نظریه پدرسالاری از فمنیستها را در زمینه فعالیت سیاسی بانوان مطالعه میکردم با تکرار لفظ پدرسالار پرت شدم در صحن علوی علیه السلام.
با دلی تنگ از دوری چندماهه رفتم جلو و به پرده های جدا کننده بخش بانوان رسیدم. رفتم کنار پنجره فولاد علوی و نشستم گوشه ای به راز و نیاز مشغول شدم. دور زدم در حیاط حرم و از آبخوری‌های سنگی تعبیه شده در گوشه گوشه ی صحن آب حیات نوشیدم.
دلم برایت تنگ شده پدرِ بزرگ و مهربان من. سالار من. کس من! دنیای من!
بعد با خودم فکر کردم اینکه سالاری این پدر را برای خودمان برگزیدیم چقدر سعادتمند دنیایی‌م!

بابای مهربانم یا امیرالمومنین! (علیه السلام)

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

شئون طلبگی

03 فروردین 1398

استاد محمدی میگفت:” شیخی بود که در دهه اول محرم چند جا مجلس روضه داشت. انقدر سرش شلوغ بود که وقت نداشت برای خوردن نهار به خانه برود. برای همین لقمه‌های نان و پنیر آماده کرده بود و در جیب عبایش گذاشته بود تا در راه بخورد. اتفاقا یکی از روزها که سوار بر خرش میرفت و لقمه‌اش را میخورد عده‌ای از پا منبری‌هایش او را در حال تناول لقمه دیدند. در حالی که سوار بر خرش می‌رفت. 

از فردا در شهر پخش شد که ملا روی خرش نشسته بود و بَلِّه میخورد. برای همین از آن روز به بعد کسی او را برای مجالس روضه دعوت نکرد چون او را فردی بی‌ادب و بی منزلت یافته بودند.”

منظور استاد این بود که شاید نان و پنیر خوردن روی مرکبی ساده کاری عجیب و دور از عقل نباشد و شاید همه مردم همین کار را بکنند، اما انجام دادن این کار توسط کسی که خودش را در نظر مردم مطرح کرده به عنوان مقتدا و مبلغ دین، دور از شان و منزلت است.

واقعیت این است که شئون طلبگی و شئون امام جماعت و شئون مداح و روضه‌خوان یکی از مواردی است که از عرف جامعه گرفته می‌شود. بر خلاف تصور نو‌طلبه‌ها این شئون طلبگی یکی از موارد درج شده در کتب دینی و آموزشی است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. از مواردی که مجوز نماز خواندن پشت سر امام جماعت است این است که او در بین مردم و عرف جامعه رفتاری پسندیده و در شان طلبگی داشته باشد.

مشکل امروز ما با طلبه‌نماها و شیادان همین امر است. شیادان که برای گمراه کردن مردم راه و روش درست را انتخاب میکنند و اتفاقا با رعایت شئون طلبگی مردم را به راحتی گمراه میکنند و در برابر طلبه‌هایی که شان خودشان رو پایمال میکنند و خودشان را در چشم مردم خوار و بی مقدار و باقی طلبه های مومن را بی ارزش میگردانند.

به نظر میرسد راه طلبگی بیشتر از یک درس خواندن صرف باشد. شئون طلبگی لازمه ی طلبگی است. اگر جنم جهاد با نفس نداری کنار بکش! راه سربازی امام زمان علیه السلام مرد جنگ با نفس میخواهد.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

پایان صده

27 اسفند 1397

روزها تند و تند دارند میگذرند. 

دیروز داشتم فکر میکردم تا چشم روی هم بگذاریم سال ۱۴۰۰ هم رسیده. و یکهو ته دلم خالی شد از رسیدن سال ۱۴۰۰. بعد گفتم ما در پایان یک قرن هستیم. چقدر وحشتناک! 

یک روزی کلاس اول دبستان بودم و روز اول مدرسه با خودم فکر کردم:” یعنی من یک روز به دبیرستان میرسم؟ چقدر وحشتناک!” وقتی رسیدم دبیرستان دیدم انقدرها هم وحشتناک نبود. مثل برق و باد گذشت.

وقتی سال ۸۰ رسید با خودم گفتم:” یعنی ده سال دیگه سال ۹۰ از راه میرسه؟ چقدر وحشناک!” و وقتی سال ۹۰ رسید و این همه هیاهو و فتنه و وحشتناکی روزگار رو دیدم متوجه شدم سال ۹۰ وحشتناک نبود. بلکه رسیدنش فقط زمان میبرد.

حالا هم دیروز به این فکر میکردم که گذار از یک صده که ما در سی چهل سال آخرش به دنیا آمده بودیم چقدر وحشتناک است. اما واقعیت این هست که مثل برق و باد میگذرد. همانطور که دهه هفتاد شد هشتاد و بعد نود و حالا ۹۸. الان دارم به این فکر میکنم که پیر شده‌ایم در این روزگار. و حالا دلم برای مولایم بیشتر از قبل تنگ شده است.

صد سال از عمر دنیا گذشته و دارد به انتهای صده سی‌صدم از هزاره اول میرسد و من وحشت کرده‌ام. آقایم چه ها کشیده است که قرنها را پشت سر گذاشته و هنوز در پس پرده غیبت است. آن هم با تنهایی. بی‌یاوری. بی همراهی یک نفر که مونس همیشگی آدم باشد. 

طرید فرید! مولای من!

نمیدانم چرا هر چه را شروع میکنم آخرش به غریبی‌ات ختم می‌شود، غریب زمانه!

ببخش که همراه و هم نفس و یاورت نیستم. 

ببخش که فقط سربارم.

ببخش!

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

ماهی قرمز

18 اسفند 1397

ماهی قرمزها این روزها در کوچه و بازار خودنمایی میکنند. دست هر بچه توی بازار یکی‌شان را می‌بینی که توی کیسه آب ورجه وورجه میکند. 

آه ماهی قرمز! چه سرنوشت ناراحت کننده ای داری!? 

دیدین بعضی از این ماهی قرمزها چقدر شیطنت دارند؟ هر لحظه که در تنگ باز بماند ازش میپرند بیرون. یکی نیست بهشان گوشزد کند بیرون از این کاسه‌ی شیشه ای زندگی وجود ندارد. همانجا سر جایت آرام بنشین و به زندگی خودت مشغول باش. یکی نیست بهشان بگوید کله شقی همیشه هم خوب نیست. گاهی وقتها به قیمت جانت تمام می‌شود.

فاطمه خانم انقدر مادر مهربان است یاد گرفته ماهی قرمزهای در حال موت و جوجه رنگیهای سرماخورده‌ی لرز گرفته را هم درمان کند. ندیدم تاحالا ماهی قرمز مریض تو خانه داشته باشد. ☺

ماهی ها که تو دست دختر طلا جان به سر می‌شدند مادرجان مداواشان میکرد تا آب تو دل دخترجان تکان نخورد. برای همین برای خودش یک پا دکترِ ماهی قرمزها شده است. ??

ماهی قرمز برای چی آمده وسط سفره‌های هفت سین نمیدانم. فقط میدانم از عجایب خلقت موقع سال تحویل که میشود مثل همه خانواده رو به قبله می‌ایستد و شاید برای خودش دعا میکند.?

ماهی قرمز بودن هم عالمی دارد.

تنگ ماهی همه دنیایش است.

گاهی وقتها کسی پیدا میشود برایش دلسوزی کند گاهی هم گیر شمر زمانه می‌افتد.

گرسنگی و تشنگی هم برایش معنا ندارد.

اندازه هیکل فسقلی اش ایمان دارد. همین یک دنیا می‌ارزد. نه؟ ?

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

مرجع فکری

11 اسفند 1397

​بسم الله الرحمن الرحیم.

یا اباصالح ادرکنی
در زمان امام صادق علیه السلام از ایشان سوال شد اگر ما به شما دسترسی نداشتیم مسائلمان را از چه کسی سوال کنیم؟

حضرت در جواب این پرسش چند خصوصیت برای #روایان_حدیث  بیان فرمودند.
صائنا لنفسه

عالما لدینه

مخالف لهواه

مطیع لامر مولاه

فللعوام ان یقلدوه
چنین شخصی که 

مراقب نفس خود باشد و نفس خود را از معاصی نگاه دارد.

در دین خود عالم ترین باشد. 

دنبال هوای نفس خود نباشد و دنیا پرست نباشد.

مطیع و فرمانبردار از مولای خویش باشد.

بر همگان واجب است از چنین کسی تقلید کنند.

و این حکم تبعیت از هر کسی به جز مولا را اثبات میکند.

در حقیقت جدای از امر ولایت، ولی فقیه چون یکی از  #روایان_حدیث  است باید از او تبعیت کرد.

شاید پرسیده شود این حکم درباره احکام خصوصی است. 

باید پاسخ داد

احکامی که در قرآن و روایات آمده دو نوع هستند. 

احکام عمومی و احکام خصوصی.

احکامی که باید هر کسی انجام دهد تا عبودیتش کامل باشد. که به آن احکام خصوصی گفته میشود. مانند حج، روزه،نماز.

احکام عمومی احکامی هستند که برای اداره‌ی جامعه اسلامی از سوی شارع معین شده‌اند. از این میان میتوان به خمس، زکات و جهاد اشاره کرد.

#روایان_حدیث  طبق فرموده حضرت صادق علیه السلام اجازه دارند در هر دو موضوع از موضوعات احکام ورود پیدا کنند و در غیاب مولا وظایف امت را مشخص نمایند.

به این گونه افراد که در امور عمومی نیز دخالت میکنند و رای صادر میکنند حاکم شرع میگویند.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

شبکه وکالت

11 اسفند 1397

کار شبکه سازی از نیروهای مومن و انقلابی، از زمان حضرت باقر علیه السلام شروع شد.

بعد مکانی و عدم دسترسی همیشگی به امام باعث شد تا حضرت باقر علیه السلام دست به آموزش شاگردانی بزند تا بتوانند در غیاب حضرت، امت اسلامی را هدایت و سرپرستی کنند. اینها همان #راویان_حدیث بودند.

البته اولین راویان حدیث در زمان خود حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و سلم زندگی میکردند. ایشان سخنان حضرت رسول صلوات الله علیه را به دیگر شهرها و قبایل مختلف میبردند و وظایف مردم در قبال زندگی شخصی و اجتماعی را تعریف و تبیین می‌کردند.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

شیرداغ کن من!

03 اسفند 1397

خیلی وقت است که با خودم کلنجار میروم که این ماجرا را بنویسم یا نه. حدودا یک سالی می‌شود. اما هربار با پشیمان شده‌ام. امشب مینویسم. شاید منتشرش کردم شاید هم نه. شاید هم بعد از انتشار حذفش کردم. نمیدانم!

بنده خدایی در اقوام مان بود که همسرش مال و منال حسابی نداشت. کارگر بود. از خودش سرمایه نداشت. مستاجر بود. همه‌ی زندگی‌اش یک خانه حدودا ۶۰ متری اجاره ای در حوالی مرکز شهر بود. به تناسب این زندگی، اسباب و وسایل عادی در خانه داشت. هنوز آن روزها تکنولوژی پیشرفت نکرده بود.

یک روز ما میهمانشان بودیم. موقع برگشتن به خانه، خانم خانه مقداری از غذای شب را برای بچه ها همراهمان کرد که اگر نیمه شب گرسنه شدند نوش جان کنند. آن غذا را داخل یک شیر داغ کن ریخت. شیر داغ کنی که هم ماهی‌تابه‌اش بود هم شیرجوش، هم قابلمه کوچک غذای کنار. انقدر سیب زمینی درش سرخ کرده بود همه دیوارهایش غر و سیاه از روغن و سوخته شده بود. 

این ظرف مدت یک ماه در منزل ما ماند. اتفاقا زد و آقای خانه توانست تکانی به زندگی بدهد و یک خانه زیبای دو طبقه را خرید و باز سازی کرد. به مناسبت ورود به منزل جدید، اثاث خانه هم تغییر کرد. و القصه جای شیرداغ کنی که عاریه رفته بود و برنگشته بود را یک سرخ‌کن حسابی خارجی گرفت که یک ۵ کیلویی روغن مایع میبرد تا شکمش پر شود.

مادر که با خانم خانه ندار بود وقتی سرخ کن و دم دستگاه حسابی خانم خانه را دید شیر داغ کنش را دراورد و گذاشت روی میز و گفت:” این رو جلوی چشمت نگه دار تا خودتو گم نکنی. یادت بمونه از کجا اومدی و چی بودی. فکر نکنی کسی شدی برا خودت و مردمو با تکبر نگاه کنی." 

حالا اینها را برای چی گفتم؟ 

اهل بهانه جور کردن نیستم. اگر کسی نداند خودم خوب میدانم. من در نوشتن دچار مشکل بزرگ غلط املایی هستم. نه اینکه سواد درست و حسابی داشته باشم یا اینکه خودم را سری در سرها حساب کنم. بی‌سوادی آدم از نوشتنش پیداست. 

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.

سعی و تلاش زیادی کردم برای اینکه انقدر اشتباه ننویسم اما نمی‌شود. 

درست همان مطلبی که فکر میکنم خیلی خوب از آب درامده و میتواند جای خودش را در دل مخاطب باز کند یکی بعد از دیده شدنهای فراوان می‌آید و می‌گوید: خانم این کلمه اشتباهه. از شما بعیده غلط بنویسید.” و من واقعا به این جمله ی مامان جان رسیده‌ام که غلط املایی‌هایم را که گاهی انقدر بدیهی هستند که اصلا فکرش را نمی‌کنید، باید بگذارم جلوی چشمم تا خودم را گم نکنم. فکر نکنم کسی شده ام. بدانم هنوز همان بی‌سواد میرزا بنویس هستم که از فرط غلط املایی باید برود در مکتب خانه دوباره از نو شروع کند. 
از اینکه همیشه با محبتهایتان غلط های املایی‌ام را میگیرید و با لبخندهایم برای اشتباه نوشتن عصبانی نمیشوید از شما ممنونم. 

اما این را بگویم که هرچه دارم از مرحمت مولایم صاحب العصر و الزمان علیه السلام است. او بود که مرا به این راه هدایت کرد و مورد تربیت قرار داد و بهترین اساتید را برایم انتخاب کرد و حالا لطفش پشت سرم است تا بتوانم برایش خدمت کنم. اگر نه بدون توجه خورشید، ماه هم که باشی خاموشی.

بیشتر بخوانید
 1 نظر

راویان حدیث

03 اسفند 1397

… و اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی روات حدیثنا.

#روایان_حدیث

طی چند جلسه قصد دارم به تبیین این حدیث بپردازم. امیدوارم برای کسی به درد بخورد. نه که، مثل همیشه، فقط برای مولایم مینویسم و او مرا تفقد میکند.

برای شروع بحث، باید ابتدا سند این حدیث را مورد بررسی قرار دهیم.

این حدیث گوشه ای از پیام حضرت حجت ابن الحسن العسگری _روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه_ می‌باشد؛ که در جواب نامه‌ی علما به ایشان ایراد فرموده‌اند.

آن نامه را اسحق ابن یعقوب کلینی برای حضرتش نوشته بود و سوالاتی را در آن پرسیده بود و به وسیله ی محمد ابن عثمان العمری نایب آخر امام زمان علیه السلام به دست ایشان رسانیده بود.

 منبع حدیث، کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج (الطبرسی) ترجمه و شرح غفاری جلد ۴ صفحه ۲۹۰ میباشد.

و حالا ادامه بحث:
و اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی روات حدیثنا
الحوادث الواقعه: یعنی اتفاقاتی که در آینده رخ میدهد.

فارجعوا: فعل امر هست و ظهور در وجوب دارد.

الی روات حدیثنا: به راویان حدیث ما رجوع کنید.

از این قسمت بر می‌آید که:

در زمانه‌ی عصر غیبت که امام حی، در دسترس نیست؛ باید برای پیدا کردن پاسخ مسائل جدید پیش آمده، به راویان حدیث مراجعه کرد.

اما روای حدیث چه کسی است؟

در گذشته راویان حدیث علمایی بودند که از طرف استاد خود اذن میگرفتند تا حدیثی را از ایشان نقل کنند. روات حدیث مردانی ثقه و مورد اطمینان بودند. آنها پشت به پشت روایات را به نسل بعد منتقل میکردند. اما آنها فقط به ذکر حدیث بسنده میکردند و از هرگونه اجتهاد در امر حدیث اجتناب می‌نمودند. البته تا زمانهای گذشته ضرورتی نیز برای این امر وجود نداشت که کسی به جز از حدیث به چیز دیگری استناد کند.

اما امروزه با گسترش علم و تکنولوژی مواردی پیش می‌آید که به متن حدیث نمیتوان بسنده کرد و لازم می‌آید با توجه به فن اصول فقه و منطق و فلسفه به فهم دقیق از احادیث رسید. امروزه روات حدیث در حقیقت مجتهدانی هستند که در امر هر حدیث غور و تفقه میکنند و مسائل روز را از آن استخراج میکنند و امر وظایف شرعی را پاسخ میگویند.

طبق این حدیث اطاعت از امر راوی حدیث و یا به قولی مجتهد جامع الشرایط لازم و واجب و ضروری است. اما حوادث واقعه چیست؟

امر مملکت داری. امر اداره حکومت اسلامی در عصر حاضر. زیرا احکام اولیه که نیاز به فحص فراوان ندارند و از مرور احادیث نیز میتوان به آنها رسید. اما فنون اداره حکومت اسلامی و مشکلات پیش روی حکومت اسلامی که از رهبری مولا دستش کوتاه است، احتیاج دارد که ولی و جانشینی از طرف مولا آنرا هدایت و راهبری کند و این امر را در دست بگیرد. 

این شخص را خود حضرت معین نموده است. با کلمه ی راوی حدیثنا. یعنی همان ولی ای که فقیه است. سرپرستی که مجتهد جامع الشرایط است. 

در یک کلام ولی فقیه

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

تفنگ بی فشنگ

19 بهمن 1397

بهش گفتم:” قلمم انگاری خوابیده. هیچی برای نوشتن ندارم.”

 گفت:” از همین خوابیدن قلم بنویس. قلم خوابیده مثل تفنگ بدون فشنگه." 

راست میگوید.

دنیای ما را توهم و شبهه و نیرنگ برداشته و ما قلمهامون سر روی بالش بی‌غیرتی گذاشته‌اند و خوابیده‌اند. تفنگهامان بدون فشنگ مانده چون نمیدانیم از کجا و چطور برایشان فشنگ پیدا کنیم.

شاید بشود از تفکر سلفی نوشت. اینکه دو سه روز گذشته یک کودک ۶ ساله را در کنار بیت الله الحرام سر بریده است.

شاید بشود از بی‌غیرتی و بی‌دینی اهالی سینما نوشت که امسال گند زنده اند به جشنواره فجر.

شاید بشود از صدیقه طاهره سلام الله علیها نوشت و از انقلابی که برپا کرد و به تنهایی پشت ولی زمانه‌ش ایستاد.

شاید بشود از آراء سهروردی درباره ی عالم وهم و خیال نوشت که الان مظاهرش در دنیای مجازی است.

شاید بشود از پنج‌شنبه نوشت. روزی که ارواح مومنین منتظر روزی و یادآوری زندگان هستند. چقدر امروز دلم میخواست میرفتم سر مزار عزیزان از دست رفته‌ام. دلم از این دنیای کثیف شده سخت گرفته بود. دلم میخواست دیداری با اهل قبور تازه کنم و روحم سبک شود اما نشد.
چند روز دیگر جشن انقلاب است. لحظه شماری میکنم سیل خروشان مردم را در کوچه و برزن ببینم این روزها.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

چهل سال افتخار

16 بهمن 1397

​از زندگی کردن در زمانه‌ی پهلوی هیچ تجربه‌ای ندارم اما فکر میکنم اگر بهم این اجازه داده می‌شد که برگردم به آن زمان، قطعا دلم نمیخواست این کار را انجام بدهم.

از شعارهای انقلابی و حرفهای شیرین هم اگر بگذریم و بخواهیم واقع بینانه به زندگی این روزهایمان نگاه کنیم، باید گفت، اصلا و ابدا زندگی امروز ایرانیان با زندگی چهل سال قبل شان یکی نیست.

حالا شاید زندگی کردن در دهه‌های چهل و پنجاه را درک نکرده باشم اما زندگی در دهه‌ی شصت با زندگی در دهه نود، زمین تا آسمان تفاوت دارد. 

امنیت، آرامش، دینداری، برکت و سلامتی، اینها چیزهایی هست که امروز داریم اما قدیم‌ترها نداشتیم.

امروز داشتم به این چیزها فکر میکردم و با خودم گفتم: امام عزیز! خدا رحمت کند شما و همه ی شهیدان عزیزمان را. اگر این شجاعت را به خرج نمیدادید و جلوی ظالم زمانه‌تان نمی‌ایستادید امروز کشوری به این قدرتمندی نداشتیم. عزت و سربلندی نداشتیم. امروز احتمالا هنوز درباره‌ی کاباره‌ها و مشروب فروشی‌ها اظهار نظر میکردیم و احتمالا هنوز معتقد بودیم که “ایران حلبی می‌سازه".

جایگاه امروزمان را مدیون بزرگ مرد تاریخ هستیم. 

#عید_انقلاب_مبارک

#جشن_چهل_سالگی_انقلاب_مبارک

#چهل_سال_افتخار

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

انفاق در راه خدا

13 بهمن 1397

انفاق در راه خدا باعث میشود راه بندگی برای انسان هموار شود. درهای رحمت خدا به روی او گشاده شود و توفیق عبادات بیشتری نصیب او گردد.۱
اما انفاق فقط از مال نیست.
انفاق در راه خدا شاید کمک یدی شما باشد به یک خانواده‌ی سالمند، که نمیتوانند خانه‌شان را تمیز و پاکیزه کنند.
انفاق در راه خدا شاید درس دادن به کودکانی باشد که از نعمت درس خواندن محروم هستند.
انفاق در راه خدا شاید ویزیت کردن بیماران نیازمند توسط یک دکتر در مناطق محروم باشد.
انفاق در راه خدا شاید آموزش قرآن و احکام به خانم‌های همسایه بدون در نظر گرفتن هیچ چشمداشتی باشد.
و…
انفاق در راه خدا میتواند آموزش مطالب مختلفی باشد که شما بلد هستید و میتوانید با اشتراک گذاشتن آنها در کوثرنت به دیگر خواهران طلبه کمک کنید.
کمک کنید بهتر آشپزی کنند. بهتر خانه‌داری و فرزند داری و همسر داری کنند. بهتر درس بخوانند. بهتر تبلیغ کنند.
میتوانید کمک کنید یک شغل خانگی برای خودشان دست و پا کنند. مثلا با کمک شما بافتنی یاد بگیرند یا کیف چرم بدوزند یا پرورش قارچ انجام دهند.
انفاق در راه خدا حتما بذل مال نیست. بذل علم و هنر هم انفاق در راه خدا محسوب میشود. خودمان را از هیچ انفاق و کار خیری که میتوانیم انجام دهیم محروم نگردانیم.

۱. کتاب ترجمه و مفاهیم قرآن. جلد دو

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

بُعثِرَ

28 دی 1397


​از امتحان منطق جاماندم اما حالا دارم با کتاب تفسیر عشق میکنم. این سوره، عادیات.

اسامی مختلفی از قیامت را از دیشب تا حالا مرور کردم. یکیش همین کلمه است. “بُعثِرَ”

معنی اش را برای شما هم گذاشتم که ببینید.

از دیشب تاحالا دیدم نسبت به قیامت عوض شده. آدمها در روز حسرت، مثل پروانه و ملخی که جست میزند، بدون اینکه هدفی داشته باشند، از بس ترسیده اند، به این طرف و آن طرف میروند. قبرها زیر و رو می‌شود و آدمها انگار که حالت مستی دارند با سرگردانی و ترس از آن خارج می‌شوند.

تعابیری که خدا در سوره های جزء سی‌ام بکار برده است، واقعا دهشتناک هستند. آن هم برای جامعه‌ای که تازه اسلام آورده است. 

به نظرم وقت آن رسیده که مروجان اسلام رحمانی یک نیم نگاهی به سوره های قرآن همین اسلام بیاندازند و یادشان نرود که خدا با هیچ کسی تعارف ندارد. ترازوی اعمال انسانهاست که وضعیت آنها را در روز قیامت مشخص میکند. و اما من ثقلت موازینه، فهو فی عیشه راضیه. و اما من خفت موازینه، و امه هاویه. و ما ادراک ماهیه؟ نار حامیه.

بیشتر بخوانید
 2 نظر

چشمهایم

27 دی 1397

گاهی وقتها هیچ چیزی برای نوشتن نداری اما دلت میخواهد بنویسی‌. بعضی از رفقا معتقدند وبلاگ دفترچه یادداشت خیلی‌هاست. مثلا برنامه‌های روزانه‌شان را مینویسند که فراموش نکنند. اما یادشان میرود این دفتر یادداشت به وسعت فضای وب است و توسط همه ی کاربران ولو شده در فضای مجازی خوانده می‌شود. مثل خودم.

وقتی با بچه های کرمانشاه چت میکردم یکی‌شان گفت:” خبر آشپزی‌هاتون به ما رسیده.” و من یادم نبود کدام یکی آشپزی‌ام را رسانه‌ای کرده‌ام که خبرش تا قصر شیرین رفته است. به گمانم لواشک پختنم باشد. شاید هم یتیمچه‌ی معروفم بوده؟ وای نکند از آن حلیم خوشمزه صحبت می‌کرد؟ :)

خوب ناگفته نماند همین الان هم مشغول نوشتن مطالبی هستم که شاید که نه؛ حتما به درد مخاطبهایم نخواهد خورد اما من باب سئوی وبلاگم مینویسم که کسی فکر نکند اینجا کسی خسته شده از نوشتن. ؛)

شاید حرکت جوال ذهن همیشه هم گزینه ی مناسبی نباشد. نیست؟ به نظرم هست اما نه برای وبلاگ :)

مانند من نباشید که همه ی برنامه هایتان را روی وبتان بنویسید. 

این را که گفتم یاد خانم دکتر افتادم. با هرکسی دعوایش شود فورا یک استوری میگذارد و عالم و آدم را خبر میکند که آی اونی که پاتو گذاشتی وسط زندگی من! پاتو بکش بیرون ? یادش میرود آنجا کجاست و مخاطبهایش کیا هستند؟ 

اینگونه نباشید که وقت اعصاب خوردی مطالب توی دلتان را بریزید روی داریه‌ی فضای وب. قشنگ نیست. باور کنید. :)

خوب این هم از منبر امشب. چشمهام دیگر توان یاری ندارند. التماس دعا

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

خانم عمامه به سر

11 دی 1397

خنده‌دار است. ولی خیلی‌ها مثل عروس خانم ما فکر میکنند. شاید برای شما هم سوال شده باشد ولی رویتان نشود بپرسید.

وقتی بهش گفتم مدرسه‌ی علمیه درس میخوانم، اول فکر کرد آنجا هم یکی از شعبه‌های دانشگاه علوم اسلامی است. بعد که بهش گفتم مثل حوزه‌های علمیه‌ی آقایان است پرسید:” یعنی درستون تموم بشه عمامه سر میگذارید؟"  تصور عمامه سر گذاشتن خانم‌ها خیلی برایم خنده‌دار بود.☺ فکرش را بکنید یک خانم که روی چادر و روسری‌اش عمامه هم گذاشته باشد.?

 نه اینطوری نیست.

بعدا برایش شرح دادم که خانم‌های طلبه فرقشان با باقی خانم‌ها این است که حجابشان بیشتر است. سعی میکنند متین‌تر باشند. خانمانه‌تر رفتار کنند. خانم‌های طلبه مثل باقی خانم‌های مومنه فقط چادر و مقنعه و روسری سر می‌کنند. فرق‌شان با باقی خانم‌ها این است که دروس دینی میخوانند.

پرسید:” آخه گفتید با دانشگاه فرق میکنه. حوزه است؟!” گفتم درسهایی که ما میخوانیم بیشتر از دانشگاه است. هم حجم درسها و هم سطح علمی کتابهای ما بیشتر است. اما نسبت به حوزه‌ی آقایان کمتر و راحت ترند. در هر حال سطح علمی ما بالاتر از دانشگاه هست."?

اینکه مردم درباره‌ی شما فکرهای خنده‌دار بکنند از خود طلبگی شیرین‌تر است. اینها هم جزئی از زندگی ما شده است. جواب دادن به سوالات عجیب و غریب دوست و آشنا. ?

بیشتر بخوانید
 1 نظر

فرزند صالح

10 دی 1397

بار اولی که به مادرم گفتم حوزه قبول شدم خیلی خوشحال شد. گفت:” تو همون فرزند صالح و باقیات الصالحات من و پدرت هستی.” البته درباره‌ی دخترکش یک کمی زیادی اغراق میکرد به نظرم. مثل همون  مادری که به دخترش میگوید:” قربون دست و پای بلوریت.” ☺ البته بلا تشبیه. 

اما یکی دوسالی که  گذشت و سختی‌های درس خواندن با بچه‌ی کوچک، خودش را نشان داد؛ کمی دلنگرانم شد و گفت:” دختر بشین سر بچه‌هات. درس و بزار بچه‌هات که از آب و گل درامدند ادامه بده.” کلا از اینکه پیشرفت داشته باشم بیشتر خوشحال است تا اینکه ببیند غرلند می‌شنوم.  

حالا هم که میانه راه است و من هم درس میخوانم، هم بچه‌داری و همسرداری و خانه‌داری میکنم، هم می‌نویسم و کلی کار دیگر که نمیشود یکی‌یکی گفت، بیشتر نگران سلامتی‌ام میشود. 

انصافا تایید و همراهی و کمک خانواده در تحصیل خانم‌های خانه‌دار در حوزه علمیه اهمیت دارد. اگر دلگرمی ایشان نباشد، آدم همان ترم اول برمیگردد سر خانه‌داری‌اش و قید درس و مشق و پیشرفت و تبلیغ را میزند. به همین سادگی! 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

راه سخت

09 دی 1397

​روزی که برای اولین بار به یک خانم گفتم حوزه علمیه درس میخوانم با اکراه و صورت جمع شده از اخم، یکجوری که انگار احساس حالت تهوع گرفته از حرفهایم برگشت گفت:” حوزه؟"?

اون موقع احساس کردم پیش خودش فکر میکند حوزه مال تنبل‌خانم‌هاست، وقتی دانشگاه راهشان نمی‌دهند.☺

برای همین همان‌طور حق به جانب گفتم:” اینطوری نفرمایید. اگر بدونید چقدر سخته حوزه درس خوندن. همه‌ی روزها باید مثل یک بچه‌ی دبستانی از صبح تا ظهر بروی سرکلاس. درسهایش هم خیلی سخت است. نحو و احکام و اصول فقه و منطق و فلسفه? همچین هم که فکر میکنید راحت نیست. به علاوه من تحصیلات دانشگاهی هم دارم. اما الان واقعا دلم میخواست حوزه درس بخوانم." 

از آنجایی که حس ششمم قوی است درست زده بودم به خال. تعجب کرده بود که:” با بچه میتونی درس بخونی اونوقت؟”

و من گفتم:” باید برنامه‌ریزی‌هات دقیق باشه تا به همه کارهایت برسی.”
احتمالا ادامه خواهد داشت.

بیشتر بخوانید
 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 22

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

    تعداد مهمانان من

    • امروز: 19
    • دیروز:
    • 7 روز قبل: 150
    • 1 ماه قبل: 3727
    • کل بازدیدها: 124179

    وبلاگ های دیگرم

    • غزلهای عاشقی
    • راهیان نجف اشرف
    • سایدا

    السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید