تفنگ بی فشنگ
بهش گفتم:” قلمم انگاری خوابیده. هیچی برای نوشتن ندارم.”
گفت:” از همین خوابیدن قلم بنویس. قلم خوابیده مثل تفنگ بدون فشنگه."
راست میگوید.
دنیای ما را توهم و شبهه و نیرنگ برداشته و ما قلمهامون سر روی بالش بیغیرتی گذاشتهاند و خوابیدهاند. تفنگهامان بدون فشنگ مانده چون نمیدانیم از کجا و چطور برایشان فشنگ پیدا کنیم.
شاید بشود از تفکر سلفی نوشت. اینکه دو سه روز گذشته یک کودک ۶ ساله را در کنار بیت الله الحرام سر بریده است.
شاید بشود از بیغیرتی و بیدینی اهالی سینما نوشت که امسال گند زنده اند به جشنواره فجر.
شاید بشود از صدیقه طاهره سلام الله علیها نوشت و از انقلابی که برپا کرد و به تنهایی پشت ولی زمانهش ایستاد.
شاید بشود از آراء سهروردی درباره ی عالم وهم و خیال نوشت که الان مظاهرش در دنیای مجازی است.
شاید بشود از پنجشنبه نوشت. روزی که ارواح مومنین منتظر روزی و یادآوری زندگان هستند. چقدر امروز دلم میخواست میرفتم سر مزار عزیزان از دست رفتهام. دلم از این دنیای کثیف شده سخت گرفته بود. دلم میخواست دیداری با اهل قبور تازه کنم و روحم سبک شود اما نشد.
چند روز دیگر جشن انقلاب است. لحظه شماری میکنم سیل خروشان مردم را در کوچه و برزن ببینم این روزها.