• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

افسارگسیختگی

11 دی 1401

بسم الله

سلام. 

گاهی وقتها وسط درس خواندن‌ها و کارهای خانه و تماشای سریالها؛ یک زمانی را اختصاص می‌دهم به اینکه پیرامون سریالها در نت تحقیق بیشتر کنم. 

از باب اینکه بشود متوجه شد خود بازیگران سریال درباره‌ی آن چطور قضاوت می‌کنند. و اینکه هر نکته‌ای در داستان فیلم چه معنا و مفهومی دارد؟ یا چیزهایی از این دست.

دیشب به دوتا پست برخوردم که واقعا باعث تاسف بیشترم شد از مردم کره‌ی جنوبی و سینمای آنها.

پشت صحنه‌ی یکی از فیلم‌ها بازیگر مرد باید بازیگر زن را میبوسید؛ اما تا یک حد معینی قرار بود این کار را انجام دهد. بعد از اینکه کات داده شد هنوز بوسیدن این آقا ادامه داشت. قصد نداشت لبهای مبارک خانم بازیگر را رها کند. انقدر بوسیدنش طولانی شد که دست آخر هر دوتا خجالت زده‌ی باقی عوامل فیلم شدند. 😐

آقای بازیگر سریال دیگری گفته بود روزی که اولین سکانس بوسه را ضبط می‌کردیم؛ تولد خانم بازیگر بود. به خانم بازیگر گفتم این بوسه‌های محکم من هدیه‌ی تولد به توست اما بعدا اعتراف کردم که اینها هدیه‌ای به خودم بود. 😐

این هم آن آزادی که غرب مروج آن است. 

در آن سریال اول؛ خانم بازیگر روز آخر فیلم‌برداری داشت گریه می‌کرد. 

من احساس می‌کنم گریه‌هایش به خاطر تمام شدن رابطه‌ای است که هیچ وقت اصولی نشده و او را تحت تاثیر خودش قرار داده. روح یک زن جوان تکه پاره شده و از او سوء استفاده شده و حالا که فیلمبرداری تمام شده اوست و یادآوری خاطرات بوسیده شدن‌های بی‌محابای مکرر آقای بازیگر خاص! 

این است آن آزادی و حفظ حقوق زنان؟ 

آقای بازیگر سریال دوم اما هنوز هم بدش نمی‌آید خانم بازیگر را در آغوش بگیرد و ببوسد. برای همین هنوز هم جملات تاثیرگذار عاشقانه‌ی پایان سریال را برای خانم بازیگر تکرار می‌کند؛ بلکه او خواستگاری غیرمستقیم او را بپذیرد. اما کارساز نیست. 😐 
خب این چه کاریه؟ 

شما آدم هستید؟ 

چرا به این کارهای غیراخلاقی تن می‌دهید؟ احساسات آدم‌ها گِل که نیست همین طوری لگد کنی و بروی و آب از آب تکان نخورد.

آن وقت می‌گویند آمار خودکشی بین سلبریتی‌های کره بالاست. 

طرف انقدر در این افکار غرق می‌شود و جایی برای تخلیه روحی روانی پیدا نمی‌کند که بالاخره به ته خط می‌رسد و خودش را می‌کشد. 

هنوز ماجرای از دست رفتن خانم بازیگر تو کشور خودمان فراموشمان نشده‌. وقتی سریال بی‌همگان را تماشا می‌کردم دلم برایش سوخت. گفتم از بس این پسرک بازیگر او را مادر صدا کرد که از غصه‌اش دق مرگ شد و گفت حالا که دیگر مادر نمی‌شوم بمیرم بهتر است. تا کی صدای این پسری را که میتواند بچه خودم باشد بشنوم که به من بگوید مامان! و در عین حال مامان هیچ کسی توی این دنیای خراب شده نباشم؟ 

تا کی عزیز دل آقای بازیگر باشم اما همسری برای خودم نداشته باشم که به‌م بگوید عزیزم؟! 

این شده که دست به خودکشی زده. 

آدم آدم است. سنگ و چوب که نیست. باید یکی تو مغز پوک این آدمها فرو کند که این روابطی که نشان می‌دهی اول از همه به خودت آسیب می‌زند بعد به آدمهای دیگر جامعه.

کاش یکی میتوانست این را حالی این آدمهای بازیگر بکند. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زن پناهگاه همه!

07 دی 1401

بسم الله 

عزیزان همراه سلام.

امروز با بخش دیگری از نقد سریال کره‌ای عاشقان ماه در خدمت شما عزیزان هستم.موضوع این نقد نقش زن به عنوان یک پناهگاه امن برای همه است. 

چند وقت پیش داشتم با یکی از دوستان درباره‌ی نقش زنان در این عالم سخن می‌گفتم. رسیدم به اینجا که لازم نیست یک زن برای قهرمان بودن به میدان جنگ برود و شمشیر به دست بگیرد و کارهای زمخت مردانه انجام بدهد تا بتوان او را یک قهرمان پنداشت. زن همه این کارها را میتواند فقط با یک نوازش ساده انجام دهد. امروز میخواهم به این بخش از سریال عشاق ماه اشاره کنم. 

عاشقان ماه یا عشاق ماه؛ سریال کره‌ای با تفکرات نیمه بودایی نیمه مسیحی مردم کشور کره ساخته شده اما دین حاکم بر این داستان دین بودایی است. اینها را قبلا به‌ش اشاره کرده بودم. در پست دیگری (در اینجا ) هم درباره امر ازدواج در آیین بودا نوشتم که میتونید مطالعه کنید. 

با اینکه این سریال از نظر ما شایستگی تماشای عمومی ندارد؛ چون به خط قرمزهای ما در روابط و نشان دادن آن پایبند نیست؛ اما در جایگاه خودش به عنوان نمونه‌ای از تفکرات مردم مشرق زمین، قابل اعتناست.

این سریال در پی معرفی یک قهرمان ساده است که توانست تاریخ را تغییر بدهد. او فقط یک زن است؛ هه‌سو. هه‌سو اصلا توانایی شمشیر زدن ندارد. اسب سواری هم بلد نیست. توانایی سیاست‌مداری و مملکت داری هم ندارد. ما با یک ابر قهرمان زن رو به رو هستیم که فقط یک زن ساده است با تفکرات زنانه و توانمندی‌های زنانه. اما همین توانمندی زنانه اوست که نجات بخش و ابر قهرمان شدن او را در پی دارد. 

در دین اسلام به زن به چشم یک پناهگاه امن نگاه شده. پناهگاهی که همسر در کنار او به آرامش برسد و فرزندان در آغوش او رشد کنند و پدر با روی خوش او شاد شود و برادر با حمایت او به پیروزی دست یابد. ما یک کپی از این زنان را در این سریال عاشقان ماه می‌بینیم.نکته جالبی که جا دارد به‌ش اشاره کنم این است که سینمای کره با نمایش این سریال در جهان؛ به تنهایی توانست همه‌ی سخنان فمنیست‌های دنیا را زیر سوال ببرد. smile  این سریال به طریقه‌ای زیبا زنی را به تصویر کشیده که فقط زنانگی می‌کند و قهرمان قصه است. عمرا اگر از فیلم‌سازان مسلمان ما چنین قصه و سریالی با این میزان از توجه جهانی ساخته بشود که بتواند به این زیبایی این نقش پناه همه بودن را در زن به تصویر بکشد.  smile

برای اینکه بتوانم پیرامون شکل‌گیری شخصیت ابرقهرمان قصه و پناه امن بودن او توضیح بدهم مجبورم بخش‌هایی از داستان را برایتان بازگو کنم. برای ورود به بحث هم لازم است به شرح و تفصیلی پیرامون دو شخصیت اصلی این سریال بپردازم. 

عاشقان ماه

 

این تصویر دو شخصیت اصلی داستان هستند.

هه‌سو با بازی خانم آیو بازیگر و خواننده‌ی معروف و لی جون گی بازیگر، خواننده، رقصنده‌ و مدل معروف کره‌ای در نقش وانگ‌سو یا همان پادشاه گوانگ جونگ.  

خانم آیو را قبلا در فیلم‌هایی که از تلویزیون خودمان منتشر شده ندیده‌اید. اما لی جون گی همان ایلجیماست.

در ادامه در صفحات بعدی  با ما همراه باشید.   

 

ادامه »

بیشتر بخوانید
 1 نظر

moon lovers

04 دی 1401

بسم الله

میهمانان عزیزم  سلام.

در ادامه نقد فیلم‌ها و انیمه‌ها که چند وقتی است آغاز کردم؛ امروز آمدم درباره یک نکته ریز که در تفکر مردم مشرق زمین نقش حیاتی دارد صحبت کنم. جالب اینجاست که تمام انیمه‌ها و فیلم‌های شرقی روی این نکته کار می‌کنند. اصلا یکی از اصول زندگی آنهاست.

مثبت اندیشی و تفکر خوب داشتن

بررسی اجمالی در همه فیلم‌ها و انیمه‌ها این نکته را نمایان می‌سازد که مردم مشرق زمین معتقدند انسان باید همیشه تلاش کند و از تلاش دست برندارد و همیشه باید مثبت فکر کند تا یک راه تازه برای برون‌رفت از مشکلات پیدا کند. اساس ترقی این کشورها هم همین تفکر است. البته باید بگویم این همه ریشه در همان تفکر تناسخ دارد.

آنها چون معتقدند روح انسان باید تلاش کند تا یک زندگی خوب را تجربه کند تا بالاخره بخشیده شده و به نیروانه برسد؛ بنابراین همیشه مثبت فکر می‌کنند و همیشه تلاش می‌کنند بهترین زندگی را داشته باشند. اگرنه احتمالا با اجبار طبیعت به چرخه‌ی حیات ابدی غم انگیزی فرو می‌افتند که همچنان ادامه خواهد داشت. توجه کنید که این تفکر دینی بودایی آنهاست. این یک نکته‌ای هست که در اذهان مردم مشرق زمین رسوخ کرده چون قرن‌هاست که بودا دین اصلی آن کشورها بوده‌ است. آنها با وجود مسیحی بودن هم هنوز به برخی از اصول بودا پایبند هستند چون جزء ارتکازات ذهنی و پیش فرض ذهنی آنها شده است.

 

در این فیلم‌ها و انیمه‌ها ما با چند عنصر مواجه هستیم.

1. انسانی که توانایی خاصی ندارد. یا شاید حتی بی‌عرضه‌ترین آدم‌هاست. یا نقصی در جسم یا شخصیت او هست که باعث شده همه‌ی مردم او را ترد کنند یا در گرداب غم تنها باقی بماند.

2. یک نفر که باور دارد همه میتوانند قهرمان باشند. قهرمان زندگی خودشان.

3. یک راه حل که میتواند مشکلات جسمی یا شخصیتی را برطرف کند.

4. یک ابر قهرمان که از دل یک آدم بی‌عرضه بیرون آمده.

آنها به طور پیش فرض سعی می‌کنند بی‌عرضه‌ترین آدم‌های کشور خودشان را باعرضه و ابرقهرمان کنند. بر خلاف کشورهای غربی که دوست دارند همه ناتوان باشند الا یک نفر ابر قهرمان که همه دنیا را نجات بدهد. ابرقهرمان‌ها در داستانهای شرقی مثل آدم‌های معمولی دیگر هستند و برای همه این ابر قهرمانی قابل دست‌یابی است.

حالا با این توضیحات می‌رویم تا درباره‌ی داستان سریال عاشقان ماه یا عشاق ماه صحبت کنیم اما نگران این مطلب هستم که تماشا کردن‌ش برای دوستان یک مساله بشود. زیاد تماشا نکنید. یک کم وقت بگذارید براش‌. ☺️ خیلی خیلی کم. توجه دوباره می‌دهم این سریال برای رده سنی زیر 18 سال اصلا مناسب نیست اما امیدوارم برای دوستان در تربیت فرزندان‌شان مفید فایده باشد. 

ادامه مطلب را در صفحه دوم مطالعه بفرمایید. :)

صفحات: 1· 2

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زی طلبگی

05 شهریور 1401

بسم الله

زی طلبگی کلمه‌ی خیلی نامفهومی است. شاید اگر ساده‌اش کنی بزرگ می‌شود؛ به خاطر همین این قدر کوچک است. زی طلبگی یعنی سبک زندگی یک طلبه.

طلبه‌ها برای خودشان دنیایی دارند. خانه‌هایشان همیشه پر از کتاب است. مداد و کاغذ تو سرتاسر خانه پیدا می‌شود. دفتر و دستک‌شان همیشه خدا یک گوشه خانه روی زمین است. چون طلبه‌ها مدام در حال مطالعه‌اند‌. 

طلبه‌ها دل به دنیا نمی‌بندند. دارایی‌شان کتاب‌هایشان است. سعی‌شان کمک به بندگان خداست. دستگیری از نیازمندان است‌. البته اینکه دارایی آنچنانی ندارند یک بخش آن برمی‌گردد به اینکه آنها فرصتی برای کار کردن پیدا نمی‌کنند. یا کسی به آنها شغل نمی‌دهد. یا شغلی که بلد هستند از آن امرار معاش کنند؛ به شکلی است که برای مردم زشت می‌نماید. مثل همین نمونه‌هایی که در فیلم‌های سینمایی دیده‌اید. 

البته طلبه‌های خانم الزاما این‌طور نیستند.

زنان طلبه همسران پولدار هم ممکن است داشته باشند. از آنجا که نفقه‌شان بر عهده کس دیگری است؛ حتی ممکن است هیچ شغلی جز مادری که ارزشمند‌ترین کار دنیاست؛ بر عهده نگرفته باشند. البته اکثر خانم‌های طلبه مشغول تدریس و تحقیق و کارهای فرهنگی‌اند. طلبه‌ها هیچ جوره نمی‌توانند بیکار بنشینند.

اینکه می‌گویی سبک زندگی؛ شامل همه چیز می‌شود. شامل نوع پوشش؛ مدل چینش منزل، سبک آشپزی، استفاده از ابزارها در زندگی، حتی نوع رفتار و تعامل با همسایه و دوست و آشنا. سبک زندگی خیلی گسترگی دارد. شاید من هم قبل‌تر اینها را نمی‌دانستم. وقتی شروع کردم به تحقیق درباره سبک زندگی طلبگی خانم‌های طلبه؛ تازه متوجه شدم سبک زندگی یعنی چه؟ 

نوشتن از سبک زندگی خیلی اهمیت دارد. فیلم ساختن از سبک زندگی خیلی مهم است. شعر گفتن درباره سبک زندگی واقعا مهم است. ساختن اسباب بازی و طراحی روی جلد دفترها هم حتی میتواند کمک کننده باشد. اما ما سبک زندگی را منحصر کرده‌ایم به یک چادر. 

البته که چادر مهم است اما تمام سبک زندگی در حوزه پوشاک این نیست. باید یک دوره فقط درباره پوشاک اسلامی بنویسیم و فیلم بسازیم و طراحی و نقاشی کنیم. این اهمیت زیادی دارد. تمدن سازی از همین خورده ریزها شکل می‌گیرد. باید برای مردم دنیا درباره‌ی نوع پوشش و سبک پوشش اسلامی ایرانی خودمان بنویسیم. که چه مزایایی دارد؟ چطور می‌شود از آن استفاده کرد. چرا باید این طور لباس پوشید؟ اینها خودش یک دنیا حرف دارد.

سبک زندگی اسلامی ایرانی و سبک زندگی طلبگی و از آن مهم‌تر سبک زندگی خانم‌های طلبه؛ موضوع خیلی جالبی برای نوشتن هست. اگر این قدرت را داشتم که دوباره دوستان را جمع کنم به‌شان می‌گفتم این قلم‌هایشان در این راه چقدر میتواند به مساله ظهور کمک کند. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

روزگار عجیب

29 تیر 1401

بسم الله

آدم نمیداند چه بگوید و چکار کند؟ 

بحث امر به معروف که می‌رسد یک عده سعی می‌کنند جلوی آمر به معروف و ناهی از منکر را بگیرند. اسمش را هم می‌گذارند خیرخواهی.

غافل از اینکه کار شما با کار این بنده خدا تفاوت ندارد. یعنی شما هم داری امر به معروف و نهی از منکر می‌کنی. منتها شما چون علم نداری در تشخیص معروف و منکر دچار اشتباه شده‌ای. برای همین لوله‌ی تفنگت را گرفته‌ای طرف حق! ?

یعنی بر روی معروف و بر روی حق شمشیر کشیدی برادر من. اشتباهی زدی. اینجا خانه خودمان بود. گل به خودی زدی بابام‌جان! ?

نمی‌دانم باید چه بگویم. 

خانم عزیز و مهربان یک کاره تلفن را برداشته زنگ زده به آن یکی خانم مهربان که از سر مهربانی به خانم همسایه گفته حجاب دخترت را اصلاح کن؛ و به او گفته :” به تو چه مربوط بوده که دخالت کنی؟ طرف میخواهد برود از تو شکایت کند!” ?

مملکت انقدر بی‌‌در و پیکر شده گناه‌کار جلوی بی‌گناه را جمع می‌کند. آدم مفسد می‌رود از مومن شکایت می‌کند. دادگاه هم به بی‌گناهی مجرم رای می‌دهد و می‌گوید آمربه معروف وقتی به‌ش مربوط نبود برای چی دخالت کرد؟ 

قانون سیانت از حجاب کاشکی زودتر رسمی و کاربردی بشود.

البته فساد درون قلب آدم‌ها را حجاب بیرونی فقط پنهان می‌کند. از بین نمی‌برد. اما همین مقدار هم فساد علنی را جمع کنیم خودش خوب است. خدا کند این راه پیوسته باقی بماند.

درباره غیرت الله بخوانید

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

حلیم و زندگی

23 تیر 1401

بسم الله

تا حالا دقت کرده اید که ما در شبانه روز مدام با خودمان در حال صحبت کردن هستیم؟

گاهی این حرف زدن‌ها در ذهن‌ ما جاریست. گاهی لب‌هایمان هم تکان می‌خورد. و گاهی بلند بلند با خودمان به صحبت می‌نشینیم.
خودِ من گاهی وقتها با خودم می‌گوید:” راست گفتی! همین کار رو میکنیم.” و خودم آن خودِ من را تحسین میکند و دوتایی با هم خوشحال می‌شوند.

گاهی هم بین من و خودم دعواست. خود من همچین تشرهای تندی بهم میزند که به خودم می‌لرزم. بعد هم ناخودآگاه اشکهایم جاری می‌شود.

گه‌گداری هم خودم را به تنبلی میزنم و هرچه خودِ من بهم می‌گوید محلش نمیگذارم. البته همیشه هم این تنبلی‌هایم خوب نیست. بعضی وقتها برای خودم دردسر درست می‌کند.

خودمانیم. خودمان با خودمان چقدر درگیریم!
امشب که حلیم بارگذاشتم، موقع خوابیدن خود نگرانم بهم گفت:” اگر بخوابی غذات میسوزه. باید یه کاری کنی نخوابی یا هوشیار بخوابی.” بعد برای اینکه به خودم توجه دهم بلند با خودم گفتم:” غذام رو گازه. نخوابم بسوزه؟!” دوباره خود تنبلم گفت:” نه بابا! خیالت راحت. زیرش کمه.آبشم که زیاده. نمی‌سوزه بگیر بخواب.” دوباره خود نگرانم گفت:” اگر بی‌خیالش شم صبح پاشم ببینم حلیم نازنینم سوخته چی؟”
در وسط هیاهوهای نفسم با خودم تصمیم گرفتم مداد بردارم و بنویسم. شاید نوشتن کمک کند دیرتر بخوابم و حلیم را بپایم که نسوزد.

حالا نفس نگرانم بهم می‌گوید:” زندگی مشترک هم مثل حلیم پختن قلق دارد. مراقبت زیاد می‌خواهد. باید حواست باشد. مبادا بخوابی و زندگی‌ات ته بگیرد! اگر خاموشش کنی یا شعله اش بیش از حد کم باشد هم که نمی‌پزد. گندم‌هایش همان طور نپخته و قلمبه یک طرف می‌‌ماند و آبش یک طرف.”

راست میگوید. موقع زندگی کردن باید همیشه هوشیار بخوابی. باید حواست به زندگی ات باشد تا هم خوب بپزد و نرم و لطیف شود و هم جا بیافتد و خوشمزه شود و هم ته نگیرد و نسوزد.
✍ به قلم خودم  ??

پ.ن: نوشته‌های قدیمی‌م در وبلاگ‌ نبشته‌های دم صبح را در اینجا بازنشر می‌دهم برای اینکه لینک تغییر کرده‌ی نبشته دوباره بالا بیاد. 
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/حلیم-و-زندگی

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

خوش اخلاق باش!

18 تیر 1401

? پسرکم! خوش اخلاق باش.
بسم الله
پسرکم! با خود پسندی از مردم رو برنگردان. روی خوش و لبخند مهربان آدمها را جذب می‌کند.
پسرکم! روی زمین با تکبر راه نرو. پاهایت را روی این زمین، آرام بگذار و حرکت کن. تکبر تو را به زمین خواهد زد.
پسرکم! خداوند آدمهای خودخواه و متکبر را دوست ندارد. از این خوی‌های زشت دور باش!
این حرف‌ها را اگر یک نفر از پیروان زرتشت بگوید، می‌شود پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. اما اگر یک مسلمان بگوید می‌شود چیزهای کهنه ای که از مد افتاده است.
این‌ها حرف‌های لقمان حکیم به فرزندش است. قرآن فقط آنها را یاد‌آوری کرده زیرا لقمان مرد با خدایی بود.
اخلاق خوش، در همه‌ی ادیان وجود دارد. فقط باید بخواهی که خوش اخلاق باشی!
✍ به قلم خودم  ??

آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح: 
http://neveshte.kowsarblog.ir/پسرکم-خوش-اخلاق-باش

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زندگی یعنی خانه‌داری

18 تیر 1401

بسم الله

زندگی شاید مثل یک قابلمه شیر تازه باشد که گذاشته ای بجوشد تا بدهی بچه‌هایت نوش جان کنند‌. همین طوری بجوشد و بجوشد و لذت ببری از جوشش آن.
زندگی شاید مثل یک کیلو پرتقال باشد که آبش را بگیری برای همسرت، که تازه شدن احوالش را با آن نوش جان کنی. 
زندگی شاید مثل یک دستمال باشد که برداشته باشی به گردگیری خانه و دلت غنج بزند که همه جا را برق انداخته ای و با هر تکان دستمالت گرمی و طراوت بپاشی روی در و دیوار خانه.
زندگی شاید جمع کردن لباسهای کثیف و شستن آنها باشد و همراه آن غم و غصه های خانواده ات را جمع کنی و بشویی و دلهاشان را اتو کنی و دلگرم‌شان کنی.
اما زندگی شاید ریخت و پاش بچه هایت هم باشد. وقتی که وارد اتاق بشوی و یک دنیای وارونه را تماشا کنی و ته دلت لبخند بزنی از بودنشان و تکاپو و جنبش‌شان ولی روی لب بگویی از دست شما شلخته‌ها و غرلند کنی.
زندگی یعنی مادر باشی. کدبانوی خانه. مامن بچه هایت. زندگی یعنی خانه‌داری!
پ.ن: زنان به پیامبر اسلام(ص) گفتند: اى رسول خدا! مردان، ثواب و فضیلت جهاد در راه خدا را برده‌اند، ما چه کارى انجام دهیم که به آن وسیله بتوانیم پاداش مجاهدان در راه خدا را دریابیم؟ آن‌حضرت فرمود: «اگر هر یک از شما مشغول کارهای خانه شود، ثواب کار مجاهدان در راه خداوند را دارد».
منبع: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج 2، ص 376، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش.

✍ به قلم: #خاتون_بیات  ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نبشته‌های دم صبح:

http://neveshte.kowsarblog.ir/زندگی-یعنی-خانه-داری

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

سرزنش‌های نفس لوامه

12 تیر 1401

??? سرزنش های نفس لوامه

بسم الله

امروز وقتی میخواستم برای خرید بروم دست بردم و دمپایی های مشکی ام را از تو جاکفشی برداشتم. کفشهایم همینطور ناراحت در تاریکی نشسته بودند و مرا تماشا میکردند. شاید هم یک تشر میزدند که:” با دمپایی بیرون رفتن در شان شما نیست.” شاید هم نفس لوامه بود که داشت سرزنشم میکرد. اما من به هیچ کدامشان محل نگذاشتم. نه لوامه نه کفشهایم. آخر مچ پایم درد میکرد و کفش آزارش میداد.

وقت برگشتن مجبور شدم از روی جوی کوچکی که همسطح با زمین بود و از خون آبه های مغازه ی مرغ فروشی پر شده بود رد شوم. سر چهار راه و ماشینهایی که میخواستند از کنارم عبور کنندو جویی درست وسط راهم. چاره ای نبود؛ طرف دیگر نمیتوانستم بروم. ناچار سعی کردم چادرم را جمع و جور کنم و طوری ازش بگذرم که شرش دامنم را نگیرد اما نشد.

خیلی از کثیف شدن پاهایم ناراحت شدم. از آنجایی که دمپایی پایم بود جوراب هایم خیس شد و آب به پاچه ی شلوارم هم سرایت کرد. نفس لوامه شروع کرد به سرزنشم که:” بهت که گفتم کفش بپوش. گوش نکردی.”

همین طور که ناراحت بودم و به این فکر میکردم که چطور داخل خانه شوم که فرشها را نجس نکند نفس لوامه دوباره گفت:” بعید نیست تقوایت هم همین طور لکه دار شده باشد.”

راست می‌گفت؛ گوشه ی تقوایم شاید توی جوی خودخواهی هایم کشیده شده باشد یا شاید غضب آنرا آلوده کرده باشد. آخر هرچه از غمها که به آدم روی میاورد یک سرش را اشتباهات نفس اماره گرفته است. 

از فرط ناراحتی فراموش کرده بودم که یک شیر آب در پارکینگ خانه‌مان هست. به حیاط که رسیدم از دیدنش خیلی خوشحال شدم. وسایلم را کنار دیوار گذاشتم و رفتم تا پاهایم را بشویم. آب را که روی پاهایم باز کردم گفتم:” الهم اغفر لی الذنوب التی تغیر نعم”
✍ به قلم: #خاتون_بیات  ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/سرزنشهای-نفس-لوامه
? پ.ن: نوشته‌های قدیمی‌ام در وبلاگ نبشته‌های دم صبح را برای پراکنده کردن لینک جدید وبلاگ در اینجا منتشر می‌کنم. ممنونم از همراهی‌تان ?

بیشتر بخوانید
 2 نظر

رستگاری در پارک

11 تیر 1401

بسم الله

از مزیت‌های پارک رفتن‌مان در روزهای نخست هفته پیش این بود که موفق شدیم جلوی یک کدورت حسابی را بگیریم. خانم همسایه آمد پیش ما درد و دل کرد و آنچه می‌دانستیم خدمت‌شان عرض کردیم و شکر خدا صلح به خانه‌شان بازگشت. اینکه می‌گویند طلبه‌ها باید بین مردم باشند واقعا این‌طوری محقق می‌شود.

صبحانه خوردن‌مان توی پارک دنج نقلی تازه تاسیس محله خالی از لطف نیست. صبح‌ها همسایه‌ها را می‌بینم و فامیل دورمان جمع می‌شوند و دلمان از دیدار هم لبریز عشق می‌شود و این میانه مشکلات دوستان را می‌شنویم و شاید راه حل ما مشکل‌گشای آنها بشود. 

اگر یکی ما را در حین خوردن صبحانه توی پارک دید تعجب نکند. در پی رسالت طلبگی‌مان داریم در میان قلب محله خودمان را جا می‌کنیم. ? باشد که به خدای کعبه رستگار شویم. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

پسرکم! خوش اخلاق باش.

31 اردیبهشت 1401

 پسرکم! خوش اخلاق باش.

بسم الله

پسرکم! با خود پسندی از مردم رو برنگردان. روی خوش و لبخند مهربان آدمها را جذب می‌کند.

پسرکم! روی زمین با تکبر راه نرو. پاهایت را روی این زمین، آرام بگذار و حرکت کن. تکبر تو را به زمین خواهد زد.

پسرکم! خداوند آدمهای خودخواه و متکبر را دوست ندارد. از این خوی‌های زشت دور باش!

این حرف‌ها را اگر یک نفر از پیروان زرتشت بگوید، می‌شود پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. اما اگر یک مسلمان بگوید می‌شود چیزهای کهنه ای که از مد افتاده است.

این‌ها حرف‌های لقمان حکیم به فرزندش است. قرآن فقط آنها را یاد‌آوری کرده زیرا لقمان مرد با خدایی بود.

اخلاق خوش، در همه‌ی ادیان وجود دارد. فقط باید بخواهی که خوش اخلاق باشی!
✍ به قلم خودم #خاتون_بیات   ??

آدرس این مطلب در وبلاگ نبشته‌های دم صبح
http://neveshte.kowsarblog.ir/پسرکم-خوش-اخلاق-باش
 ?    ?

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

کدبانو باش!

30 اردیبهشت 1401

بسم الله

یک لحظه که از خودم غافل می‌شوم یک سال عقب می‌افتم.
تهذیب نفس یعنی جای اینکه مشغول عیوب دیگران باشی، سرت به خودت باشد. مدام کَند و کاو کنی، ببینی امروز حال و اوضاع مملکت درونت چطور است؟ اگر خاکروبه جایی جمع شده، تمیز کنی. اگر گلی جایی سبز شده، بهش رسیدگی کنی. 
یک لحظه که از این مملکت سرت را بیرون آوردی و به خاکروبه‌های خانه‌ی مردم نگاه کردی، برمیگردی سر خانه‌ات و میبینی همه ی در و دیوارش را کثیفی برداشته.
کدبانوی خانه‌ی دل خودت باش. 
✍ به قلم خودم   ??

پ.ن: بخشی از نوشته‌های کهنه‌مان در وبلاگ نبشته‌های دم صبح. 

آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/کدبانو-باش-1

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

خیر کثیر

26 اردیبهشت 1401

بسم الله

صبح به صبح باید یک بوسه از پدر بگیرد و او را راهی کند در حالی که چک میکند بابا حتما کت کارش را پوشیده باشد، مچ‌بندش را انداخته باشد، کلیدهایش را جا نگذاشته باشد، گوشی‌ و انگشترش را حتما برداشته باشد و یکی دوتا میوه توی کیسه اش داشته باشد که میان روز بخورد. برای بابایش یک پا مادر است.
صبح به صبح حتما باید برود پشت پنجره به بدرقه‌ی پدر و خواهرش. پنجره را باز کند و قدش را به نوک پنجره برساند و سرش را به زور بیرون کند و به خواهرش بگوید:” خیلی دوستت دارم. ظهر اومدی با من بازی کن. باشه!” و بار دیگر به پدر بگوید:” خیلی دوستت دارم. مراقب خودت باش. زود بیا خونه باشه!” و اینطوری مهر و محبت را بپاشد تو دل اهل خانه و خودش هم سرشار شود. برای همه‌ی اهل خانه دلسوزی می‌کند.
صبح به صبح بعد از اینکه صبحانه‌ش را خورد چادرش را سر میکند و عروسکش را می‌بوسد و در آغوش میگیرد و میرود پی زندگی‌اش. این وسطها یک سراغی هم از من می‌گیرد که درسهایم را میخوانم یا نه؟ نهار چه چیزی میخواهم بپزم؟ گاهی وقتها شاید یک پیشنهاد ویژه هم برای نهار داشته باشد. بعد هم کتاب دستک، به قول خودش را جمع و جور میکند توی کیفش و میگوید: “خانم‌مون منتظره باید بریم مدرسه.” کدبانویی است پژوهشگر، برای خودش.
ظهر که خواهرش می‌آید شروع می‌کند به تعریف کردن کارهایی که از صبح انجام داده. حسابی با خواهرش دل میدهد و قلوه می‌گیرد. از حرفهای خیالی که در کلاس با معلم‌شان گفته، می‌گوید. از مشقهایی که نوشته، بازیهای جدیدی که انجام داده. از خوراکی‌هایی که خورده حرف میزند و توصیه‌هایی که برای نهار کرده است. از اینکه چقدر دلش برای او تنگ شده و دلش میخواسته با او بازی کند.
دنیا با دخترها شیرین‌تر است. برای همین خدا آنها را خیر کثیر نامیده.
✍ به قلم خودم.  ??

پ.ن: نوشته‌های قدیمی خودمان در وبلاگ نبشته‌های دم صبح است که به مرور منتشر می‌کنیم. تا هم صفحات قدیمی آن وبلاگ به روز شود هم وبلاگ خودمان. باشد که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد. 
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشته‌های دم صبح:
https://neveshte.kowsarblog.ir/خیر-کثیر-5

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زخم

20 اردیبهشت 1401

بسم الله

سلام رفیق بامرام گذشته!

مزاحمت شدیم که بگوییم زخمی که روی قلب ما گذاشتی هنوز هم جایش درد می‌کند. هرچه که کردیم مرحم بگذاریم روی این زخم تا خوب بشود و سر باز نکند؛ نمی‌شود. یعنی خودت نمی‌گذاری که خوب شود. 

دوست من! پاره کردن جگر آدم‌ها با داد و بیداد و عصبانیت؛ شاید تو را خالی کند اما روح آدم‌های دیگر را خسته می‌کند. مزاحم شدم که بگویم اثر فریادهای از سر خشم تو توی جهان باقی مانده. اثر ناسزاها که گفتی و می‌گویی. 

ما را به دوستی و رفاقت با تو امیدی بود. باشد؛ از یاد می‌بریم آن روزها را. فقط بگو کی میخواهی این رسم بد را تمام کنی؟ روحمان طاقت ندارد این حجم از سیاهی را تحمل کند که تو در جهان پراکنده می‌کنی. 
پ.ن: نامه‌ی یک روح خسته و زخمی برای دوست روحش که با او قهر کرده. ?

#داستان_تخیلی 

#نوشته‌های_دم_صبح

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زیرانداز

24 مرداد 1400

بسم الله

پایش را کرده بود توی یک کفش که:” هر طور شده زیرانداز سبز را بیاوریم. من از این صورتی خوشم نمی‌آید.”

هرچه می‌کردم زیر انداز سبز، کثیف شده باید شسته شود گوشش بدهکار نبود. مدام گریه می‌کرد. جیغ می‌کشید و فکر می‌کرد اگر تقلای زیادی بکند حتما حرف خودش را به کرسی می‌نشاند. اما فایده نداشت. زیر انداز سبز کثیف شده بود.

گاهی وقتها ما آدم بزرگ‌ها هم همین‌طوری بهانه‌گیر می‌شویم.
شبانه روز گریه می‌کنیم و از خدا همان زیر انداز دوست داشتنی خودمان را می‌خواهیم؛ غافل از اینکه آن کثیف شده و باعث بیماری است. آلوده است. استفاده از آن فعلا ممکن نیست. اما ما باز هم اصرار می‌کنیم.

در حین این همه اصرارهای بی‌مورد خودمان فراموش می‌کنیم ما یک زیرانداز دیگر هم داریم که از قضا تمیز هم هست اما فقط رنگش مورد علاقه ما نیست و شاید کمی کوچکتر است. فراموش می‌کنیم شکر همین نعمتهایی که داریم را بکنیم و برای رسیدن به آرزوهایمان صبر کنیم.

زندگی از همین نکته‌ها و مثالها درست شده. طول زندگی زیاد مهم نیست که چطور به سر می‌شود. مهم عرض آن است. این که این زمانی که دارم توی این دنیا زندگی می‌کنم؛ چقدر از نعمتهایش برای آینده‌ی دنیا و آخرتم استفاده کردم؟
اگر داشتم چطور از آن لذت ببرم و شکر گزار باشم؟ اگر نداشتم چطور از داشته‌های دیگرم لذت ببرم و شادمان باشم؟
و این یعنی همان قناعت کردن.

اگر داشته‌هات رو بیشتر ببینی و برای داشتن آنها شکر کنی؛ خدا نداشته‌هایت را هم بهت خواهد داد. چون تو بلد هستی چطور از نعمتهای او استفاده کنی!

#به_قلم_خودم

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

آمادگی برای میهمانی

16 اسفند 1399

بسم الله.

توجه کردید وقتی قراره برید یک مهمانی مجلل از چند هفته قبل خودتان را آماده می‌کنید؟ 

نوبت آرایشگاه می‌گیرید. سفارش لباس می‌دهید. وسایلی که برای زیباتر شدن‌تان در مهمانی لازم دارید تهیه می‌کنید. کفش و کیف مناسب مهمانی تهیه می‌کنید. خلاصه خودتان را نونوار می‌کنید برای رفتن به مهمانی.

حالا فکر کنید این مهمانی انقدر بزرگ است که همه‌ی مردم شهر در آن دعوت هستند. خیلی از این مردم از شما ثروتمندترند و خیلی‌شان فقیرتر. اما آنها که ثروتمندترند حال فقیران را میبینند و از درون‌شان خبر دار می‌شوند. آدم پیش این ثروتمندان خجالت می‌کشد اگر لباسهای تنش نامناسب و خراب باشد یا بوی بد بدهد.

فکر کنید این مهمانی یک برنامه‌ی ویژه داشته باشد. یک قرارداد سالیانه برای هر کدام از میهمانان قرار است توی این مهمانی نوشته بشود و سرنوشت او را تا سال بعدی رقم بزند. اما موقع نوشتن قرارداد نگاه می‌کنند به جیب آدمها. هر کسی فقیرتر باشد به او کمتر می‌دهند و هرکسی ثروتمندتر باشد بیشتر. بالاخره کارهای خاصی هست که فقیرها به خاطر فقرشان نمیتوانند انجام بدهند. آدم این طور وقتی قبل از مهمانی سعی می‌کند اگر فقیر هست خودش را یکی دو پله‌ای بالا بکشد. نکند از این قرارداد سالیانه کم عایدش بشود و دستش خالی بماند. آدم باید توی این روزها که به میهمانی مانده زرنگی کند.
ماه مهمانی خدا در راه است و عنقریب است که از راه برسد. سال که نو بشود توپ میهمانی خدا را هم در می‌کنند. توی این جشن بزرگ قرار است قرارداد زندگی سال آینده‌ی ما را بهمان بدهند و نگاه می‌کنند به بضاعت ما. خدا نکند جشن از راه برسد و لباسهایمان هنوز کهنه و کثیف مانده باشد. باید خانه تکانی کنیم و لباسهای نو برای خودمان تهیه کنیم.

لباس نویی از تقوا. خوش رنگ و لعاب از استغفار در ماه رجب. خوشبو از عطر صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام. باید خودمان را برای رسیدن مهمانی خدا آماده کنیم. وقت زیادی باقی نمانده. نکند در وسط خانه تکانی نوروز فراموش کنی خانه‌ی دلت را بتکانی.

بیشتر بخوانید
 1 نظر

پدربزرگ

28 آذر 1399

بسم الله
مثل پسر بچه‌ها که همیشه دستشان به موهاشان است و آنرا مرتب می‌کنند؛ شانه و آینه مدام توی دستانش بود. برای نان خریدن هم حتی باید کت و شلوارش را اتو می‌کرد؛ مبادا خط اتوی آن جا به جا شده باشد. ساعت مچی‌اش همیشه تنظیم بود. سر ساعت می‌آمد و سر ساعت میرفت. کفشهایش را وقتی می‌رسید خانه؛ تمیز می‌کرد و واکس میزد تا وقتی خواست دوباره بیرون برود؛ آماده باشند. هیچ وقت عطر خوشش فراموش نمی‌شد.
نمازهایش اول وقت بود. عینک نزدیک بینش را که تقریبا زره بینی بود؛ روی بینی‌اش می‌گذاشت و بعد از نمازهایش قرآن قرائت می‌کرد. وقتی از سر سجاده بلند می‌شد به حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین سلام می‌کرد. همیشه می‌گفت:” مگر می‌شود شیعه روزش به سر بیاید و زیارت امامش نرفته باشد؟”
تسبیح شیشه‌ای سبز روشن ساده‌ای همیشه کنار دستش بود. وقتی می‌نشست ذکر می‌گفت؛ لا اله الا الله و صلوات و استغفار. کتابچه‌ی اشعار مداحی ترکی زبانش همیشه روی طاقچه بود. دلش که تنگ می‌شد دو خط روضه و مداحی میخواند و ما را هم سیراب می‌کرد. کتابهایش زیاد نبود. یکی دو تا کتاب شعر، یک جلد قرآن کریم، یک توضیح المسائل، زاد المعاد، حلیه المتقین و یکی صحیفه سجادیه. اما مدام همین چند جلد کتاب را مرور می‌کرد و برای ما نکته‌هایش را تعریف می‌کرد. خطیب و شیخ نبود اما انگاری این کارها در جانش رخنه کرده بود.
خیلی زود بازنشسته شده بود. تو کارخانه ایران‌خودرو رییس بخش تولید بود. یک چند سالی را توی شهر آبا و اجدادی‌مان به بقالی مشغول شده بود تا اینکه آمده بودند تهران. اینجا که آمده بود یک مدتی توی ایستگاه اتوبوس بلیط می‌فروخت. از بیکار ماندن اصلا خوشش نمی‌آمد. پا به سن که گذاشته بود این کار را هم رها کرده بود و خانه نشین شده بود.
خانه نشینی زیاد به مذاقش خوش نمی‌آمد. برای همین توی خانه همه‌ی کارهای مامان جان را بر عهده گرفته بود تا مشغول باشد. لباسهای اتو زده و کفشهای مرتب اهل خانه نشان می‌داد آقاجان حسابی کارش را خوب انجام داده. بوی سبزی قورمه که توی حیاط می‌پیچید فکر می‌کردی کدبانوی خانه عجب غذایی روی گاز گذاشته. سبزی تازه سفره و ماست خانگی‌ش تعطیل بردار نبود. اما عادت داشت چای را مامان جان برایش توی استکان کمرباریک‌ش بریزد و توت خشکها را کنارش توی سینی بگذارد و بیاورد. می‌گفت چای خوردن از دست خانم‌جان یک چیز دیگری است. حوصله که پیدا می‌کرد دو تا کلمه یاد مامان جان می‌داد که بتواند شماره تلفن بچه‌ها را از تو دفترچه تلفن پیدا کند. آخر مامان جان سواد نداشت.
سلیقه‌ها به خرج می‌داد که خدا می‌داند. کوچه و حیاط خانه را چراغانی کرده بود. آن هم با ریسه‌ای که خودش درست می‌کرد. گلدانهایی که پرورش داده بود را روزهای جشن توی کوچه می‌چید تا فضای کوچه زیباتر شود. کوچه هشت متری بود و حاج احمد آقا. همه‌ی بچه‌های محله احترامش را نگه می‌داشتند.
معتقد بود آدم یا یک کاری را شروع نمی‌کند یا اگر دست برد که انجام دهد باید به نحو احسن انجامش بدهد. به بهترین شکل ممکن. برای همین نذریهای 28 صفر برایش یک برنامه‌ی حسابی کاری بود.
هر کدام از عروسها و دخترها که به خانه‌اش می‌آمد؛ در آغوش می‌کشید و می‌بوسید. برای هرکسی کاری را انجام می‌داد که می‌دانست خوشحالش می‌کند. وقت میگذاشت برای اینکه سلیقه‌های تک تک نوه‌ها را پیدا کند که به یک طریقی خوشحالشان کند.
توی یک روز سرد زمستانی؛ وقتی برف حیات را از زمین می‌گرفت روح مهربانش به آسمانها پر کشید. در حالی که تنها 13 روز بود که از حج تمتع بازگشته بود. حتی نوبت به این نرسید که یک بار او را حاجی آقاجان صدایش بکنم.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

آلودگی‌ها

04 تیر 1399

خاله خان‌باجی می‌گوید: ” آدم باید اول از همه به فکر خودش باشد. اول بگردد توی صورت خودش، آلودگی‌ها را ببیند و پاک کند بعد برود به سراغ دیدن آلودگیهای صورت دیگران.”

از نظر خاله خانم آدم باید سرش توی زندگی خودش باشد. البته نه اینکه اصلا به آدمهای اطرافش توجه نداشته باشد. یا اینکه اصلا جامعه برایش مهم نباشد. اما می‌گوید آدم برای کشف رزائل اخلاقی دیگران نباید تلاش کند. باید چشمش به خودش باشد که سیمای روحش خراب نشود. 

خاله خان‌باجی ما خیلی با کلاس است. کلاس روحش را می‌گویم. خیلی بالاست. ?

بیشتر بخوانید
 2 نظر

راهکارهایی برای حفظ آرامش در برابر انتقاد

29 خرداد 1399

راهکارهایی برای حفظ آرامش در برابر انتقاد

فرشته سادات شجاعى روانشناس و مشاور خانواده:

همواره به شخصی که در حال انتقاد کردن از شماست با استفاده از حرکات دست و سر و جملات تأییدی نشان دهید که به حرف‌هایش گوش می‌دهید و از طرف مقابل بخواهید که درباره موضوع مورد نظر توضیح بیشتری به شما دهد.

شجاعى با بیان اینکه دادن اطلاعات بیشتر شناخت بهتری از شرایط و وضعیت به ما می‌دهد و در عین حال برای تجزیه و تحلیل موضوع مدت زمان بیشتری خواهیم داشت، گفت: با گذشت زمان می‌توانیم کم‌کم آرامش خود را بازیابیم و بر خود مسلط شویم. همواره باید به انتقاد‌هایی که صورت می‌گیرد با دید مثبت نگاه کنیم و در برابر آن‌ها جبهه نگیریم و پاسخگوی آن‌ها باشیم.

وی با بیان اینکه دیدگاه خود را هنگام انتقاد مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید، افزود: اگر انتقادى منجر به ایجاد استرس می‌شود، نفس عمیق بکشید و در مورد اینکه این امر ارزش استرس دارد یا خیر، با خود تفکر کنید، بدین وسیله به زودی متوجه خواهید شد که این وضعیت که هم اکنون منجر به ایجاد استرس در شما شده است، در روز‌های آتی، ارزشی نخواهد داشت، پس اجازه ندهید تا اموری که خارج از کنترل شما هستند، منجر به ایجاد استرس در شما شوند.

این روانشناس با بیان اینکه سعی کنید نقاط مشترکی بین دیدگاه خود و انتقاد‌های طرف مقابل بیابید و بر اساس آن وارد بحث شوید، گفت: شما هم سعی کنید نظرات خود را به روش‌های مختلف بیان کنید، به طرف مقابل نشان دهید که سعی دارید به یک وحدت نظر برسید.

شجاعی با بیان اینکه اگر فکر می‌کنید طرف مقابل در حال دروغ گفتن است، سعی کنید چند پرسش زیرکانه مطرح کنید تا واقعیت را از کذب تشخیص دهید، گفت: در مدت زمانی که از شما انتقاد می‌کنند سعی نکنید به دفاع از خود برخیزید و صحبت‌های طرف مقابل را به منظور دفاع از خویش قطع کنید؛ وقتی کسی احساس می‌کند طرف مقابل به حرف‌هایش گوش نمی‌دهد، جدی‌تر و سختگیرتر می‌شود.

وی اضافه کرد: اگر در محل کار، شخصی به خاطر موردی غیر از مسائل کاری، شما را مورد انتقاد قرار داد به وی بگویید: من می‌دانم شما با گوشزد کردن این مورد سعی دارید به بهتر بودن من کمک کنید، اما آیا این موضوع بر کار من تأثیر گذاشته است؟

وقتی از شما انتقاد می‌کنند بلافاصله از کوره در نروید، شاید این انتقادات به این دلیل باشند که شما پیشرفت کنید.

این روانشناس ادامه داد: تمرین مدیتیشن تأثیر قابل توجهی بر کنترل استرس و ایجاد حس آرامش در فرد دارد، کافی است گوشه‌ای بی سر و صدا یافته و مدتی به تنفس یا عبادت، تمرکز کنید، این امر به کاهش حواس پرتی‌ها و افکار پریشان کمک می‌کند، همانند ذهن آگاهی، چنین تمریناتی منجر به کاهش استرس و حفظ آرامش در طول روز می‌شوند، حتی اختصاص 5 دقیقه از زمان روزانه به چنین تمریناتی، منجر به تغییرات مثبت و جدی در زندگی می‌شود.

شجاعی با اشاره به اینکه هنگام انتقاد کردن از گفتار و باور‌های منفی دوری کنید، افزود: گفتار منفی با خود، تأثیر قابل توجهی بر افزایش استرس و سرخوردگی دارد، الگو‌ی تفکر روزمره خود را بررسی و از فکرهای منفی دوری کنید و به جای آن، سعی کنید تا نکات منفی موقعیت‌های مختلف را مدنظر قرار دهید.

وی با بیان اینکه صبر و شکیبایی را در شرایط روزمره مختلف تمرین کنید، گفت: با قرار دادن خود در موقعیت‌های استرس زای مختلف، صبر و شکیبایی‌تان را محک بزنید، این امر شاید خسته کننده به نظر برسد، اما تأثیر قابل توجهی بر توانایی و حفظ آرامش شما دارد. تشکر و قدردانی به صورتی مستقیم هورمون‌های ایجاد کننده استرس را تحت تأثیر قرار می‌دهد و نه تنها منجر به ایجاد حس خرسندی در فرد می‌شود، بلکه نقش قابل توجهی نیز در مدیریت استرس بر عهده دارد.

این روانشناس با تأکید بر اینکه همه مسائل را شخصی تلقی نکنید، تصریح کرد: مسائل همواره مربوط به شخصِ شما نیستند، اگر فردی از سخنان گستاخانه برای صحبت و حمله به شما استفاده می‌کند،کافی است به خودتان یادآوری کنید که این امر مربوط به شما نیست و می‌تواند به دلیل از دست دادن آرامش، داشتن روز بد، عدم رضایت از شغل خود یا حتی عصبانی بودن به دلایل شخصی باشد، اگر خود را به جای فرد قرار دهید،به جای نشان دادن عکس العمل، سعی می‌کنید تا خود را آرام کنید.

شجاعی خاطرنشان کرد: در اغلب موارد انتقاد‌هایی که از ما می‌شوند در واقع لطف بزرگی در حق ما به شمار می‌روند،به ویژه وقتی بدانیم که این انتقاد‌ها سعی در بیان حقیقت دارند و برخی از دوستان ما به‌ خاطر خوشایند ما جرأت ابراز کردن آن را ندارند؛در این صورت به جای موضع گرفتن و انکار حقیقت از طرف مقابل تشکر کنید و انتقاد‌هایی که از شما می‌شود را با روی خوش پذیرا باشید.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان.
کد خبر : 7369858 

پی‌نوشت خودم نوشت : ?

یک مبلغ دینی باید بتواند در وسط جلسه‌ی بحث و درس خودش انتقادهایی که به او میشود را بشنود و بپذیرد و اگر درست هستند به آنها پاسخ سریع و درست بدهد.
همچنین در تبلیغ مجازی هم باید به این نکته توجه خاص بشود که مبلغ باید در خودش این توانمندی را ایجاد کند تا دیگران به صورت مودبانه به او مشکلاتش را گوشزد کنند.
بنده به شخصه همیشه معتقدم اگر از یک دوست اشتباهات خودتان را بشنوید و خودتان را اصلاح کنید بهتر از این است که دشمن شما به آن مشکلات شما اشراف پیدا کند و آنرا دستاویزی برای تحقیر و عقب نگه داشتن شما نماید.
گاهی وقتها حتی لازم است خودتان از دوستان‌تان بخواهید که از شما انتقاد کنند. به نظر بنده دوست واقعی کسی که به قول حدیث معروف آینه‌ی دوستش باشد. یعنی اشتباهات و آلودگی‌های آدم را بدون تحقیر و توهین و تمسخر و چشمداشت بگوید.

بیشتر بخوانید
 5 نظر

انفاق در راه خدا

13 بهمن 1397

انفاق در راه خدا باعث میشود راه بندگی برای انسان هموار شود. درهای رحمت خدا به روی او گشاده شود و توفیق عبادات بیشتری نصیب او گردد.۱
اما انفاق فقط از مال نیست.
انفاق در راه خدا شاید کمک یدی شما باشد به یک خانواده‌ی سالمند، که نمیتوانند خانه‌شان را تمیز و پاکیزه کنند.
انفاق در راه خدا شاید درس دادن به کودکانی باشد که از نعمت درس خواندن محروم هستند.
انفاق در راه خدا شاید ویزیت کردن بیماران نیازمند توسط یک دکتر در مناطق محروم باشد.
انفاق در راه خدا شاید آموزش قرآن و احکام به خانم‌های همسایه بدون در نظر گرفتن هیچ چشمداشتی باشد.
و…
انفاق در راه خدا میتواند آموزش مطالب مختلفی باشد که شما بلد هستید و میتوانید با اشتراک گذاشتن آنها در کوثرنت به دیگر خواهران طلبه کمک کنید.
کمک کنید بهتر آشپزی کنند. بهتر خانه‌داری و فرزند داری و همسر داری کنند. بهتر درس بخوانند. بهتر تبلیغ کنند.
میتوانید کمک کنید یک شغل خانگی برای خودشان دست و پا کنند. مثلا با کمک شما بافتنی یاد بگیرند یا کیف چرم بدوزند یا پرورش قارچ انجام دهند.
انفاق در راه خدا حتما بذل مال نیست. بذل علم و هنر هم انفاق در راه خدا محسوب میشود. خودمان را از هیچ انفاق و کار خیری که میتوانیم انجام دهیم محروم نگردانیم.

۱. کتاب ترجمه و مفاهیم قرآن. جلد دو

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »
  • 1
  • 2

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 73
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 214
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 346
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 198
  • دیروز: 44
  • 7 روز قبل: 440
  • 1 ماه قبل: 3206
  • کل بازدیدها: 118593

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید