• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

تمام دلخوشی

سلام تمام دلخوشی‌ام!
این روزها که میگذرد جای خالی‌ات را بیشتر احساس میکنم. قلب من! امید دلم! نفسهایم به شماره افتاده است.

سلام همه‌ی زندگی!
زندگی کردن در این دنیای وانفسا بدون تو معنی ندارد. لذتی نیست در این دنیا وقتی تو نیستی! کاش دوری از تو نازنین پایان بیابد.

سلام دلیل دلتنگی!
دلتنگی‌هایم از حد و مرز گذشته است. از بس ندیدمت درد و دلهایم دارد سرازیر میشود. باز خوب است صدایم را میشنوی، مرا میبینی!

سلام تمام دلخوشی‌ام صاحب الزمان.
آقای من. روزها را به امید آمدنت طی میکنم شاید برسد طلعت حکومت صالحه‌ات و دلم شاد شود به رویت روی ماهت.
آقا جان! روزهای دوری را به پایان رسان. جانها دیگر طاقت دوری ندارند. دلها برای شما آرام گشته. ارواح مومنین به دنبال تو سرگردانند.

حرم عشق

19 اردیبهشت 1397

اینجا بهشت روی زمین است.

اینجا حرم عشق است.

من و حرم آقا وقتی بهش گفتم من اومدم خدمت تون خوش گذرونی.

اتاق من درست روبروی حرم??

البته باباجون به من نگفته بود میخوایم بیایم اینجا.

شب هم کنار آقا هستم تا صبح.

دعا گوی همه ی عزیزان هستم. سلام همه تان را خدمت آقا رساندم.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

ممنونم عزیزم

18 اردیبهشت 1397

راننده ی ماشین روبرویی یک آقای جوان بود. خانم راننده ی سرویس که جوان و زیبا و محجبه است کمی عقب تر رفت تا آقا بتواند عبور کند. آقا هنگام گذشتن از ماشین خانم سرش را از پنجره بیرون کرد و با رویی گشاده و مهربان گفت:” ممنونم عزیزم” خانم دلش میخواست از ماشین پیاده شود و صورت مرد را پیاده کند.

اینکه چه کسی به جوانان ما آموخته است که آداب معاشرت یعنی قربان صدقه ی زن جوان نا محرم بروی یا با مرد اجنبی خوش و بش کنی معلوم نیست.

اینکه کجای دین ما آمده است که ما اجازه داشته باشیم با جنس  مخالف هر طور بخواهیم مراوده داشته باشیم معلوم نیست.

حیا که رفت دین هم می‌رود. آدم بی حیا هرچه که بگویید ازش سر میزند. بی حیاست دیگر. دست خودش نیست! 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

حرکت جوال ذهن

16 اردیبهشت 1397

استاد کلاس نویسندگی فرمودند حالا به بعد تمرینهای کلاس رو تو وبلاگهاتون منتشر کنید. یکی از تکنیکهایش هم حرکت جوال ذهن است. حالا به بعد اگر تو وبلاگم جفنگیات نوشتم همچین تعجب نکنید!? در حال سیاهه پر کردن هستم. البته اگر خدا بخواهد.

خوب.حالا بریم سر اصل مطلب‌.

حرکت جوال ذهن یعنی هرچه که به ذهنت رسید بنویس. بدون هیچ سانسوری و الان من میخواهم فکر کنم و بنویسم. همین طور یله و رها. همینطور الا بختکی. همین طور شلم شوربا که تو مخم هست. همین طوری!

آه. حالا از کجا شروع کنم؟ از حال و هوای این روزهایم. راستش هرکار میکنم به کسی نگویم قرار است چه اتفاقی بیافتد نمیتوانم. مثلا همین حالا که تمرین حرکت جوال را انجام میدهم. عدل همین الان باید بیاید تو ذهنم.

من قرار شد پنج شنبه برای خدمت بروم. هنوز باورم نمیشود. یکی یکی دنبال کارها رفتم اما میترسم دست آخر باز هم یکی اش از یادم برود و جا بماند. برای همین الان میخواستم لیست کارهایم را ردیف کنم.

خوب. مدرک فوق دیپلمم که تو دانشگاه هادی پوسیده بود و وقت نمیکردم بروم دنبالش بالاخره ۵ شنبه گرفتمش. اما چه مدرکی!? تازه گذر موقتش را دادند دستم. حالا باید ده سال دیگر هم بگذرد تا من وقت کنم درخواست صدور اصل مدرک را به دانشگاه جامع علمی کاربردی بدهم. آن موقع فکر کنم با مدرک لیسانس حوزه با هم برسند دستم. البته اگر این دخترها بگذارند به ثمر برسانم، این درس حوزه را که انقدر دوستش دارم.

تشک و متکی به دست آمدم سر جای خودم. دخترک خوابش نمی‌برد و مرا هم کلافه کرده.

فردا میخواستم جلوی چادرم را بدوزم که میروم حرم بینش باز نشود. آخر هنوز معلوم نیست ساکن کدام گلستان از گلستانهای رضوی باشم. یعنی مکان خدمتم هنوز معلوم نیست. بروم مشهد معلوم می‌شود.

امروز بلیط هم گرفتم. به خیاط حرم هم زنگ زدم. با خود خانم خیاط هم صحبت کردم و بهش سفارش کردم برای چهارشنبه حتما لباسم را حاضر کند. ایشان هم فرمودند چهارشنبه ساعت ۲ تا ۴ منتظرم بیا ببر.

امروز که بلیطها را رزرو کردم تازه شک تو دلم افتاد نکند تاریخ اعزام را اشتباه فهمیدم؟ آخر خودم برای انتخاب روز نرفتم. جناب همسر رفت. نگرانم نکند روز بیستم نوبتم نباشد بلکه ۲۱ ام باشد. من هم که برای ۲۱ ام بلیط برگشت گرفتم. صبح زنگ میزنم دفتر حرم. ان شاء الله.

فردا با این همه کار یادم نبود که باید عزیز را ببرم دندانپزشکی. اگر خودش زنگ نمیزد اصلا یادم نبود. حالا شاید تا کار عزیز تمام شود من هم بروم و یک جفت کفش راحتی تهیه کنم که تو حرم بپوشم. یک کفش سبک و سنگین. سبک مثل بال ملائک و سنگین به وجاهت چادر قشنگم. راستی یادم نبود. آن چادر که بود؛ که تو همایش پارسال جایزه ی میلاد حضرت حجت علیه السلام بهم هدیه داده بودند؛ آن را برای لباس خدمت کنار گذاشتم.

وای خدای من! دل تو دلم نیست. میترسم همه ی این لحظه ها خواب باشد و من چشم بگشایم و ببینم  اینها همه اش رویا بود. 

آقا جان! یا علی ابن موسی الرضا! دلم برایت حسابی تنگ شده است. برای صحن و سرایت. برای زائرهایت. برای هوای حریمت. آقا جان حالا که اجازه دادی تا اینجا آمدم، من رو سیاه را از در خانه ات نا امید بازنگردان. من به امید کرامتت تا اینجای راه آمدم. اگرنه روی سیاه من را چه به خدمت در آستان مقدست.

امشب یکشنبه. ساعت ۴۴ دقیقه ی بامداد. میان رخت خوابم.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

شب دلتنگی

11 اردیبهشت 1397

هرچه که به غروب شب نیمه ی شعبان نزدیک می‌شوم دلم برای آقای غریبم بیشتر تنگ می‌شود. 

آقا جانم! امشب کجای این دنیا تنها و غریبانه به انتظار نشسته ای؟

امشب دلم شادمان نیست. راستش سال به سال که می‌گذرد وقتی به این فکر می‌کنم که این آقا که ما برایش جشن تولد گرفته ایم الان کجای دنیا سرگردان است و از دست ما دلش خون است لبخند از لبانم رخت بر می‌بندد. کاش امسال روز میلادت روز ظهورت هم باشد!

آقا جان!

قدم به دنیای تاریک ما گذاشتی. واقعا دنیا با قدمهایت روشن شد. امید دل نا امیدان و دردمندان! صفای وجود مومنان! شعف و شادمانی قلب صالحان! آقا جانم یا صاحب الزمان! میلادت مبارک.

این روز عزیز را با غم دوریت به یمن قدوم مبارکت جشن میگیریم و دست دعا به درگاه ایزد منان برمیداریم که ان شاء الله روز موعود نزدیک باشد!

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

موجودیت ذهنی

31 فروردین 1397

میخواهم یک کمی منطقی فکر کنم. یعنی مثل منطقیون. هر جسمی یک وجود خارجی دارد و یک ذهنیت که هر دوتا واقعی هستند. وضع نشده اند بلکه خودشان وجود دارند. اما این جسم خارجی را باید دیده باشید یا شبیه به آن را درک کرده باشید که در ذهن بتوانید تصویر درستی از آن ترسیم کنید.

یعنی مثلا برای کسی که به صورت مادر زاد نابیناست گل لاله موضوعیت ذهنی ندارد. یعنی چون هیچ وقت گل را ندیده شکلی از آن در ذهنش متصور نیست مگر با دست یک حدودی را در ذهنش ترسیم کند که این شکل ذهنی مطمئنا کامل و جامع نیست.

راستش را بگویم حرم ائمه علیهم السلام دقیقا همین حکم دیدن گلها برای نابینا را دارد.

اگر شما در تصاویر ببینید ذهنیت جامعی به شما نمیدهد. باید خودتان بروید و در فضا قرار بگیرید تا جو آنجا را درک کنید. بعدها وقتی بگویند “عباس علیه السلام” آن هیبت و جوانمردی را درک خواهید کرد. آن علم و کمالات را. آن محبت و رقیق القلب بودن را.

من قبل از اینکه بروم کربلا درک نمیکردم. روزی که رسیدم جلوی در حرم فقط نشستم روی زمین و سر به زمین گذاشتم. کسی همراهم نبود که بگوید چکار کنم فقط تماشا کردم و روضه ها را مجسم کردم و دیدم.

حالا از صبح هرچه میکنم بخندم و خوشحالی کنم گریه امانم نمی‌دهد. یاد مظلومیت خدای ادب می‌افتم اشک بدون اجازه می‌افتد. تماشاکردنم موجودیت ذهنی ام را زیادی تقویت کرده است! روز عاشورای کربلا مدام جلوی چشمان من است. برای شهیدانش خنده روی لبهایم نمی‌نشیند.

فکر کنم دیوانه شده ام. دیوانه ی حسین علیه السلام.

بیشتر بخوانید
 3 نظر

آقایمان می‌بیند!

25 فروردین 1397

از همان روز اولی که در اولین وبلاگم شروع کردم به نوشتن اعتقاد داشتم در فضای مجازی هم آقایم امام زمان علیه السلام مرا می‌بیند و کارم را دنبال می‌کند. برای همین همیشه آخر پستهایم می‌نوشتم:” ممنون که اینجا هم سری زدید” راستش مخاطب خاصم یعنی مولایم صاحب العصر و الزمان منظورم بود.

شاید تو صفحات مختلف فضای مجازی کسی که شما را بشناسد وجود نداشته باشد که کنترل کند شما به چه پستهایی علاقه مندید یا کدام مطالب را دنبال می‌کنید یا لایک های شما پای کدام پستها می‌خورد. اما مطمئنا خدایی که آفریننده ی عالم و آدم و فضای مجازی است حتما می‌بیند. شاهدش امام زمان علیه السلام هم حتما میبینند. موقع دیدن مطالب مختلف یادتان نرود که یوسف زهرا سلام الله علیه ناظر اعمال ماست. دل نازنینش را آزرده نکنیم.

راستی! گناه دیگران باعث نمی‌شود ما هم خودمان را دچار گناه کنیم. اگر کسی اصرار دارد عصیانش را به شما نشان دهد شما مجبور نیستید او را ببینید. یغضوا من ابصارهم و یغضضن من ابصارهن برای همچین مواقعی نازل شده است.

پ.ن: غض بصر یعنی چشم پوشیدن. یعنی چشمهایش را بر روی گناه ببندد. در سوره ی نور یک بار این دستور برای مردان آمده است و یک بار برای زنان. پس نگاه نکردن به نامحرم حکم قطعی خداوند است حتی اگر نا محرم اصرار دارد خودش را به شما بنمایاند.

بیشتر بخوانید
 1 نظر

تفکر سلفی صهیونیستی

19 فروردین 1397

یکی دو شبی که این قسمتهای سوریه در سریال پایتخت ۵ پخش می‌شود مردم کشورمان تازه دارند با مفهوم داعش آشنا می‌شوند. تازه دارند می‌فهمند داعش با ایرانی ها کار دارد نه کس دیگر. تازه دارند می‌فهمند تفکر داعش چقدر وحشتناک است.

مردان و زنان بی مغزی که هر کدام مثل یک بمب ساعتی عمل می‌کنند؛ به خیال رسیدن به سفره ی رسول الله صلوات الله علیه. انقدر به این ایمان دارند که موقع عملیات قاشق و چنگالشان را هم با خودشان می‌برند. 

موقع حمله از مواد مخدر استفاده می‌کنند که هرچیزی را که عبور کرد بکشند. دلشان به رحم نیاید و بگویند بچه ی نوجوان است یا زن باردار؟! فقط تیر اندازی می‌کند و می‌کشد. موقع آماده شدن برای انتهار استغفار می‌گوید و از خدا طلب بهشت برین می‌کند.

کدام فرقه ی اسلامی خون و شرف و ناموس باقی فرقه ها را حلال اعلام کرده؟ دین اسلام برای زن یهودیه هم شرف و احترام قائل است. اما داعش برایش هیچ چیزی ارزش نیست. چون تفکر پوچ و انگلیسیِ وهابی  و سلفی گری پشت آن است. تفکری که سنی و شیعه، هر دو را نمی‌خواهد ببیند. تفکری صهیونیستی که خواهان از بین رفتن کیان اسلام است.

با همه ی اعتراضاتی که نسبت به سریال پایتخت وجود داشت جرات گفتن حرف هایی از جنس مدافعان حرم در دل یک سریال طنز خانوادگی واقعا ستودنی است. سریال طنزی که این شبها با دلهای شیعیان عشق بازی می‌کند.

این شبها خانواده های ایرانی با نقی معمولی و خانواده اش نمی‌خندند که غم دنیا را فراموش کنند. با مادران شهدای مدافع حرم گریه می‌کنند.

این شبها نقی معمولی با زن و دو تا دخترش شده اند روضه ی بی کسی عمه جان زینب سلام الله علیها. وقتی خبر رسید که آتش به خیمه ها حجوم آورده و زن و بچه از او یاری خواستند فرمان داد:” به سمت صحرا فرار کنید”

هما که داشت با دخترهایش فرار میکرد فقط داشتم به وحشتی فکر میکردم که دل دردانه های اباعبد الله علیه السلام را فرا گرفته بود. انقدر وحشت کرده بودند که خار بیابان هم جلودار گریزشان نبود!

ای کاش کمی قدر بدانیم. قدر این امنیت، این آرامش، این آسایش و راحتی. ای کاش یک جو معرفت داشته باشیم و دل خانواده های این شهدا را نرنجانیم. دل ام البنین ها را. دل زینب ها را. دل شکسته ی عباس ها را.

مدافعان حرم! از شما متشکریم. اگر نبودید داعش الان تو وسط شهرهای ما داشت این طنز گریه دار را واقعی نشانمان می‌داد.

بیشتر بخوانید
 3 نظر

طرف مردم

18 فروردین 1397

دور همی دیشب تمام شد و آقای مدیری به عنوان آخرین کلام آخرین برنامه ی دور همی گفت:” در این ۵۰ سال عمرم سعی کردم همیشه طرف مردم باشم و حرفهایشان را بشنوم و به گوش مسئولان برسانم.”

برای من چند تا سوال پیش آمده

طرف مردم و طرف دولت و طرف مسئولان داریم؟

داریم؟ نداریم؟ 

با اینکه حرف او درست است اما واقعا جای تاسف است. مسئولان ما طرف مردم نیستند. طرف یک قشر مرفه و سرمایه دار هستند. مسئولان ما طرف پول را گرفته اند. طرف غرب را. طرف آن طرفی که مخالف مردم است. مردم واقعا مظلوم واقع شده اند.

اما این مردم که خودشان این مسئولان را انتخاب کردند و در راس امور گذاشتند خودشان کدام طرفی هستند؟ طرف مردم؟ طرف دولت؟ طرف آن طرف که باقی مردم نیستند؟ واقعا کدام طرف؟

اگر کار ما به جایی رسیده که ما با دولت در دو سمت و سو هستیم پس کی این مسئولان را روی کار آورده؟ اون ور آبی ها؟ آن مردمی که آن طرف با مسئولان همراه هستند؟ یا کی؟

اصولا مردم چه کسانی هستند که دولت با رای مردم می‌آید سر کار ولی ضد مردم است؟

هر وقت به نتیجه رسیدم به شما هم میگویم

اما انصافا مدیری طرف مردم است. این را قبول دارم. البته نه آن مردمی که طرف دولت اند. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

سفر یکروزه به وطن

12 فروردین 1397

#ایرانگردی_تهران
این متن را دختر گلم حسنا خانم نوشته اند اما چون متناسب با کمپین ما بود برای شما هم میفرستم.
سفر یکروزه ی ما به تهران
یک روز که به خانه ی مادر بزرگ رفته بودیم تصمیم گرفتیم برای پدرم لباس بگیریم.برای همین به خیابان باب همایون رفتیم. آنجا پراز مغازه های کت و شلوار فروشی است. در راه رفتن به خیابان باب همایون از خیابانهای اطراف میدان انقلاب و امام خمینی گذشتیم و از مکانهای تاریخی شهر تهران دیدن نمودیم.
از خیابان کارگر به سمت سه راه جمهوری رفتیم. در راه پدرم گفت در انتهای این خیابانهای پایین دست به دفتر ریاست جمهوری و خیابان پاستور می‌رسیم. در انتهای یکی از خیابانها که فلسطین نام داشت هم منزل حضرت آیت الله خامنه ای رهبر عزیزمان بود. از آنجا راهمان را به سمت میدان بهارستان ادامه دادیم. در راه به ساختمان پلاسکو رسیدیم. جلوتر به میدان بهارستان از قدیمی ترین میادین تهران رسیدیم. خیابانهای این میدان همگی سنگفرش بود.
ما به سمت میدان توپ خانه رفتیم. اسم این میدان الان میدان امام خمینی (ره) است. در وسط آن میدان یک نشان بزرگ الله بود. من از آن عکس گرفتم.
ازآنجا به سمت خیابان ناصرخسرو رفتیم. ماشینمان را در پارکینگ ناصرخسروی 2 پارک نمودیم. در آنجا کوه زیبا و تماشایی بود. کمی که جلوتر رفتیم به دارالفنون رسیدیم. و بعد هتل امیر کبیر. از آنجا عکس گرفتم.
بعد که جلوتر رفتیم به مسجد حضرت جواد الائمه رسیدیم. این مسجد قبل از هتل امیر کبیر بود. بعد که جلوتر رفتیم به خیابان باب همایون رسیدیم. آنجا دستفروشها در وسط خیابان بساط کرده بودند. جلوتر کت و شلوار فروشی بود. یکی دو مغازه را دیدیم. به مغازه ی سوم و چهارم وارد شدیم. در مغازه ی سوم کمی ایستادیم و پدر کتهای آنجا را امتحان کرد. ولی خوشش نیامد. دست آخر برای پدرم یک شلوار برای روز پدر خریدم.
در راه برگشتن به مسجد امام حسن مجتبی رسیدیم. کمی که جلوتر رفتیم به پارکینگ رسیدیم. پدرم به ما گفت:” کمی صبر کنید تا من ماشین را بیاورم.”
بعدها که جلوتر رفتیم به دفتر پست مرکز و موزه ی پست و ارتباطات رسیدیم. ثبت احوال مرکز هم آنجا بود.
چند قدم بعد به میدان حسن اباد رسیدیم انجا بازار کاموا ولباس سربازی وبورس پرچم بود. کمی که جلوتر رفتیم به ساختمان قدیمی مجلس رسیدیم. و بعدها موزه ی ملی قرآن کریم. این موزه در انتهای محوطه ی مجلس قرار داشت.
آخر سفرمان به میدان حر رسیدیم و از منطقه ی تاریخی تهران خارج شدیم.
پ.ن: عکسها هم کار خودحسنا خانم هست

152257566520180331_185358.jpg

152257566620180331_191652.jpg

152257566420180331_174130.jpg

152257566320180331_172819.jpg

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

روزت مبارک بابا!

09 فروردین 1397

این حدیث رسول خدا صلوات الله علیه واقعا به دلم نشسته است. یک جوری دوستش دارم که فقط خدا می‌داند. ” انا و علی ابواه هذه الامه” اینکه آقا رسول الله اجازه فرموده اند ما شیعیان به ایشان و حضرت امیر علیه السلام بابا بگوییم خیلی شیرین است.

بابای مهربان من یا امیرالمومنین!

بابای قدرتمندم یا علی!

پشتیبان واقعی روزهای دلتنگی ام یا ابو تراب!

بابا جان! روزتان پیشاپیش مبارک

بیشتر بخوانید
 1 نظر

فرهنگ بی‌فرهنگ

05 فروردین 1397

“تلوزیون دارد ما را به سمتی می‌برد که بی ادبی و حرف زشت برای مردم عادی شود. به اسم شوخی و خنده هر چقدر که بخواهند حرفهای رکیک را به خورد مردم میدهند. معلوم نیست دست اندر کاران تلوزیون چه در سر دارند.”

اینها حرفهای یک کارشناس رسانه یا یک دکترای جامعه شناسی نیست. حرفهای یک پدر جوان با تحصیلات دیپلم است. پدری که نگران است بچه هایش بی ادب بار بیایند.

تلوزیون چند وقتی هست همینطور خط قرمزها را زیر پا میگذارد. همین طور فرهنگ سازی میکند به فرهنگ زشت غربی و کسی نیست جلودارش شود.

بیشتر بخوانید
 1 نظر

تعصب ملی

02 فروردین 1397

حرف اول:

برندهای معروف دنیا هرچه دارند از صدقه سر مردم کشورشان است. همان‌ها بوده اند که با خرید کالاهای اولیه شان آنها را یاری کردند تا یک برند عالی شوند. مشتری اگر راضی باشد خودش تبلیغ می‌کند.

حرف دوم:

چین در جنگ جهانی همه چیزش را از دست داد. مردم کشورشان همت کردند که هرچه خودشان می‌سازند مصرف کنند؛ حتی اگر جنس بنجل و بدرد نخور باشد. حالا چین یکی از غولهای اقتصادی دنیاست.

حرف سوم:

آمریکا هم ممکن است تولیداتش جالب نباشد اما مطمئنا به مردمش اجازه نمی‌دهد کالا و فرهنگ یک کشور دیگر مثلا ایران را سرلوحه ی زندگی خویش قرار دهند.

سالهای سال در ذهن مردم ما فرو کرده اند که ایرانی جماعت نمی‌تواند تولید کند و جنس ایرانی خوب نیست؛ اما اجناس دست چندم و بنجل دیگر کشورها را وارد بازار ایران می‌کردند. یعنی تولید اجناس خودمان تا این حد بی ارزش است؟ خوش به حال کاگران خارجی! 

در حالی که تولیدات کشور خودمان بهترین کیفیتها را دارد و هزینه ی خرید کالای ایرانی کارگران خودمان را مشغول می‌کند، ما در حال خرید جنس چینی و فرانسوی و ترکیه ای هستیم. از جوراب گرفته تا یخچال ساید بای ساید. ما برای کارگران زحمتکش خودمان ارزش قائل نیستیم اگرنه باید الان یک کشور مرفه و گسترش یافته باشیم.

نظر حضرت آقا خیلی برایم شیرین بود. فرمودند:” اگر جوانان ما به اندازه ای که روی قرمز و آبی و رئال مادرید و فلان تیم تعصب دارند روی خرید کالای ایرانی تعصب داشتند مشکلات کشور حل می‌شد.”  واین سخن واقعیت دارد.

بیشتر بخوانید
 1 نظر

کریم ابن الکریم

01 فروردین 1397

مولای من! امام هادی. علیک منی السلام یبن رسول الله.

سال مان با نام شما آغاز شد باشد که پایانش بهترینها باشد. هر کس برای سال جدید نامی میگذارد اما من عقیده دارم امسال سال شماست. سال جامعه ی کبیره. سال غربت امام هادی علیه السلام. سال سامرا. و شاید سال رجبیون. برکتی از این بیشتر نیست که ابتدای سالمان را با نام شما آغاز کنیم یبن رسول الله. زیرا عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم. عادت شما نیکی کردن است و اخلاق حسنه ی تان اکرام نمودن. یا کریم ابن الکریم. یا علی بن محمد الهادی!

 نوه ی علی ابن موسی الرضا علیه آلاف تهیه و الثناء هستید و پدر بزرگ مولایمان صاحب العصر و الزمان. چگونه در غم شما شادی کند دلی که دارایی اش را مدیون شماست؟

السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی یبن رسول الله. یا حجت الله علی خلقه. یا سیدنا و مولانا. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله‌. و قدمناک بین یدی حاجاتنا. یا وجیه عند الله اشفع لنا عند الله

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

غزلهای عاشقی

25 اسفند 1396

سلام مولای مهربان غزلهای عاشقی.

شیرین ترین ترانه ی شبهای عاشقی 

نامت بلند و قامت سروت همیشه سبز

غمگین ترین ترانه ی دیوان عاشقی

آقا جان.

دلتنگ نبودنت بودم و حرفها کنار هم نشست.

اللهم عجل لولیک الفرج

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

دهه ی شصتی ها

19 اسفند 1396

دوم دبیرستان که بودیم تو درس زیست شناسی هرم جمعیت را بررسی میکردیم. در طی عمرم به اندازه ی آن یک ماه توهین نشنیده بودم. معلم زیست شناسی مان از اول تا آخر کلاس می‌گفت:"شما دهه ی شصتی ها هرم جمعیت را خراب کردید. هرم قبل و بعد از شما خوب و قشنگ پیش میرفت.”

خانم میگفت:” دهه ی شصتی ها با شروع مدرسه رفتن شون مملکت رو دچار معضل کمبود کلاس کردند و هر دوره که بالا میرن وضع بدتر میشه. بعد از اینکه بزرگ بشن هم معضل کار و ازدواج و مسکن تو مملکت درست میکنند چون مملکت توانایی اداره ی این حجم از جمعیت که یکهو هرم جمعیت را منفجر کرده نداشته و ندارد.”

خانم یک حرف دیگر هم میزد. میگفت:” تازه این دهه شصتی ها اگر بچه دار شوند وضع از اینی که هست بدتر هم خواهد شد. یک شکم بزرگ دیگه تو هرم جمعیت ایجاد میشه که اونم برای کشور یک مشکل بزرگ برای آینده است.”

همیشه آخر حرفش هم میگفت:” شما دهه شصتی ها پیر که بشوید مملکت را فلج میکنید. آخر شماها تعدادتان خیلی زیاد هست و دولت از پس هزینه های مستمری شماها بر نمی‌آید. به علاوه کشور که کل جمعیتش پیر شده در آن زمان احتیاج به نیروی کار پیدا خواهد کرد. در کل به این نتیجه میرسیم که شما دهه ی شصتی ها مملکت رو فلج کرده و خواهید کرد.”

معاون اول رییس جمهور که درباره ی ما دهه شصتی ها حرف زد یاد آن معلم زیست شناسی مان افتادم اما نفهمیدم پس این دولت کی میخواهد عرضه دار شود مشکلات ما دهه شصتی ها که نصف بیشتر جمعیت کشور را تشکیل میدهیم برطرف کند؟ کی قرار هست تو این کشور فرصت جمعیت بالای جوان و مستعد و پرشور و انقلابی جدی گرفته شود؟ تا کی قرار است دهه ی بیستی ها و دهه ی سی برای یک مملکت پر از جوان تصمیم بگیرند؟

خوب است آدم وقتی میداند یک تهدید برای آینده اش دارد که حتما به زودی محقق می‌شود از امروز به فکر آینده اش باشد.

ما دهه ی شصتی ها سرنوشت ساز این مملکت خواهیم بود. الان فعالان فرهنگی و اقتصادی هستیم و کودکان مان اینده سازان این مملکت هستند. ما از الان باید نسل آینده ی مدیران کشور را تربیت کنیم.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

نرم افزار وحشتناک

10 اسفند 1396

امروز که میرفتیم تهران خوردیم به ترافیک. آخر استقلال و پرسپولیس مسابقه دارند و همه از سرتاسر کشور آمده اند استادیوم آزادی.

همسرم این نرم افزار معروف ویز را نصب کرده برای پیدا کردن راهها. گفت:” بیا ببین ترافیک جلومون چقدره؟ از کجا بریم؟” از کجا بریم؟ کنجکاو شدم با دقت بیشتر بهش نگاه کنم.

خیلی وحشتناکه!

تعداد پلیس های بین راه را هم نشانت می‌دهد. تصادف وسط اتوبان را هم تشخیص داد و عکسش را فرستاد. بهترین راه را نشانت میدهد و میگوید چند نفر از ویز تو ترافیک گیر کرده اند. همه ی امکانات جاده و نام خیابانها که یک چیز عادی است.

اینکه یک نرم افزار ترافیکی اسرائیلی تا این حد اطلاعات راه های ما را دارد و تک تک ما را چک میکند که کجا میرویم و می‌آییم واقعا وحشتناک است.

نه اینکه از تکنولوژی استفاده نکنید. بکنید 

اما مراقب امنیت اطلاعات خودتان باشید.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

مهربان من!

09 اسفند 1396

وقتی می‌گوید:” بیا پاهای منو یه ماساژ بده” قند تو دلم آب میکنم. آخر تو این گیر و دار فرصتی دست می‌دهد تا پاهای خسته اش را ببوسم. گاهی وقتها غصه تو دلم سرازیر می‌شود از بس پاهایش خسته است. 

پاهایش را که مالیدم دستهایش هم می‌آورد جلو. بعد می‌گوید:” دستت درد نکنه. چقدر کیف میده دختر آدم ماساژش بده. فقط پاهامو نبوس. باشه؟!” باشه میگویم ولی چه کسی میتواند از این فرصت شیرین استفاده نکند. دلش را نمی‌شکنم و بعد از ماساژ میروم و میلولم تو بغلش و سرم را تو آغوشش پنهان میکنم و به یاد کودکی هایم بوی تنش را نوش جان می‌کنم. او هم انگار نه انگار که بزرگ شدم. سرم را بغل میگیرد و میبوسد و با موهایم بازی می‌کند.

مامان مهربان من. یک کلیومتر هم از تو دور بودن دلم را غصه دار میکند. خدا سایه ات را روی سرم نگه دارد.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

امن و امان...

29 بهمن 1396

چه حس شیرینی است وقتی تو یک مملکت غریب یکی از یک سوی دیگر دنیا تو را ببیند و بعد با خودش ذوق کند و بگوید:” او یک ایرانی است. شیعه ی مرتضی علی علیه السلام است.” بعد با هم دوست شوید و گرم بگیرید و چند صباحی با هم، حس هم کیشی کنید و از دیدار هم دل شاد کنید.

برای من این حس تو ایام اربعین که کربلا رفته بودم اتفاق افتاد. با عرب زبان و ترک زبان و افغان آنجا دوست شدم و با هم کمی هم صحبت شدیم. خواهران افغانی ام تو حرم سامرا چقدر برایم درد و دل کردند. از جنگ های بی امان در کشورشان. از آوارهای غریبی که از هر خانواده جمعی را ربوده. از طالبان ناجوان مرد و آمریکایی های جنایت کار. اما از اینکه اینقدر با ایمان بودند بهشان قبطه میخوردم. برایشان از ته دل دعا کردم که کشورشان امن و امان شود. آخر خیلی آرزو داشتند علوم دینی بیاموزند و طلبه شوند.

این روزها مامان جان یک مهمان عزیز دارد. یک پیرزن مهربان از اتباع افغان که اینجا تو کشور ما پناهنده شده. حالا دیرپاییست تو شهر ما با غربت و تنهایی و بی‌کسی هایش پیر شده.

میگفت:” شناسنامه ندارم. حتی پاسپورت. دختر جوانی که بودم طالبان به روستایمان حمله کرد و همه ی کس و کارم تو حمله زیر آوار ماندند و مردند و من تنها ماندم. نه همسری نه فرزندی نه خواهر و برادری نه اقوام دور یا نزدیکی. هیچ کس! این شد که با یکی از همسایه هایمان که داشت فرار میکرد به سمت ایران همراه شدم که زنده بمانم." 

امشب با دیدن بی بی یاد آن دو دختر جوان افغان افتادم. امنیت نعمت بزرگی است که تا از بین نرود قدرش شناخته نمی‌شود و ما امروز آنرا مدیون جان هزاران شهید مدافع ولایت و کشور هستیم. ای کاش این را خوب می‌دانستیم و به زخم دل پدر و مادرشان نمک نمی پاشیدیم.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

سواد رسانه ای چیست؟

21 بهمن 1396

روشن شدن هر مفهوم، قبل از هر چیزی برای درک صحیح آن مفهوم می تواند کمک کند. سواد رسانه ای متشکل از دو عبارت است: «سواد» و «رسانه».
برگردیم به دوران کودکی و روزهای اول مدرسه، زمانی که به مدرسه می رفتیم تا «خواندن و نوشتن» را یاد بگیریم و دیگر «بی سواد» نباشیم. در مدرسه ابتدا حروف الفبا را یاد می گرفتیم؛ یعنی نسبت به شکل حروف، صدای آنها و نحوه نوشتن آنها «دانش» پیدا می کردیم. سپس «مهارت» کنار هم گذاشتن حروف و خواندن و هجّی کردن کلمات را یاد می گرفتیم و بعد از مدتی «کاربرد» کلمات در ساختن جمله ها و خواندن و نوشتن متون مختلف را آموختیم و بدین ترتیب «باسواد شدیم»! مجموعه ای از دانش ها در کنار مهارت ها به اضافه کاربردها در کنار هم، ما را با سواد کرد. 

رسانه وسیله ای است که فرستنده به کمک آن پیام خود را به گیرنده منتقل می کند. رفته رفته ابزارهای ارتباطی گسترش پیدا کرد و در عصر حاضر با ظهور رسانه های چاپی و الکترونیکی، رسانه های جمعی شکل گرفتند. مهم ترین تفاوت رسانه های امروزی آن است که می توانند پیام های خود را با سرعت زیاد به طیف وسیعی از مخاطبان برسانند.

همانطور که سواد خواندن و نوشتن به ما کمک می کند تا بتوانیم انواع جملات ساده و پیچیده را بفهمیم و معناهای متفاوتی از آن ها برداشت کنیم، سواد رسانه ای هم مهارتی است که با یادگیری آن می توانیم انواع رسانه ها و تولیدات رسانه ای را درک، تفسیر و تحلیل کنیم. هر رسانه مجموعه ای از نشانه های خاص خود را دارد که شناخت این نشانه ها در با سواد شدن ما نقش مهمی را ایفا می کند.

شبکه ی اجتماعی فیس بوک

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

غزلهای عاشقی

20 بهمن 1396

مولای خوب غزلهای من سلام

آبی ترین ترانه ی دنیای من سلام

نامت بلند و راهت همیشه سبز

شیرین ترین ترانه ی دنیای من سلام

آقا جانم یا صاحب الزمان.

غروب روز جمعه است و من باز بی تو سخت دلگیرم.

این صفحه را تقدیم میکنم به نگاه گرم و پر محبت شما مولای زیبای غزلهای عاشقانه ام

ممنون که به اینجا هم سری زدید

یا علی

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 22

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 87
  • رتبه مدرسه دیروز: 3
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 260
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 3
  • رتبه 90 روز گذشته: 397
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 95
  • دیروز: 29
  • 7 روز قبل: 1043
  • 1 ماه قبل: 4120
  • کل بازدیدها: 121552

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید