تمام دلخوشی
سلام تمام دلخوشیام!
این روزها که میگذرد جای خالیات را بیشتر احساس میکنم. قلب من! امید دلم! نفسهایم به شماره افتاده است.
سلام همهی زندگی!
زندگی کردن در این دنیای وانفسا بدون تو معنی ندارد. لذتی نیست در این دنیا وقتی تو نیستی! کاش دوری از تو نازنین پایان بیابد.
سلام دلیل دلتنگی!
دلتنگیهایم از حد و مرز گذشته است. از بس ندیدمت درد و دلهایم دارد سرازیر میشود. باز خوب است صدایم را میشنوی، مرا میبینی!
سلام تمام دلخوشیام صاحب الزمان.
آقای من. روزها را به امید آمدنت طی میکنم شاید برسد طلعت حکومت صالحهات و دلم شاد شود به رویت روی ماهت.
آقا جان! روزهای دوری را به پایان رسان. جانها دیگر طاقت دوری ندارند. دلها برای شما آرام گشته. ارواح مومنین به دنبال تو سرگردانند.
راهکارهایی برای حفظ آرامش در برابر انتقاد
فرشته سادات شجاعى روانشناس و مشاور خانواده:
همواره به شخصی که در حال انتقاد کردن از شماست با استفاده از حرکات دست و سر و جملات تأییدی نشان دهید که به حرفهایش گوش میدهید و از طرف مقابل بخواهید که درباره موضوع مورد نظر توضیح بیشتری به شما دهد.
شجاعى با بیان اینکه دادن اطلاعات بیشتر شناخت بهتری از شرایط و وضعیت به ما میدهد و در عین حال برای تجزیه و تحلیل موضوع مدت زمان بیشتری خواهیم داشت، گفت: با گذشت زمان میتوانیم کمکم آرامش خود را بازیابیم و بر خود مسلط شویم. همواره باید به انتقادهایی که صورت میگیرد با دید مثبت نگاه کنیم و در برابر آنها جبهه نگیریم و پاسخگوی آنها باشیم.
وی با بیان اینکه دیدگاه خود را هنگام انتقاد مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید، افزود: اگر انتقادى منجر به ایجاد استرس میشود، نفس عمیق بکشید و در مورد اینکه این امر ارزش استرس دارد یا خیر، با خود تفکر کنید، بدین وسیله به زودی متوجه خواهید شد که این وضعیت که هم اکنون منجر به ایجاد استرس در شما شده است، در روزهای آتی، ارزشی نخواهد داشت، پس اجازه ندهید تا اموری که خارج از کنترل شما هستند، منجر به ایجاد استرس در شما شوند.
این روانشناس با بیان اینکه سعی کنید نقاط مشترکی بین دیدگاه خود و انتقادهای طرف مقابل بیابید و بر اساس آن وارد بحث شوید، گفت: شما هم سعی کنید نظرات خود را به روشهای مختلف بیان کنید، به طرف مقابل نشان دهید که سعی دارید به یک وحدت نظر برسید.
شجاعی با بیان اینکه اگر فکر میکنید طرف مقابل در حال دروغ گفتن است، سعی کنید چند پرسش زیرکانه مطرح کنید تا واقعیت را از کذب تشخیص دهید، گفت: در مدت زمانی که از شما انتقاد میکنند سعی نکنید به دفاع از خود برخیزید و صحبتهای طرف مقابل را به منظور دفاع از خویش قطع کنید؛ وقتی کسی احساس میکند طرف مقابل به حرفهایش گوش نمیدهد، جدیتر و سختگیرتر میشود.
وی اضافه کرد: اگر در محل کار، شخصی به خاطر موردی غیر از مسائل کاری، شما را مورد انتقاد قرار داد به وی بگویید: من میدانم شما با گوشزد کردن این مورد سعی دارید به بهتر بودن من کمک کنید، اما آیا این موضوع بر کار من تأثیر گذاشته است؟
وقتی از شما انتقاد میکنند بلافاصله از کوره در نروید، شاید این انتقادات به این دلیل باشند که شما پیشرفت کنید.
این روانشناس ادامه داد: تمرین مدیتیشن تأثیر قابل توجهی بر کنترل استرس و ایجاد حس آرامش در فرد دارد، کافی است گوشهای بی سر و صدا یافته و مدتی به تنفس یا عبادت، تمرکز کنید، این امر به کاهش حواس پرتیها و افکار پریشان کمک میکند، همانند ذهن آگاهی، چنین تمریناتی منجر به کاهش استرس و حفظ آرامش در طول روز میشوند، حتی اختصاص 5 دقیقه از زمان روزانه به چنین تمریناتی، منجر به تغییرات مثبت و جدی در زندگی میشود.
شجاعی با اشاره به اینکه هنگام انتقاد کردن از گفتار و باورهای منفی دوری کنید، افزود: گفتار منفی با خود، تأثیر قابل توجهی بر افزایش استرس و سرخوردگی دارد، الگوی تفکر روزمره خود را بررسی و از فکرهای منفی دوری کنید و به جای آن، سعی کنید تا نکات منفی موقعیتهای مختلف را مدنظر قرار دهید.
وی با بیان اینکه صبر و شکیبایی را در شرایط روزمره مختلف تمرین کنید، گفت: با قرار دادن خود در موقعیتهای استرس زای مختلف، صبر و شکیباییتان را محک بزنید، این امر شاید خسته کننده به نظر برسد، اما تأثیر قابل توجهی بر توانایی و حفظ آرامش شما دارد. تشکر و قدردانی به صورتی مستقیم هورمونهای ایجاد کننده استرس را تحت تأثیر قرار میدهد و نه تنها منجر به ایجاد حس خرسندی در فرد میشود، بلکه نقش قابل توجهی نیز در مدیریت استرس بر عهده دارد.
این روانشناس با تأکید بر اینکه همه مسائل را شخصی تلقی نکنید، تصریح کرد: مسائل همواره مربوط به شخصِ شما نیستند، اگر فردی از سخنان گستاخانه برای صحبت و حمله به شما استفاده میکند،کافی است به خودتان یادآوری کنید که این امر مربوط به شما نیست و میتواند به دلیل از دست دادن آرامش، داشتن روز بد، عدم رضایت از شغل خود یا حتی عصبانی بودن به دلایل شخصی باشد، اگر خود را به جای فرد قرار دهید،به جای نشان دادن عکس العمل، سعی میکنید تا خود را آرام کنید.
شجاعی خاطرنشان کرد: در اغلب موارد انتقادهایی که از ما میشوند در واقع لطف بزرگی در حق ما به شمار میروند،به ویژه وقتی بدانیم که این انتقادها سعی در بیان حقیقت دارند و برخی از دوستان ما به خاطر خوشایند ما جرأت ابراز کردن آن را ندارند؛در این صورت به جای موضع گرفتن و انکار حقیقت از طرف مقابل تشکر کنید و انتقادهایی که از شما میشود را با روی خوش پذیرا باشید.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان.
کد خبر : 7369858
پینوشت خودم نوشت : ?
یک مبلغ دینی باید بتواند در وسط جلسهی بحث و درس خودش انتقادهایی که به او میشود را بشنود و بپذیرد و اگر درست هستند به آنها پاسخ سریع و درست بدهد.
همچنین در تبلیغ مجازی هم باید به این نکته توجه خاص بشود که مبلغ باید در خودش این توانمندی را ایجاد کند تا دیگران به صورت مودبانه به او مشکلاتش را گوشزد کنند.
بنده به شخصه همیشه معتقدم اگر از یک دوست اشتباهات خودتان را بشنوید و خودتان را اصلاح کنید بهتر از این است که دشمن شما به آن مشکلات شما اشراف پیدا کند و آنرا دستاویزی برای تحقیر و عقب نگه داشتن شما نماید.
گاهی وقتها حتی لازم است خودتان از دوستانتان بخواهید که از شما انتقاد کنند. به نظر بنده دوست واقعی کسی که به قول حدیث معروف آینهی دوستش باشد. یعنی اشتباهات و آلودگیهای آدم را بدون تحقیر و توهین و تمسخر و چشمداشت بگوید.
بهاییت و وهابیت
سوال: درباره فرقههای بهاییت و وهابیت یک مقدار صحبت کنید. در دین اسلام متاسفانه فرقههای مختلفی بعد از شهادت حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و سلم تا امروز ایجاد شد. برخی از این فرقهها از دل تفکر اهل سنت بیرون آمده و برخی از دل تفکر شیعه.…
ادامه مطلب رو در این آدرس بخوانید
امروز داشتم مطالبی پیرامون فضای مجازی مطالعه میکردم که به آمارهای جالبی در این زمینه برخوردم.
بخش زیادی از فعالان فضای مجازی را نویسندگان تشکیل میدهند. یعنی اساساً نویسندگان نفرات اول فعالان فضای مجازی هستند. اما نمیدانم چرا توی کوثرنت هرچه که تلاش میکردیم راه به جایی نمیبرد که عزیزان ما رو بیاورند به نوشتن. معتاد بشوند به قلم زدن. انگار اصول وبلاگ نویسی بعضیهایمان را نویسنده کرده اما خیلیهامان که با تلگرام وارد اینترنت شدیم به جز کپی کردن کار دیگری بلد نیستیم.
نوشتن آیا سخت هست؟
آیا آسان هست؟
آیا در عین سختی آسان است یا بالعکس؟
تاحالا بهش فکر نکرده بودم. چرا بعضی از کاربران فضای مجازی دوست دارند توی این فضا بنویسند اما خیلیهایشان هم میترسند از اینکه حتی یک جواب سلام توی گروه خانوادگی ارسال کنند؟
این ترس از چی هست؟ ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن؟ ترس از مذمت شدن یا ترد شدن؟ ترس از اشتباه کردن؟ ترس از برقراری ارتباط؟ یا چی؟
سنت وبلاگ نویسی سنت خوبی بود. همین صفحات مکرر آموزشی که اکثرا برای رضای خدا نوشته شده و اطلاعات جامعی درباره مسائل مختلف به دست مخاطب میدهد؛ خودش یک برگ برنده برای حاضران در فضای مجازی محسوب میشود. شاید چاره کار رونق گرفتن کوثرنت هم همین باشد. رواج وبلاگ نویسی به جای کانال و گروهداری.
تو ویرگول همه کسانی که مینوشتند یا قبلا وبلاگ نویس بودند یا الان مدیر سایت بودند یا خبرنگار روزنامه. اساسا کسی مینویسد که عاشق نوشتن باشد. اگرنه ترسوها همیشه در لاک دفاعی خودشان باقی میمانند. آنها هیچ روزی جرات این را پیدا نمیکنند که اولین کلمات را کنار هم بچینند و یک متن با محتوای درست و کامل بنویسند چون میترسند.
ترس از نوشتن یا فوبیای نوشتن باعث خشک شدن قلم است. ماهرترین نویسندهها هم اگر فکر کنند با این نوشته قضاوت میشوم؛ هرگز دست به نوشتن نخواهند زد. پس اگر آرزوی این را دارید که یک روزی نویسنده باشید زودتر دست بجنبانید. قفس ترس از نوشتن را برای همیشه بشکنید و فقط بنویسید. حتی آن اوایل اصلا مهم نیست چه چیزی. مهم فقط نوشتن است.
#گتره_نویسی
#تمرین_نوشتن
#نویسندگی
ترس از لولو و افتادن در دیگ حلیم
نمیدانم این یک ضرب المثل هست یا فقط زاییده ذهن خلاق من؟! اما هرچه هست من معتقدم واقعی و موشکافانه است.
بعضی وقتها مادرها انقدر بچه را از لولو میترسانند که طفلک از ترس لولو میافتد تو دیگ حلیم. حالا حکایت ما در مسائل مختلف کشورمان مَثَل همان بچهی ترسیده است. همیشه انقدر پیازداغ ماجرا را زیاد میکنند که تعقل و تحلیل و تفکر را بالکل مختل مینمایند و خوب جای اینکه برحذر داشته شویم میافتیم تو دیگ ندانم کاری دیگری.
ماجرای انتخابات مجلس یازدهم تقریبا چیزی مثل همین مورد است. گروههای مختلف اصولگرایی با تفکر حذف حریف اصلاحطلب از گردونه رقابتها، روی موج ترس و وحشت و هیجان مردمی سوار شدند و پیروز انتخابات شدند. اما در این میانه مردم اصلا تحقیق و تفحص نکردند که شخص معرفی شده از کدام گروه سیاسی هست و قرار هست کدام آرمان را در مجلس دنبال کند. فقط صرف معرفی توسط یکی از کانالهای اصولگرایی رای خود را به این افراد سپردهاند.
از منظر سیاسیون اتحاد بین گروههای اصولگرایی در مجلس بسیار حائز اهمیت هست. در چند روز گذشته شاهد لابیگریهای بیشماری از مجلسیان با گروههای مختلف بودیم تا رییس مجلس را انتخاب کنند. جایگاهی که در این قوه از اهمیت بالایی برخوردار است. اما مردم در این انتخاب چه نقشی داشتند؟
گسیل داشتن نمایندگانی شاخص که هر کدام میتوانستند تغییر اساسی در سیاست کشور ایجاد کنند و همگی مهرههای بزرگی در عرصه سیاسی کشور هستند؛ به طور همزمان به مجلس شورای اسلامی؛ دقدقهی این موضوع را ایجاد نموده بود که ممکن است نمایندگان به هیچ اجماعی برای انتخاب هیات رییسه مجلس نرسند.
از طرفی باقی این مهرهها فقط در حد یک نماینده عادی حق فعالیت در مجلس و عرصه سیاست کشور خواهند داشت. یعنی عملا ما مهرههای ارزشمندی را فشل قرار دادیم تا بیشتر از حد نمایندگی مجلس نتوانند ورود کنند.
البته شان نمایندگی مجلس شان والا و مهمی است اما این افراد که بارها در انتخابات ریاست جمهوری حضور داشتهاند آیا این جایگاه آنان را راضی میکند؟
از طرفی همهی گروههای اصولگرا تفکرات یکسانی ندارند و ممکن است بین خودشان هم خصومتهایی ایجاد شود. بنابراین به نظر می رسد مجلس پیش رو با بحران عدم تمرکز آرا بر روی مسائل مطروحه دچار شود.
با توجه به از دست دادن پایگاه مردمی اصلاحات؛ برنده شدن این گروه از سیاسیون در مجلس تقریبا غیر ممکن بود. اما گروههای اصولگرا با ایجاد وحشت بین مردم عرصهی تفکر انتقادی و تحلیلی را از ایشان صلب نمودند. بنابراین شاهد حضور نمایندگانی از هر طیف اصولگرا در مجلس هستیم که ممکن است هیچگاه منافع عمومی را بر منافع حذبی مقدم ندارند.
امید است در انتخابات پیش رو مردم غیور ایران اسلامی به تفکر و تحلیل بیشتر بپردازند و از انتخاب هیجانی و بدون فکر بپرهیزند.
دخترک که از ماجرای کلاس آنلاینشان تو واتس اَپ و جدال بچهها توی کلاس حرف میزد یکهو یاد اولین جلسه کلاس آنلاین خودمان افتادم.
چندتا دختر بیست تا سی ساله که شیطنت از سر و رویشان میبارید؛ برای اولین بار در طول عمرشان وارد یک کلاس آنلاین شده بودند.
انقدر شیطنت کردیم و چت کردیم و شوخی کردیم و تو سر و کله هم زدیم تا استاد صدایش درامد و گفت:” خانمها خواهش میکنم. من هواسم پرت میشه. چتهاتونو ببرید تو خصوصی."
خصوصیاش را بلد نبودیم کجاست ☺
بعد از آن، چتهای عمومی شده بود:” استاد راست میگن. ساکت بشینید انقدر حرف نزنید تو کلاس” ?
وقتی یادم افتاد دلم برای تکتکشان تنگ شد. برای استاد مریم. برای مهزیار. برای رقیه. برای شیدا. حتی برای صبا. برای تکتک بچههای تیم مدیریتی که آن جلسه آنلاین را شرکت کرده بودند.
امشب دلم میخواست یکی شان هم که شده این پست را بخواند و سر و کله زدن با من را شروع کند. اما چه کنم… اینجا مینویسم برایشان که دلتنگتان هستم. همه شما که اسمهایتان را نوشتم و ننوشتم و خودتان میدانید. آرزوی جمع شدن دوباره توی یکی از همین کلاسهای آنلاین بر روی دلم مانده. ?
حتی فاطمه که الان نیست و دیگر سری به اینجا هم نمیزند.
ممنون که اینجا سری زدید.
یا علی
چند روز پیش روز جهانی زنان بود.
از آنجایی که کرونا و قرنطینه و آب و وایتکس دغدغهی این روزهای من است اصلا بهش فکر نکرده بودم که روز جهانی زنان هست یعنی چی؟ تا اینکه دیشب در ویرگول مقاله چند خطی یک دکتر جامعه شناس مشهدی را خواندم.
خواستم برایش بنویسم که این سخن شما و طرفداری شما از عریان کردن زنان به اسم مبارزه با حجاب اجباری دقیقا در راستای تلذذ جویی مردانه شماست! گفتم اصلا این آدم لیاقت این را ندارد که با او همکلام بشوم و بعد از آن بخواهم وارد بحث و جدال بیهوده و بیپایان بشوم و بعد از آن از معنویتم بخواهد کم بشود و روزها سختی کشیدن برای حفظ نماز و عبادتها به باد برود. برای همین بیخیالش شدم. اما از دیشب تا حالا فکرم را این خزعبلات مشغول کرده است.
آیا واقعا زنان ایرانی فکر میکنند اگر عریان باشند به جنسیت آنها توجه نمیشود و پوشش و لباس در حقیقت جنسیت آنها را پررنگ کرده؟
اگر زنان و دختران ما این طرز فکر را دارند باید برای افکار پیش از قرون وسطیای شان غصه خورد.
بعد از ۲۰۲۰ سال از میلاد حضرت مسیح علیه السلام و اهمیت ایشان به حجاب زنان به شکلی که در کلیسا نمایان است؛ آیا زنان مومنهی مسیحی فکر میکنند این حجابی که انتخاب کردهاند جنسیت آنها را پررنگ کرده و آنها مجبورند به اینکه حجاب داشته باشند؟ یا خودشان انتخاب کردند حجاب بگیرند؟
بعد از بیش از ۱۴۵۰ سال از ظهور حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در مکه؛ آیا زنان در طول تاریخ فکر میکردند این که جنسیتشان یک زن است و به خاطر آن حجاب میگیرند مجبور بودهاند و انسانیت آنها به شمار نیامده است؟
نمیدانم. یا این رفقا فکر میکنند سالیان متمادی در حدود سه هزار سال و دو هزار سال و هزار و پانصد سال گذشته مردم اشتباه فکر میکردند و حالا مردم درست فکر میکنند و زنها باید تن عریان خودشان را در اختیار جنس مذکر بگذارند تا با سوء استفاده از آنها و لذت جویی حق زنان در انسانیت پرداخته شود؛ یا من دارم اشتباه فکر میکنم که فمنیزم به جای ارزش دادن به زنان آنها را برده جنسی مردان کرده است.
خلاصه که این قصه سر دراز دارد.
اول از اینکه به مساله فمنیزم بپردازیم باید ببینیم زن محترمی که در مقابل ما ایستاده واقعا پیرو کدام دین و مذهب است و کدام بزرگ زن دینی خودش را لخت و عور دیده که حالا فکر میکند باید به ایشان تاسی بجوید؟
شاید هم اصلا این بانوان محترمه دین ندارند.هیچ هم بعید نیست. شاید خدایشان شیطان است نه خدای احد و واحد. اگرنه شکر نعمت زیبایی را با گوش کردن به امر مولا باید به جای آورد. باید آن کرد که مولا میپسندد. و باید دید مولا چه میپسندد؟ برهنگی یا پوشیدگی زنان؟
بسم الله
کاش یادش مانده باشد اینجا خانهی من هست و گاهی وقتها بیاید سرک بکشد ببیند چیزی برای او دارم یا نه؟ میم را میگویم.
میگفت خدا که دید من دارم اشتباه میرم و دارم به فساد کشیده میشم و اجز و نالههای من رو برای اینکه من رو از گناه حفظ کنه دیده بود چرا گذاشت من گمراه بشم؟ چرا جلوی من را نگرفت؟
گفتم مگر هر کسی دعا کرد خدایا من رو از گناه حفظ کن خدا همینجوری توی اوج گناه جلوش رو میگیره؟ نمیدونم؛ جای خدا که نیستم. اما فکر میکنم اینکه خدا بخواد کسی رو هدایت کنه یا نه این بستگی به خود خدا داره.
ثانیا! من فکر میکنم خدا به اندازه کافی جلوی بندههاش رو برای گناه نکردن میگیره. همان نفس لوامه یا سرزنشگر که بهش وجدان گفته میشه همون اشارات ربانی هست که خدا به بندهش میکنه تا در سر بزنگاه گناه جلوی گناه کردنش رو بگیره. چند بار بهت گفت نکن و تو کردی؟
از این گذشته؛ تو چوب ندونم کاری خودت رو خوردی. وقتی که نرفتی درباره مسائل دینی درست مطالعه کنی. وقتی از عالم و آخوند جماعت فرار کردی و اه و پیف کردی با دیدنشون. وقتی هر وقت کسی از دین صحبت کرد با خودت گفتی اینا که دیندار نیستند. آخوندها مردمو کافر کردند. همین چیزها که باعث شد تو درباره بدیهی ترین دستورات دینت دچار عدم آگاهی بودی؛ همین عدم آگاهی تو رو به منجلاب این گرفتاری کشاند. حالا چه انتظاری داری وقتی که خدا رو دنبال نکردی و نخواستی حرفهاش رو گوش بدی؛ خدا چطوری کمکت میکرد و جلوی تو رو میگرفت؟
نه جانم! اشتباه نکن. قرار نیست ما رو به جبر مسلمان و مومن کنند. این خود بنده است که در نهایت تصمیم میگیره با وجود پیامبر درونی و بیرونی و با وجود نشانهها و آیات الهی به راه راست حرکت کنه یا راه ضلالت رو در پیش بگیره.
از این تحلیلهام زیاد خوشش نمیآمد. فکر میکرد این حرفها قانع کننده نیست. از نظر او خدا باید وسط زندگی آدمها با یک تابلوی آشکار بنشیند و هر ثانیه از خوب و بد مشکلات زندگی آنها را نجات بدهد. فلسفهی خلقت آدم اصلا این نیست. آدم آمده که مدام به گرفتاری مبتلا بشود تا جوهرهش برای خودش پیدا بشود. اگرنه خدا به این چنین بندهی دست و پا چلفتی چه احتیاج دارد؟ فرشتههای قَدر قدرت برایش کفایت میکردند. چون هم گناهی در کار نبود که زحمتی ایجاد کند و هم تسبیح و تقدیس میکردند در حد المپیک!
بسم الله
انقدر که حافظ گفت به زودی به یک سفر کوتاه میروی و کسی را ملاقات میکنی و همه مشکلاتت از بین میرود، خسته شدم. آدم بدتر نا امید میشود. چون سفر که عمرا برویم. تا بقالی سرِ کوچه محال هست برسیم چه برسد تا یک مسافرت کوتاه :| منتظر دیدار کسی هم که نیستیم که بگوییم این دیدار کاری یا دوستانه فضای زندگیمان را عوض خواهد کرد. ماندهام این جناب حافظ با این دغلکاری که تو فالهایش میکند چطوری رویش را دارد که بگوید وقتی به حاجتت رسیدی گناه نکن و شکر خدا به جا بیاور و از راه خدا گمراه نشو؟ ?
باشه سعی میکنم گمراه نشم. از خونه نمیتونیم دربیایم بیرون که بریم مسافرت؛ باشه. خیالت تخت ☺
هیچ میدانستید فال گرفتن برای با خبر شدن از آینده در دین اسلام حرام هست؟ چون هیچ کسی نیست که بتونه آینده رو پیشبینی کنه. بر همین اساس فال گرفتن با حافظ، فال انبیاء، فال گرفتن با آیات قرآن و هر طور فال دیگری مثل فال قهوه، تاروت، شمع و چهمیدانم؛ از همین جنگولک بازیها که خودتان خوب میدانید همگی حرام است.
اگر به حافظ رجوع میکنید مثل من.! تا که یک سرگرمی باشد و دلیلی برای خواندن حافظ؛ اشکال ندارد. اما بهتر هست این کار را هم ترک بنماییم. چون به مرور ممکن است دچار وسوسه بشویم و باورمان بشور و آنوقت این حرفها زندگیمان را تباه کند.
چجوری تباه کنه؟
خوب معلومه دیگه؛ مثل حبیب تو سریال هزاربار پخش شده لیسانسهها. فال بگیری و مدام بهت بگه معشوق منتظرته چی؟ به هرکسی برسی توی خیابون؛ که با محبت بهت نگاه کنه؛ درخواست ازدواج بهش میدی!? والا☺
امشب رفته بودم ت بلاگفا یه چرخی بزنم بلکه یک چیزی پیدا کنم بنویسم. با چه چیزها که رو به رو نشدم. آیههای قرآن گرفته تا خاطرات یک خانمِ … نگم بهتره. چون احتمالا فردا صبح میاد اینجا باهام دعوا کنه
کاش کرونا زودتر از این جول و پلاس خودش را جمع کند و برود. بچههای بلاگفا عجبب دلهرهی کرونا روزهای خوششان را خراب کرده بود.
میخواستم تو وبلاگ بلاگفاییم یک چیزی بنویسم که آخرش حوصلهم نگرفت. دستکش مشما اجازه تایپ کردن به آدم نمیدهد. البته این دستکش را به خاطر کرونا نپوشیدم. کرم زدم خواستم رخت و لباسم کثیف نشه. ?
دقت کردی به شلم شوربای نصفی کتابی نصفی محاوره برگشتم؟ انگاری دارم درست میشوم. خدا خودش به آیندهی نویسندگی من رحم کند.
حرکت جوال ذهن
اسم بیمربوط با مطلب طوری
تنها راه مقابله با کرونا حفظ آرامشه. با آرامش به توصیههای بهداشتی عمل کنید و دعا و عبادت رو فراموش نکنید همه چیز حله ان شاء الله
بسم الله
اولین بار در دنیا بیل گیتس یک زبان برنامه نویسی را طراحی کرد که بتواند به وسیلهی آن دستوراتی را به کامپیوترها بدهد. آن زبان برنامه نویسی MSDOS بود.
محیط DOS یک محیط ساده و بدون رنگ بود اما این سیستم عامل میتوانست کارهای مختلفی انجام بدهد. مثلا از مطالب کپی تهیه کند یا صفحاتی را پرینت بگیرد یا کپی مطالب شما را در یک دیسکت ذخیره سازی کند.
بعدها زبان برنامه نویسی C و بیسیک آمد و تحول عظیمی در برنامه نویسی رخ داد. سیستم عامل ویندوز به دنیا آمد و رابط کاربری شکیل آن باعث شد کاربران بتوانند کارهای بیشتری با کامپیوترها انجام دهند.
با تولد زبان HTML و C++ دنیای کامپیوتر وارد مرحله جدیدی شد و صفحات وب ایجاد شدند.
امروزه با کمک زبانهای برنامه نویسی که سازنده آنها غربی و صهیونیست هستند در صفحات ویندوز که مالک و طراح آن صهیونیست است در برنامههای کاربردی آفیس که صهیونیستها طراحی کردند مطالب بسیار آموزندهی دینی را مینویسیم و بعد در صفحات گستردهی اینترنتی که صهیونیستها مالک و طراح و مدیر آن هستند به اشتراک میگذاریم.
جالبتر اینجاست که ما معتقدیم به هیچ وجه زیر سلطهی آمریکا و صهیونیستها قرار نمیگیریم. فقط بالاجبار از word برای تایپ استفاده میکنیم، از ویندوز 10 برای بهتر شدن و سرعت پیدا کردن کارها، برای جمعهای خانوادگی از تلگرام و برای ترویج اسلام از گوگل.
بیایید خودمان را گول نزنیم.
سالهاست با عقب نگه داشتن فرزندان ایران اسلامی در زمینهی طراحی نرم افزار ما سعی کردهایم خودمان را همچنان وابسته به صهیونیستها حفظ کنیم و حتی گاهی وقتها معتقد شدهایم باید حق نشر ویندوز را پرداخت کنیم و از نسخهی اورژینال استفاده کنیم.
ما سالهای سال هست که داریم پول بمبهای اسرائیلی را پرداخت میکنیم.
اما از طرف دیگر چارهای برای حضور در صفحات وب وجود ندارد. عامه مردم منتظر ما نمیماند که ما به توان ساخت ویندوز دست پیدا کنیم؛ برای خودمان واژه پردازی همردهی ورد بسازیم؛ زبان برنامه نویسی خودمان را ابداع کنیم. پس چه کنیم؟
اول اینکه وقتی یک قرارگاه عملیاتی مختل بود شما خودتان باید آتش به اختیار عمل کنید. شما از اولین افرادی باشید که چندتا جوان کار بلد را دور هم جمع کنید و طراحی این برنامه ها را به صورت جهادی شروع کنید. همین شما که علمی در این زمینه دارید.
دوم اینکه درباره این وسایل روز با مردم صحبت کنید. درباره سازندگان آنها. درباره دشمن بودن آنها با اعتقادات ما. درباره اینکه لن یجعل الله علی المومنین للکافرین سبیلا. دربارهی اینکه ما تحت سلطهی صهیونیست جهانی هستیم. باید مردم را آگاه کرد.
سوم اینکه سعی کنیم فعالیتهای خودمان را در سرویسهای داخلی دنبال کنیم. حد اقلش این هست که اطلاعات عمدهی ما به دست دشمنان اصلی ما نمیافتد. گوگل؛ تلگرام؛ فیس بوک؛ واتس اَپ؛ توییتر… همگی طبق قوانین آمریکا موظف هستند اطلاعات ذخیره شده در سرورهایشان را در اختیار سرویس امنیت اطلاعات آمریکا یعنی مالک اینترنت قرار دهند. اگر کمی عاقلانه فکر کنیم میبینیم جمع شدن اطلاعات همهی ما در دست دشمن یعنی او میداند چطور به ما ضربه بزند.
دور از ذهن نیست اگر بگوییم وقتی داشتیم در تلگرام دربارهی کودکان مورد تعرض قرار گرفته حرف میزدیم؛ وقتی داشتیم درباره میانمار گریه میکردیم؛ وقتی داشتیم برای شهید محسن حججی مویه میکردیم و … در حقیقت ما داشتیم به دشمنمان میگفتیم ما خیلی زود تحت تاثیر امور اطراف قرار میگیریم.
حالا دشمن دارد از همین خصیصه ما استفاده میکند تا با کرونای ضعیفتر از ابولا و سارس و آنفولانزای تیپ یک و دو ما را از پا در بیاورد.
#انتقام_سخت با حذف سرویسهای امنیتی صهیونیستی از کشور اسلامی ایرانی
✍ به قلم: #خاتون_بیات
@savaderesanerazavi
در گذشته رسم بر این بود که کشورهای توسعه طلب و استعمارگر، با لشکر کشی به دیگر کشورهها، که اکثرا از نظر منابع قدرتمند، ولی از نظر قدرت و اراده حکومتداری ضعیف بودند؛ به اهداف خود میرسیدند.
کشورهای استعمارگر با حمله به این کشورها و صرف هزینههای هنگفت؛ به منابع ایشان دست مییافتند و از کشورهای مورد نظر برای رسیدن به منافع خود استفاده میکردند.
با گذشت زمان مشخص گردید هزینههای هنگفت جنگ و لشکر کشی به دیگر کشورها، گاهی اوقات مقرون به صرفه نیست. به علاوه مردم کشورهای مستعمره بر ضد استعمارگران میشوریدند و این مشکلات استعمارگران را بیشتر میکرد. بنابراین آنها به سمتی روی آوردند که از مردم خود آن کشورها برای اداره ی مستعمرات خود استفاده کنند.
این رویه کمکم به آنجا ختم شد که دول استعمارگر تصمیم گرفتند بر جهان حکومت کنند. بنابراین به تربیت افرادی در هر کشور پرداختند تا بدون هیچ گونه زحمتی، اهداف آنها را در کشور مورد نظر پیاده سازی کنند. این رده از استعمار را اصطلاحا استعمار نو مینامند.
پیریزی این نوع از استعمار تقریبا از صد سال پیش و با طراحی پروتکلی بین علمای یهود آغاز گردید.
در این مجموعه پروتکلها که حدود 24 پروتکل را در بر دارد، علمای یهود به راهکارهایی اشاره کردهاند که با آن طی صد سال آینده بر تمام جهان حکمرانی کنند و حکومت یهود را جهانی سازند.
بعد از گذشت مدتی، این شیوه از استعمار نیز شناخته شد. ملتها کمتر از قبل به اعضای دولتها اعتماد داشتند و این افراد آموزش دیده توانایی انجام اهداف مورد نظر استعمارگران را نداشتند. حالا باید راهی برای نفوذ در بین تودهی مردم یافت تا خودشان به استعمار تن در دهند و از آن راضی باشند.
#استعمار_فرانو یعنی دول استعمارگر با استفاده از امکانات خود راهی را در پیش بگیرند که مردم کشورها خودشان بر ضد حکومت عدل خود بپا خیزند و حکومت را از درون متلاشی گردانند.
ابزار این استعمار، انقلابهای مخملی، حرکتهای ضد دولتی، نافرمانی اجتماعی و رسانه ها هستند.
حد اقل سود ممکن که کشورهای استعمارگر از رسانهها در عصر ما میتوانند ببرند این است که با کنترل افکار یک ملت کاری کنند که خودشان از حکومت خود، ناراضی شوند و دست به انقلابی دیگر بزنند که در حقیقت تحقق واقعی استعمار است.
مثل قورباغه را برای این تز از استعمار بارها شنیدهاید.
اگر یک قورباغه را به یکباره در آب جوش بیاندازی، فورا از آن بیرون میپرد. اما اگر همین طور که در آب است، دمای آب را بالا ببری، او متوجه نمیشود که دارد آرام آرام در آب جوش پخته میشود.
و این یعنی مرگ باورهای انقلابی یک ملت.
چه شد که کار امت رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم به آنجا رسید که ولی خدا را به شهادت رسانید؟
عوامل بسیاری در این مهم دخیل بودند. اما اگر بخواهیم بصورت ریشهای به بررسی این سوال بپردازیم باید بگوییم “نبود ایمان".
زبانهایشان به ذکر لا اله الا الله مشغول بود در حالی که قلبهایشان به این معتقد نبود که تنها باید از این خدای قهار تبعیت کرد. اعمالشان نمازهای طولانی بود اما به این فکر نکرده بودند که رسولی که این نماز را یادمان داده باید در همه زمینهها اطاعت شود. همراه ولی خدا بودند اما ایمان به عصمت او نداشتند. به اینکه ولایت الله همراه اوست. به اینکه اطاعت از ولی، اطاعت از رسول خداست. اطاعت از خداست.
ضعف ایمانی که در بین امت رسول خدا (صلوات الله علیه و آله وسلم) رسوخ کرده بود خودش را همان ساعات ابتدایی پس از درگذشت حضرتش نمایان کرد.
هنوز بدن مطهر رسول خدا (ص) روی زمین بود و علی علیه السلام مشغول تجهیز، که مردم بیایمان در ثقیفه جمع شدند تا سخنان پیامبرشان را به دست فراموشی بسپارند و برای جایگاه خلافت جامعه اسلامی، که رسول الله صلوات الله علیه بارها درباره آن سفارش کرده بود و انتصاب الهی را با اجتماع غدیر مستحکم نموده بود، تصمیم گیری نمایند. تصمیمی شیطانی که از نبود ایمان سرچشمه گرفته بود.
همین نبود ایمان باعث شد اصحاب پیامبر صلوات الله علیه حق دخترش(علیها سلام) درباره فدک را زیرپا بگذارند و هدیهای که پدرش در زمان حیات خود به او بخشیده بود غصب نمایند.
ضعف ایمان همچنان در جامعه رسوخ میکرد. از آستین خلافت عمر بیرون میآمد و فتاوای گمراه کننده در برابر نصّ صریح قرآن میداد. و از دست عثمان جاری میشد و اموال بیتالمال را بین نزدیکان حکومت تقسیم میکرد تا اینکه ظلم شکل دیگری به خود گرفت و بیایمانی عدهای به قتل عثمان انجامید. کاری که امیرالمومنین علی علیه السلام هرگز موافق آن نبود زیرا معتقد بود قتل عثمان سنت زشت خلیفه کشی را در جامعه اسلامی باب میکند.
افراد بیایمان، همانها که گاهی از خدا و رسول و ولی او پیشی میگرفت و گاهی عقب میافتاد. اهمیت ولایت به همین نکته بود. ایمان! همان که خدای عزوجل در قرآن کریم فرمود:” بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولى بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!"[1]
همین نکتهی به ظاهر ساده در حکومت پنج سال و اندیِ علوی وصله ناجور شده بود. ضعف ایمان، یک روز افسار شتر همسر رسول خدا را گرفت و یک روز شمشیر بر زمین گذاشت تا با پارههای قرآن بر سر نیزهها نجنگد. یک روز پای حکمیت نشست و یک روز ردای خلافت از تن ولی خدا بیرون کرد.
اما ضعف ایمان به همین بسنده نکرد.
فرق امیر مومنان را در میان سجده نماز شکافت. جگر حسن علیه السلام را پاره پاره در تشت ریخت. سر حسین علیه السلام را بالای نیزه ها برد و سجاد علیه السلام را روانه اسارت کرد. خون صادقین علیهما سلام را ریخت و زهر در جگر موسی بن جعفر و علی ابن موسی علیهما سلام نمود. جواد الائمه(ع) را در تشنگی اش با سم سیراب کرد و علی ابن هادی(ع) را سر برهنه به دار الخلافه کشاند. و سالهای سال حسن ابن علی العسکری علیه السلام را کنج پادگانی زندانی کرد و حالا… .
رمز دعایی که مولایمان امام صادق علیه السلام فرمود برای نجات از گرفتاری آخرالزمان بخوانید، همین یک کلمه است. ایمان! همان گمشده قرون و اعصار، که به خاطرش فرمود:” اللّهمّ عرّفنى نفسک، فانّک ان لم تعرّفنى نفسک لم اعرف نبیک، اللّهمّ عرّفنى رسولک فانّک ان لم تعرّفنى رسولک لم اعرف حجّتک، اللّهمّ عرّفنى حجّتک فانّک ان لم تعرّفنى حجّتک ظَلَلتُ عن دینى.” [2]
و حالا در عصر غیبت آخرین ولی خدا! ضعف ایمان دلهایمان را سخت نمود تا فراموش کنیم امام حی ما سالهای سال است از بیایمانی ما در پس پرده غیبت است. رنجی که قرنها به امام حیمان تحمیل کرده ایم. ضعف ایمان امت رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم.
1. سوره مبارکه حجرات آیه 14، ترجمه آیه از آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاته
2. الکافى، ج 1، ص 337؛ الغیبة نعمانى، ص 166- 167؛ کمال الدین، ص 342؛ بحار الأنوار، ج 52، ص 146؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 443.
در مواجهه با پیامهای رسانه ای به نکات زیر توجه کنید.
این پیام از طرف چه کسی صادر شده؟
سابقه ی این فرد چیست؟ افکار و عقایدش چیست؟ از کدام گروه طرفداری میکند؟
این پیام قصد دارد چه چیزی را به شما منتقل کند؟ محتویات پیام چیست؟
قصد ارسال کننده ی پیام چیست؟ چه تفکری را میخواهد نهادینه کند یا چه تفکری را از بین ببرد؟
کسانی که مطمح نظر این پیام هستند چه کسانی هستند؟
از این پیام چه ضرر و یامنفعتی به گیرندگان پیام خواهد رسید؟
این پیام چقدر صحت دارد؟
این سوال ها را که برای خودتان پاسخ دادید بعدا به این فکر کنید که آیا لازم است شما هم ترویج دهنده ی این پیام باشید؟ بعدا دست به بازنشر آن بزنید.
آقا جان دلم برای حرمتان تنگ شده است. برای ضریح مقدسی که چون نگین انگشتری در میان صحنها قرار گرفته است. برای هوای حریمتان.
باید از راه دور هم که شده زیارتی بکنم. باید چشمانم را ببندم و اینبار، از بست نواب صفوی داخل شوم.
ایکاش میشد چشمهایم را که باز میکنم خودم را واقعا میان بست شیخ حر عاملی ببینم. آنوقت کمی که جلوتر بروم صحن انقلاب همانجا پیداست. از در نقاره خانه داخل صحن بشوم و گوشه ی حیاط با صفایی که این روزها چراغانی و گلباران است؛ بایستم و دست بر سینه بگذارم و بگویم:” السلام علیک یا شمس الشموس و یا انیس النفوس و یا غریب به ارض طوس و رحمت الله و برکاته.”
کبوترهای حریمت همینطور سقاخانه را دور بزنند و من دیگر طاقت نداشته باشم که اینجا بایستم. آنوقت با چشمهای گریان سوی حریمت روانه بشوم. از پشت پنجره ی فولاد ضریحت را تماشا کنم و اشک بریزم و دردهای روحم را التیام دهم. باید بار گناه زمین بگذارم و توبه کنان خودم را به حریمت برسانم.
کنار ایوان نادری بایستم و قلبم هر لحظه بیشتر برایتان تند بزند. اشکهایم از من اجازه نگیرند و همینطور خودشان را به پایتان برسانند. پاهایم مرا به سوی ضریحتان بکشانند و من غرق دلدادگی باشم و ندانم که چطور طی طریق مینمایم. داخل ایوان که بشوم نورانیتتان وجودم را گرفته باشد. و من دست چپم را به دیوار بگیرم و آرام آرام خودم را همراه ملائک به توحیدخانه برسانم.
خودتان میدانید فقط دلم میخواهد همینجا گوشه ی توحید خانه روبه روی ضریح باصفایتان بنشینم و با هیاهوی زائرانت برایتان روضهی مادر بخوانم و با هم اشک بریزیم.
دلم میخواهد درد و دلهایم که تمام شد، آرام آرام وقت برگشتن بشود و من مثل همیشه به محضرتان برای هزارمین بار بگویم:” آقاجان. دلم طاقت دوری ندارد؛ خودتان میدانید. از اینجا که رفتم بهانه ای جور کنید که من دوباره برگردم.” و دست به سینه و سلام کنان و اشک ریزان خارج بشوم.
دلی که هوای حرمتان کرده طاقت از کف داده. منتظر زیارتم آقاجان!
هرگاه دستش خالی میشد بیشتر صدقه میداد. انقدر که فکر میکردی گنج پیدا کرده در حالی که از همیشه محتاجتر بود. اما بعد از آن میدیدی واقعا انگار گنج پیدا کرده باشد؛ زندگیاش از این رو به آن رو میشد.
همیشه برای ما عجیب بود که این چه عادتی است؟ تا اینکه خودش گفت:” فرمودهاند هنگام تنگدستی با صدقه با خدا معامله کن. من هم معامله میکنم و سودش را میگیرم. فقط همین.”
و چه ساده معامله های پرسود میکرد.
پ.ن: حکمت 258 نهج البلاغه
غروبی یکهو یادم افتاد یک استیکر برای همچین روزهایی یک جایی قایم کرده بودم. چقدر خوب است بروم و پیدایش کنم ببینم چیچی بود؟!
بعد متوجه شدم بخشی از یک دعا یا زیارتنامه هست به نام مَفجَعه. گفتم کاش بگردم ببینم این دعا باقیش کجاست؟ شاید بشود این شب میلادی یک چیزی از توش دربیاوریم و به خورد این وبلاگ بدهیم؛ بلکه خوراک دار بشود و خالی نماند و ما هم اگر خدا بخواهد هدایت بشویم. اما غافل از اینکه این زیارت و دعا اصلا ماثوره نیست.
بله درست متوجه شدید.
تو تحقیقات “یک سری بزنم ببینم چی توش هست” بنده در نرم افزار جامع آثار شیخ عباس قمی آمده؛ جناب شیخ بینهایت از دست این روضهخوانها که راه به راه از سر بیسوادی برای خودشان دعا و زیارتنامه درست میکنند عصبانی و کفری بوده و یک چندتایی ناسزای آبدار حوالهی این نا بخردان کرده که با چه مجوزی برای خودتان دعا ساختید دادید دست خلق الله؟ بعد کتب روایی و دعایی اصیل مثل زاد المعاد رفته تو کتابخانههای عمومی و خاک میخوره؟!
علی ای حال( به معنی به هر جهت) باید عرض کنم زیارت مفجعه طبق بررسی متقن علمی جناب شیخ المحدثین حضرت حاج شیخ عباس قمی فاقد سندیت میباشد و لذا خواندن آن به عنوان دعایی که از جانب معصوم برای حضرت زینب سلام الله علیها آمده باشد موجب گناه است. ظاهرا این طور که شیخ فرموده کم دروغ و تهمت ناروا در این زیارتنامه به ائمه علیهم صلوات الله اجمعین وارد نشده.
توصیه میکنم برای خواندن ادعیه و زیارات به کتابی مثل مفاتیح الجنان اکتفا کنید که ادعیه آن همگی از حیث سند و روایت بررسی شده و دارای اتقان علمی نیز هست.
تولد عمه سادات رو تبریک میگم.
پرستاران عزیز روزتون مبارک.
وقتی استاد نشانههای ظهور را میگفت، به وقت گفتن اتفاقات وحشتناک میگفت:” اینها که میگویم سر شما نمیآید. مال باقی کشورهای مسلمان است.” و من نمیدانستم ما چه فرقی با باقی کشورهای مسلمان دنیا داریم که برای آنها جویهای خون راه میافتد ولی برای ما نه؟
امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم.
فرق ما با باقی کشورهای مسلمان چیست؟ چرا مملکت ما مملکت امام زمان علیه السلام هست و باقی ممالک اسلامی نیست؟
دلیل دارد.
چون ما ولی فقیه داریم. ما تحت ولایت مطلقه الهیه به سر میبریم. زیر سایهی مولایمان صاحب العصر و الزمان علیه السلام هستیم. ما تنها کشوری هستیم که ولایت را قبول کردیم و صاحب ولی شدیم.
هر کسی خودش را به این ولایت وصل کند گمراه نمیشود.
دیشب تاحالا دلم در اطراف حرم اباعبد الله الحسین علیه السلام در حال پرسه زدن است. گاهی سری به ضریح عباس علیه السلام میزند؛ گاهی بین الحرمین، گاهی تل زینبیه و گاهی قتلگاه…
آتشی که حسین علیه السلام در دلها برافروخته خاموش نمیشود که هیچ؛ سال به سال پر رونقتر میسوزاند دلهای عاشقانش را.
دیشب دلم میخواست فقط روضه عباس علیه السلام بخوانند. مثلا بگویند
سقای دشت کربلا ابالفضل
دستش شده از تن جدا ابالفضل
والله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
اما خوب؛ نمیدانم چرا شب عاشورا را بیشتر از روز تاسوعا دید. یعنی خوب همین طورم هست اما تا اذن ورود به خیام اباعبد الله علیه السلام را از برادر نازنینش نگرفته باشی چطور بروی داخل حریم بشوی و کنار فرزندان امام علیه السلام برای جد غریبت گریه و مویه کنی؟
مقتل خوانیهایم هم فایده نداشت تا دلم را از این غم عظمی خالی کند.
کاش کسی برای من روضه عباس بخواند.
به مجلس عزای امام حسین علیه السلام خوش آمدید
به جز اینکه جانشین فرمانده مدرسه بودم، عضو شورای دانشآموزی و انجمن اسلامی دانش آموزی هم بودم. برای همین اجازه داشتم تو مدرسه کارهایی را با اذن مدیریت و معاون تربیتی انجام بدهم.
آن سال تصمیم گرفتیم با کمک بچهها یک دهه مجلس برای اباعبد الله الحسین علیه السلام برپا کنیم. کار را از جمع آوری پول برای خریدن مواد غذایی شروع کردیم. قرار شد هر چقدر جمع کردیم بر طبق آن عمل کنیم. البته مدرسه هم یک مقدار باید روی آن میگذاشت.
این شد که هر کدام یک کیسه دست گرفتیم و تو مدرسه راه افتادیم.
_ شما هم میخواین تو مجلس امام حسین علیه السلام کمکمون کنید؟
+ میخوام اما پول ندارم. فقط همین سکه است.
_باشه اشکال نداره. قطره قطره جمع میشه. اندازه همینم خودتو شریک کنی خوبه. اجرت با امام حسین علیه السلام
آن وقتها هنوز سکههای 25 و 50 تومانی رواج داشت. حتی 5 تومانی. برای همین ممکن بود ته جیب بچهها چندتا سکه باقی مانده باشد. بعد از سه روز یک مقدار پول جمع شد. دقیقا 12 هزار تومان
از آنجایی که مجبور بودیم هزینهی مداح و سخنران را هم بپردازیم دست به دامن مدیر مدرسه شدیم. قرار شد یک طلبه را دعوت کنیم بیاید که هم سخنرانی کند هم مداحی و هم اینکه زیارت عاشورا را قشنگ بخواند.
پیشنهاد من پسر خانم بهمنی بود. از کلاسهای استاد اکبری میشناختمش. طلبهی عالمی بود که مداحی هم خوب میدانست.
از مداح جلسه که خیالمان تخت شد رفتیم سراغ خرید مواد غذایی. تصمیم گرفتیم کیک یزدی بخریم با شربت پرتقال. آن روزها هوا نسبتا گرم بود.
وقتی بچهها به خانوادههایشان گفتند این قصد را داریم یکی از مادرها قبول کرد کیک یزدی را او تهیه کند. آخر 800 نفر دانش آموز بودیم. توان خرید این همه کیک را نداشتیم. آن هم با 12 هزارتومان.
همین طور هزینهها سرشکن میشد تا وقت خریدن شربت و لیوان یکبار مصرف رسید. از 12 هزار تومان سه تومان را به خرید لیوان اختصاص دادیم و 9 تومان به شربت. اما میدانستیم ممکن است کم بیاوریم. وسعمان به خرید لیوان رسید اما شربت نه.
مسئول خرید شربتها که به مغازه رفته بود و گفته بود 9 شیشه شربت میخواهم، فروشنده تعجب کرده بود. خصوصا وقتی دیده بود پولها درون یک کیسه فریز جمع شده و بیشترش سکههای 5 و ده تومانی است.
پرسیده بود:” اینها رو برای چی میخوای؟ پولت چرا انقدر خورده؟”
گفته بود:” تو مدرسه روضه گرفتیم. پولو از بچهها جمع کردیم اما انگاری پولمون کمه.”
فروشنده که از نیت ما خبردار شده بود سه تا شیشه شربت دیگر گذاشته بود روی این شیشهها و گفته بود:” پس اینم سهم من از روضه.”
برگههای زیارت عاشورا هم داشت میرسید. فقط مانده بود نمارخانه را تزئین کنیم.
آن روز از صبح رفتیم مدرسه که وقت بعد از ظهر که بچهها میآیند خودمان به درسهایمان برسیم. تا ظهر وقت داشتیم تا پرچمها را نصب کنیم؛ نمازخانه را جارو کنیم؛ فرشها و چادرها را مرتب کنیم و خلاصه حسینه آماده باشد.
بالاخره آخرین پرچم را روی در شیشهای نمازخانه وصل کردیم.
به مجلس عزای امام حسین علیه السلام خوش آمدید.
خوش آمدید زحمت کشان مجلس اباعبد الله. شما که قران قران پول جمع کردید تا برای مولایتان مجلس عزاداری برپا کنید.
خوش آمدید دلهای با ایمان. شما که برای برپایی این مجلس سنگ تمام گذاشتید.
خوش آمدید گریه کنان اباعبد الله الحسین. شما که وقت کمک کردن اشک ریختید که چیزی ندارید تا در طبق اخلاص بگذارید.
خوش آمدید میهمانان اباعبد الله.
اتاق ورزش که کنار نمازخانه بود شده بود آشپزخانه هیات. لیوانهای شربت را روی میز تنیس گذاشته بودیم و قبل از ورود میهمانان از آنها پذیرایی میکردیم. با شربت و کیک و یک برگهی زیارت عاشورا به همراه گل سینههای حسینی.
حسینهمان لبالب پر شده بود. همهی مدرسه تو نمازخانه حاضر شده بودند. روضه خوان هم سر ساعت رسید. چه مجلس با شکوهی برپا شده بود.
امام حسین علیه السلام عنایت کرد و کم ما را زیاد کرد. یک تومان یک تومان ما را به صد هزار تومان رسانده بود. مجلس بیریای ما را لبالب پر از مهمان کرده بود.
وقتی همهچیز تمام شد معاون تربیتیمان گفت:” بچهها دست شما درد نکنه. کولاک کردید.”
و من گفتم:” کار ما نبود خانم. کار حضرت اباعبد الله بود.”
معرفی وبلاگ به موتورهای جستجو
یکی از مهمترین کارهایی که یک وبلاگ نویس همان ابتدای کار باید انجام دهد این است که وبلاگش را به موتورهای جستجو بشناساند.
این امر به پیدا شدن وبلاگ شما در جستجوها کمک میکند.
برای یافته شدن در جستجوهای اینترنتی باید دو نکته را مراعات کنید.
1. آدرس و لینک وبلاگتان را در موتورهای جستجو مثل گوگل معرفی کنید.
2. اسم وبلاگتان و کلمات کلیدی مهم وبلاگ را در همان صفحهی معرفی به موتورهای جستجو درج نمایید.
البته این کارها را کوثربلاگ به صورت سیستمی برای شما انجام داده است. اگر اینجا خانه بسازید به اینها احتیاج ندارید. اما محض اطلاع بلد باشید. ?
حالا #تجربه_نگاری من
وقتی وبلاگ اولم را در موتور جستجوی گوگل و یاهو معرفی میکردم یک کلید واژهی مهم و پرکاربرد برایش در نظر گرفتم اما یک مقدار با محتوایی که مینوشتم همخوانی نداشت.
بله #عشق که البته مثل همیشه معجزه میکند. ? ? ?
البته نه اینکه دروغ گفته باشم. فقط مصداق عشق و عاشقی را طور دیگری تعریف کردم. عشق به مولا و سرور و امام حی و حاضرم حضرت ولی الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
اولین پست وبلاگم هم همین بود.
میخوای عشق واقعی رو پیدا کنی؟
میخوای واقعا عاشق باشی؟
میخوای به یک عشق پاک برسی؟
میخوای عاشق مولات امام زمان علیه السلام باشی؟
کاری نداره.
اگر هنوز عاشقش نیستی یک تسبیح بردار و صد بار با زبان فارسی بگو
امام زمانم دوستت دارم.
و عشق خودش متولد میشود.