در حد المپیک
بسم الله
کاش یادش مانده باشد اینجا خانهی من هست و گاهی وقتها بیاید سرک بکشد ببیند چیزی برای او دارم یا نه؟ میم را میگویم.
میگفت خدا که دید من دارم اشتباه میرم و دارم به فساد کشیده میشم و اجز و نالههای من رو برای اینکه من رو از گناه حفظ کنه دیده بود چرا گذاشت من گمراه بشم؟ چرا جلوی من را نگرفت؟
گفتم مگر هر کسی دعا کرد خدایا من رو از گناه حفظ کن خدا همینجوری توی اوج گناه جلوش رو میگیره؟ نمیدونم؛ جای خدا که نیستم. اما فکر میکنم اینکه خدا بخواد کسی رو هدایت کنه یا نه این بستگی به خود خدا داره.
ثانیا! من فکر میکنم خدا به اندازه کافی جلوی بندههاش رو برای گناه نکردن میگیره. همان نفس لوامه یا سرزنشگر که بهش وجدان گفته میشه همون اشارات ربانی هست که خدا به بندهش میکنه تا در سر بزنگاه گناه جلوی گناه کردنش رو بگیره. چند بار بهت گفت نکن و تو کردی؟
از این گذشته؛ تو چوب ندونم کاری خودت رو خوردی. وقتی که نرفتی درباره مسائل دینی درست مطالعه کنی. وقتی از عالم و آخوند جماعت فرار کردی و اه و پیف کردی با دیدنشون. وقتی هر وقت کسی از دین صحبت کرد با خودت گفتی اینا که دیندار نیستند. آخوندها مردمو کافر کردند. همین چیزها که باعث شد تو درباره بدیهی ترین دستورات دینت دچار عدم آگاهی بودی؛ همین عدم آگاهی تو رو به منجلاب این گرفتاری کشاند. حالا چه انتظاری داری وقتی که خدا رو دنبال نکردی و نخواستی حرفهاش رو گوش بدی؛ خدا چطوری کمکت میکرد و جلوی تو رو میگرفت؟
نه جانم! اشتباه نکن. قرار نیست ما رو به جبر مسلمان و مومن کنند. این خود بنده است که در نهایت تصمیم میگیره با وجود پیامبر درونی و بیرونی و با وجود نشانهها و آیات الهی به راه راست حرکت کنه یا راه ضلالت رو در پیش بگیره.
از این تحلیلهام زیاد خوشش نمیآمد. فکر میکرد این حرفها قانع کننده نیست. از نظر او خدا باید وسط زندگی آدمها با یک تابلوی آشکار بنشیند و هر ثانیه از خوب و بد مشکلات زندگی آنها را نجات بدهد. فلسفهی خلقت آدم اصلا این نیست. آدم آمده که مدام به گرفتاری مبتلا بشود تا جوهرهش برای خودش پیدا بشود. اگرنه خدا به این چنین بندهی دست و پا چلفتی چه احتیاج دارد؟ فرشتههای قَدر قدرت برایش کفایت میکردند. چون هم گناهی در کار نبود که زحمتی ایجاد کند و هم تسبیح و تقدیس میکردند در حد المپیک!