قربانت شوم!
01 آبان 1397
چه کسی گفته مردها گریه نمیکنند؟
دلش میخواست گریه کند و خودش را بیاندازد در آغوشم. مثل بچگیهایمان. دست و بالش را تخت بیمارستان بسته بود و دلش را.
بغضش را قورت میداد و نفسش بند میامد اما پایین نمیرفت؛ از گوشه ی چشمهایش میریخت.
دلش برای خواهرش تنگ شده بود. فقط همین!
قلبم را اشکهایش آتش میزد. بغضهایی که قورت میداد که گریه نکند. دلتنگی اش مرا میکشت. فقط همین!
بالای تل ایستادم و کشته شدنت را دیدم. روی نیزه ها رفتی و صبر کردم. تنور خولی، تشت طلا، چوب خیزران. خواهر به قربان سر بریده ات یا حسین!
#یاوران_زینب سلام الله علیها