04 مهر 1400
بسم الله پرچم سیاه سادهای با نقش یا حسین روی پنجرهای که نرده آهنی زمختی داشت؛ کشیده شده بود. نگاهم به اطراف پرچم افتاد. با میخ و مقوا کوبیده شده بود روی دیوارهای کنار پنجره تا نشان بدهد صاحب این خانه هم حسینیست. آه عمیقی از ته دلم کشیدم و یاد اربعین… بیشتر »
نظر دهید »
14 آبان 1397
فخلع نعلیک. انک بالواد المقدس طوی. این روزها خیلی خیلی به این جمله فکر میکنم. قبل از رفتن به سفر اربعین یاد سفر سال گذشته کردم و این افکار در ذهنم شروع شد تا رسیدم پشت در حرم ابالفضل العباس علیه السلام. اصلا چرا فخلع نعلیک؟ طهارت بدنی و ذاتی خیلی مهم… بیشتر »
13 آبان 1397
#یاوران_زینب سلام الله علیها وقتی رسیدم دم حرم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام، نزدیک اذان ظهر بود. برای همین درهای حرم بسته بود و کفشداریها کفشها را قبول نمیکردند. هرچه کردیم که لا اقل کفشهایمان را بگیرید که ما با خیال راحت یک گوشه ای بایستیم و نماز… بیشتر »
12 آبان 1397
مطمئنم خلبان بد سلیقه بود. شاید هم دلش میخواست خودش را بیدین و ایمان نشان بدهد. اما بعید به نظر میرسد. آخر صبر کرد تا جماعت نماز صبحشان را بخوانند بعد از روی زمین بلند شد. موقع پرواز دعای سفر خوانده نشد. مهماندارها هم حکم نماز صبح ما را نمیدانستند.… بیشتر »
08 آبان 1397
نه اینکه امید به رفتن نداشته باشم. تا آخرین لحظه امید داشتم. تقریبا کارهایم را انجام داده بودم اما خیلی از کارها را نه. یکی دو روزه همه ی کارها ردیف شد. حتی به حمام بردن نفس جانمان هم نرسیدم. چه برسد با مامان جان و باباجان خداحافظی کنم. صبحی داشتم با… بیشتر »
01 آبان 1397
چه کسی گفته مردها گریه نمیکنند؟ دلش میخواست گریه کند و خودش را بیاندازد در آغوشم. مثل بچگیهایمان. دست و بالش را تخت بیمارستان بسته بود و دلش را. بغضش را قورت میداد و نفسش بند میامد اما پایین نمیرفت؛ از گوشه ی چشمهایش میریخت. دلش برای خواهرش تنگ شده… بیشتر »
14 مهر 1397
دارد اربعین فرا میرسد و من دلتنگ تر از هرسالم. یعنی باز هم به کربلا میروم؟ بیشتر »
19 آبان 1396
زائر کربلا داشت از خاطراتش در پیاده روی اربعین تعریف میکرد. “صبح ها ساعت ۵ صبح که میشد همه برای نماز پا میشدند ولی بعد اون دیگه نمیتونستی بگیری بخوابی. همه میزدن بیرون از موکب و راه میافتادند. مثل آواره ها!” این دوتا کلمه دیشب تا حالا تو… بیشتر »
04 آبان 1396
من هم دارم آرام آرام به آرزوی دیرینه ام نزدیک میشم. هنوز باورم نمیشه ولی امروز پاسپورتها رو برای گرفتن ویزا تحویل دادیم. میدونم تا رسیدن به کربلا خیلی مونده اما برای منِ کربلا ندیده همین قدرش هم خیلی شیرینه. الان فقط دلشوره دارم که نکنه همش خواب باشه… بیشتر »