15 شهریور 1397
بوی پیراهن خونین کسی میآید… محرم در راه است و یکی دو روز بیشتر به آمدنش باقی نمانده. قلبها در تلاطم و شور آمده و چشم ها آرام آرام خیس میشوند. اما… هیچ وقت فکر نمیکردم زیارت کربلا انقدر تاثیر داشته باشد. این روزها هرچه که عکس حرم میبینم… بیشتر »
5 نظر
03 تیر 1397
با صدای شیرین گنجشکها #منطق میخوانم. امروز امتحان دارم و درسهای زیادی هست که هنوز بلد نیستم. این هم که در تصویر میبینید دفتر و دستک طلبه های مجازی است. شرح درسها را مرور میکنم برای ساعتی بعد که باید بروم در پیشگاه برگه ی امتحانی و حساب پس بدهم.… بیشتر »
31 فروردین 1397
میخواهم یک کمی منطقی فکر کنم. یعنی مثل منطقیون. هر جسمی یک وجود خارجی دارد و یک ذهنیت که هر دوتا واقعی هستند. وضع نشده اند بلکه خودشان وجود دارند. اما این جسم خارجی را باید دیده باشید یا شبیه به آن را درک کرده باشید که در ذهن بتوانید تصویر درستی از آن… بیشتر »
19 مهر 1396
بعد از جنگ عراق باباجان رفته بود کربلا. کنار حرم مغازه ای هست که تبرکی حرم میفروشد. سنگهای کاشی کاری شده ی حیاط را که بازسازی کرده بودند تکه های شکسته اش را میفروختند. باباجان چند تکه از سنگهای حرم را خریده بود. همه شان اینجاست. تو حسینیه. یک تکه… بیشتر »
17 مهر 1396
السلام علیک یا صاحب الزمان بیشتر »
09 مهر 1396
یک درد و دل خواهرانه دارم که چند وقتی هست گوشه ی دلم نگهش داشته ام. یعنی نه میشود گفت و نه میشود که نگفت. چون دارد روز به روز بدتر میشود. نمیشود گفت چون این را دستمایه ی تمسخر دین خواهند کرد و نمیشود نگفت چون دارد انحراف ایجاد میشود. مجالس ائمه… بیشتر »
31 شهریور 1396
#روزنگار_محرم روز پشیمانی. روز توبه. روز بازگشت به دامان حسین علیه السلام. روز همه ی بیچارگی ها. روز حرّ سرت را بالا بگیر. اینکه روبرویش ایستاده ای مردی است که دشمنش را سیراب میکند. دشمن که هیچ، اسب دشمنش را هم سیراب میکند. سرت را بالا بگیر! این آقا… بیشتر »
30 شهریور 1396
امروز دارم مثل حرم آل الله خانه مان را سیه پوش میکنم. یعنی آقا ما را هم جزء اعوان و انصارش حساب میکند؟ جزء سینه زن هایش، جزء گریه کن هایش، جزء روضه خوان هایش، جزء شیعه هایش… یعنی حالا که دارم سیاه پوش غمش میشوم روحم هم مرا یاری میکند یا پای دلم… بیشتر »