بسم الله
مثل پسر بچهها که همیشه دستشان به موهاشان است و آنرا مرتب میکنند؛ شانه و آینه مدام توی دستانش بود. برای نان خریدن هم حتی باید کت و شلوارش را اتو میکرد؛ مبادا خط اتوی آن جا به جا شده باشد. ساعت مچیاش همیشه تنظیم بود. سر ساعت میآمد و سر ساعت میرفت. کفشهایش را وقتی میرسید خانه؛ تمیز میکرد و واکس میزد تا وقتی خواست دوباره بیرون برود؛ آماده باشند. هیچ وقت عطر خوشش فراموش نمیشد.
نمازهایش اول وقت بود. عینک نزدیک بینش را که تقریبا زره بینی بود؛ روی بینیاش میگذاشت و بعد از نمازهایش قرآن قرائت میکرد. وقتی از سر سجاده بلند میشد به حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین سلام میکرد. همیشه میگفت:” مگر میشود شیعه روزش به سر بیاید و زیارت امامش نرفته باشد؟”
تسبیح شیشهای سبز روشن سادهای همیشه کنار دستش بود. وقتی مینشست ذکر میگفت؛ لا اله الا الله و صلوات و استغفار. کتابچهی اشعار مداحی ترکی زبانش همیشه روی طاقچه بود. دلش که تنگ میشد دو خط روضه و مداحی میخواند و ما را هم سیراب میکرد. کتابهایش زیاد نبود. یکی دو تا کتاب شعر، یک جلد قرآن کریم، یک توضیح المسائل، زاد المعاد، حلیه المتقین و یکی صحیفه سجادیه. اما مدام همین چند جلد کتاب را مرور میکرد و برای ما نکتههایش را تعریف میکرد. خطیب و شیخ نبود اما انگاری این کارها در جانش رخنه کرده بود.
خیلی زود بازنشسته شده بود. تو کارخانه ایرانخودرو رییس بخش تولید بود. یک چند سالی را توی شهر آبا و اجدادیمان به بقالی مشغول شده بود تا اینکه آمده بودند تهران. اینجا که آمده بود یک مدتی توی ایستگاه اتوبوس بلیط میفروخت. از بیکار ماندن اصلا خوشش نمیآمد. پا به سن که گذاشته بود این کار را هم رها کرده بود و خانه نشین شده بود.
خانه نشینی زیاد به مذاقش خوش نمیآمد. برای همین توی خانه همهی کارهای مامان جان را بر عهده گرفته بود تا مشغول باشد. لباسهای اتو زده و کفشهای مرتب اهل خانه نشان میداد آقاجان حسابی کارش را خوب انجام داده. بوی سبزی قورمه که توی حیاط میپیچید فکر میکردی کدبانوی خانه عجب غذایی روی گاز گذاشته. سبزی تازه سفره و ماست خانگیش تعطیل بردار نبود. اما عادت داشت چای را مامان جان برایش توی استکان کمرباریکش بریزد و توت خشکها را کنارش توی سینی بگذارد و بیاورد. میگفت چای خوردن از دست خانمجان یک چیز دیگری است. حوصله که پیدا میکرد دو تا کلمه یاد مامان جان میداد که بتواند شماره تلفن بچهها را از تو دفترچه تلفن پیدا کند. آخر مامان جان سواد نداشت.
سلیقهها به خرج میداد که خدا میداند. کوچه و حیاط خانه را چراغانی کرده بود. آن هم با ریسهای که خودش درست میکرد. گلدانهایی که پرورش داده بود را روزهای جشن توی کوچه میچید تا فضای کوچه زیباتر شود. کوچه هشت متری بود و حاج احمد آقا. همهی بچههای محله احترامش را نگه میداشتند.
معتقد بود آدم یا یک کاری را شروع نمیکند یا اگر دست برد که انجام دهد باید به نحو احسن انجامش بدهد. به بهترین شکل ممکن. برای همین نذریهای 28 صفر برایش یک برنامهی حسابی کاری بود.
هر کدام از عروسها و دخترها که به خانهاش میآمد؛ در آغوش میکشید و میبوسید. برای هرکسی کاری را انجام میداد که میدانست خوشحالش میکند. وقت میگذاشت برای اینکه سلیقههای تک تک نوهها را پیدا کند که به یک طریقی خوشحالشان کند.
توی یک روز سرد زمستانی؛ وقتی برف حیات را از زمین میگرفت روح مهربانش به آسمانها پر کشید. در حالی که تنها 13 روز بود که از حج تمتع بازگشته بود. حتی نوبت به این نرسید که یک بار او را حاجی آقاجان صدایش بکنم.
میگفت جنگ ما با آمریکا یک جنگ اقتصادی هست. یعنی آمریکا در درجه اول با همه کشورها در حال جنگ اقتصادی هست و کشوری برنده این جنگ میشود که بتواند اقتصادش را از تکیه کردن بر آمریکا جدا کند.
حرف درستی بود.
میگفت ژاپن و چین وقتی دیدند در جنگ با آمریکا شکست خوردند و آمریکا با بمبهای هستهای ژاپن را نابود کرد؛ آنها به این نتیجه رسیدند که با کم کردن خرجهای داخلی و صرفه جویی کردن و هزینه کردن برای رونق اقتصادی باید جلوی آمریکا را بگیرند و الان قطب تکنولوژی هستند و در مقابل آمریکا قد علم کردهاند. معتقد بود جنگ الان جنگ ایدهها و مغزهای متفکر هست. جنگ یک جنگ اقتصادی بزرگ است. کسی پیروز این کارزار است که بتواند هزینهها را کنترل کند و تولید داخلی را افزایش بدهد.
درباره وابستگی به غرب صحبتها به این سمت پیش رفت که باید برنامه نویسی و تولید نرم افزار هم از طرف خودمان باشد و گفت حضرت امام خمینی رحمت الله علیه فرموده بود؛ در چهل سال قبل؛ که اینها برای ما برنامه نوشتهاند و اجرا میکنند. این کارهایی که آنها سالها قبل انجام دادهاند و الان دارد به ما میرسد هم از جمله همان برنامههاست که آنها برای ما طراحی کردهاند.
یک بخش دیگر صحبتش این بود که شرکتهای مخابراتی علی الخصوص اپراتور ایرانسل با فروش سیمکارت های ارزان قیمت در حقیقت روی هزارتومنهای ما سرمایه گذاری کرده و من دیدم واقعا حرفهای عجیبی برای گفتن داشت. شاید فقط دنبال یک گوشی میگشت که بنشیند و صحبتهایش را گوش دهد و به تحلیلهایش فکر کند و او را تایید کند. گاهی وقتها شنیدن حرفهای اطرافیان به آدم کمک میکند تا درک کند در اطرافش چه میگذرد.
خاله خانباجی میگوید: ” آدم باید اول از همه به فکر خودش باشد. اول بگردد توی صورت خودش، آلودگیها را ببیند و پاک کند بعد برود به سراغ دیدن آلودگیهای صورت دیگران.”
از نظر خاله خانم آدم باید سرش توی زندگی خودش باشد. البته نه اینکه اصلا به آدمهای اطرافش توجه نداشته باشد. یا اینکه اصلا جامعه برایش مهم نباشد. اما میگوید آدم برای کشف رزائل اخلاقی دیگران نباید تلاش کند. باید چشمش به خودش باشد که سیمای روحش خراب نشود.
خاله خانباجی ما خیلی با کلاس است. کلاس روحش را میگویم. خیلی بالاست. ?
راهکارهایی برای حفظ آرامش در برابر انتقاد
فرشته سادات شجاعى روانشناس و مشاور خانواده:
همواره به شخصی که در حال انتقاد کردن از شماست با استفاده از حرکات دست و سر و جملات تأییدی نشان دهید که به حرفهایش گوش میدهید و از طرف مقابل بخواهید که درباره موضوع مورد نظر توضیح بیشتری به شما دهد.
شجاعى با بیان اینکه دادن اطلاعات بیشتر شناخت بهتری از شرایط و وضعیت به ما میدهد و در عین حال برای تجزیه و تحلیل موضوع مدت زمان بیشتری خواهیم داشت، گفت: با گذشت زمان میتوانیم کمکم آرامش خود را بازیابیم و بر خود مسلط شویم. همواره باید به انتقادهایی که صورت میگیرد با دید مثبت نگاه کنیم و در برابر آنها جبهه نگیریم و پاسخگوی آنها باشیم.
وی با بیان اینکه دیدگاه خود را هنگام انتقاد مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید، افزود: اگر انتقادى منجر به ایجاد استرس میشود، نفس عمیق بکشید و در مورد اینکه این امر ارزش استرس دارد یا خیر، با خود تفکر کنید، بدین وسیله به زودی متوجه خواهید شد که این وضعیت که هم اکنون منجر به ایجاد استرس در شما شده است، در روزهای آتی، ارزشی نخواهد داشت، پس اجازه ندهید تا اموری که خارج از کنترل شما هستند، منجر به ایجاد استرس در شما شوند.
این روانشناس با بیان اینکه سعی کنید نقاط مشترکی بین دیدگاه خود و انتقادهای طرف مقابل بیابید و بر اساس آن وارد بحث شوید، گفت: شما هم سعی کنید نظرات خود را به روشهای مختلف بیان کنید، به طرف مقابل نشان دهید که سعی دارید به یک وحدت نظر برسید.
شجاعی با بیان اینکه اگر فکر میکنید طرف مقابل در حال دروغ گفتن است، سعی کنید چند پرسش زیرکانه مطرح کنید تا واقعیت را از کذب تشخیص دهید، گفت: در مدت زمانی که از شما انتقاد میکنند سعی نکنید به دفاع از خود برخیزید و صحبتهای طرف مقابل را به منظور دفاع از خویش قطع کنید؛ وقتی کسی احساس میکند طرف مقابل به حرفهایش گوش نمیدهد، جدیتر و سختگیرتر میشود.
وی اضافه کرد: اگر در محل کار، شخصی به خاطر موردی غیر از مسائل کاری، شما را مورد انتقاد قرار داد به وی بگویید: من میدانم شما با گوشزد کردن این مورد سعی دارید به بهتر بودن من کمک کنید، اما آیا این موضوع بر کار من تأثیر گذاشته است؟
وقتی از شما انتقاد میکنند بلافاصله از کوره در نروید، شاید این انتقادات به این دلیل باشند که شما پیشرفت کنید.
این روانشناس ادامه داد: تمرین مدیتیشن تأثیر قابل توجهی بر کنترل استرس و ایجاد حس آرامش در فرد دارد، کافی است گوشهای بی سر و صدا یافته و مدتی به تنفس یا عبادت، تمرکز کنید، این امر به کاهش حواس پرتیها و افکار پریشان کمک میکند، همانند ذهن آگاهی، چنین تمریناتی منجر به کاهش استرس و حفظ آرامش در طول روز میشوند، حتی اختصاص 5 دقیقه از زمان روزانه به چنین تمریناتی، منجر به تغییرات مثبت و جدی در زندگی میشود.
شجاعی با اشاره به اینکه هنگام انتقاد کردن از گفتار و باورهای منفی دوری کنید، افزود: گفتار منفی با خود، تأثیر قابل توجهی بر افزایش استرس و سرخوردگی دارد، الگوی تفکر روزمره خود را بررسی و از فکرهای منفی دوری کنید و به جای آن، سعی کنید تا نکات منفی موقعیتهای مختلف را مدنظر قرار دهید.
وی با بیان اینکه صبر و شکیبایی را در شرایط روزمره مختلف تمرین کنید، گفت: با قرار دادن خود در موقعیتهای استرس زای مختلف، صبر و شکیباییتان را محک بزنید، این امر شاید خسته کننده به نظر برسد، اما تأثیر قابل توجهی بر توانایی و حفظ آرامش شما دارد. تشکر و قدردانی به صورتی مستقیم هورمونهای ایجاد کننده استرس را تحت تأثیر قرار میدهد و نه تنها منجر به ایجاد حس خرسندی در فرد میشود، بلکه نقش قابل توجهی نیز در مدیریت استرس بر عهده دارد.
این روانشناس با تأکید بر اینکه همه مسائل را شخصی تلقی نکنید، تصریح کرد: مسائل همواره مربوط به شخصِ شما نیستند، اگر فردی از سخنان گستاخانه برای صحبت و حمله به شما استفاده میکند،کافی است به خودتان یادآوری کنید که این امر مربوط به شما نیست و میتواند به دلیل از دست دادن آرامش، داشتن روز بد، عدم رضایت از شغل خود یا حتی عصبانی بودن به دلایل شخصی باشد، اگر خود را به جای فرد قرار دهید،به جای نشان دادن عکس العمل، سعی میکنید تا خود را آرام کنید.
شجاعی خاطرنشان کرد: در اغلب موارد انتقادهایی که از ما میشوند در واقع لطف بزرگی در حق ما به شمار میروند،به ویژه وقتی بدانیم که این انتقادها سعی در بیان حقیقت دارند و برخی از دوستان ما به خاطر خوشایند ما جرأت ابراز کردن آن را ندارند؛در این صورت به جای موضع گرفتن و انکار حقیقت از طرف مقابل تشکر کنید و انتقادهایی که از شما میشود را با روی خوش پذیرا باشید.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان.
کد خبر : 7369858
پینوشت خودم نوشت : ?
یک مبلغ دینی باید بتواند در وسط جلسهی بحث و درس خودش انتقادهایی که به او میشود را بشنود و بپذیرد و اگر درست هستند به آنها پاسخ سریع و درست بدهد.
همچنین در تبلیغ مجازی هم باید به این نکته توجه خاص بشود که مبلغ باید در خودش این توانمندی را ایجاد کند تا دیگران به صورت مودبانه به او مشکلاتش را گوشزد کنند.
بنده به شخصه همیشه معتقدم اگر از یک دوست اشتباهات خودتان را بشنوید و خودتان را اصلاح کنید بهتر از این است که دشمن شما به آن مشکلات شما اشراف پیدا کند و آنرا دستاویزی برای تحقیر و عقب نگه داشتن شما نماید.
گاهی وقتها حتی لازم است خودتان از دوستانتان بخواهید که از شما انتقاد کنند. به نظر بنده دوست واقعی کسی که به قول حدیث معروف آینهی دوستش باشد. یعنی اشتباهات و آلودگیهای آدم را بدون تحقیر و توهین و تمسخر و چشمداشت بگوید.
امروز داشتم مطالبی پیرامون فضای مجازی مطالعه میکردم که به آمارهای جالبی در این زمینه برخوردم.
بخش زیادی از فعالان فضای مجازی را نویسندگان تشکیل میدهند. یعنی اساساً نویسندگان نفرات اول فعالان فضای مجازی هستند. اما نمیدانم چرا توی کوثرنت هرچه که تلاش میکردیم راه به جایی نمیبرد که عزیزان ما رو بیاورند به نوشتن. معتاد بشوند به قلم زدن. انگار اصول وبلاگ نویسی بعضیهایمان را نویسنده کرده اما خیلیهامان که با تلگرام وارد اینترنت شدیم به جز کپی کردن کار دیگری بلد نیستیم.
نوشتن آیا سخت هست؟
آیا آسان هست؟
آیا در عین سختی آسان است یا بالعکس؟
تاحالا بهش فکر نکرده بودم. چرا بعضی از کاربران فضای مجازی دوست دارند توی این فضا بنویسند اما خیلیهایشان هم میترسند از اینکه حتی یک جواب سلام توی گروه خانوادگی ارسال کنند؟
این ترس از چی هست؟ ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن؟ ترس از مذمت شدن یا ترد شدن؟ ترس از اشتباه کردن؟ ترس از برقراری ارتباط؟ یا چی؟
سنت وبلاگ نویسی سنت خوبی بود. همین صفحات مکرر آموزشی که اکثرا برای رضای خدا نوشته شده و اطلاعات جامعی درباره مسائل مختلف به دست مخاطب میدهد؛ خودش یک برگ برنده برای حاضران در فضای مجازی محسوب میشود. شاید چاره کار رونق گرفتن کوثرنت هم همین باشد. رواج وبلاگ نویسی به جای کانال و گروهداری.
تو ویرگول همه کسانی که مینوشتند یا قبلا وبلاگ نویس بودند یا الان مدیر سایت بودند یا خبرنگار روزنامه. اساسا کسی مینویسد که عاشق نوشتن باشد. اگرنه ترسوها همیشه در لاک دفاعی خودشان باقی میمانند. آنها هیچ روزی جرات این را پیدا نمیکنند که اولین کلمات را کنار هم بچینند و یک متن با محتوای درست و کامل بنویسند چون میترسند.
ترس از نوشتن یا فوبیای نوشتن باعث خشک شدن قلم است. ماهرترین نویسندهها هم اگر فکر کنند با این نوشته قضاوت میشوم؛ هرگز دست به نوشتن نخواهند زد. پس اگر آرزوی این را دارید که یک روزی نویسنده باشید زودتر دست بجنبانید. قفس ترس از نوشتن را برای همیشه بشکنید و فقط بنویسید. حتی آن اوایل اصلا مهم نیست چه چیزی. مهم فقط نوشتن است.
#گتره_نویسی
#تمرین_نوشتن
#نویسندگی
ترس از لولو و افتادن در دیگ حلیم
نمیدانم این یک ضرب المثل هست یا فقط زاییده ذهن خلاق من؟! اما هرچه هست من معتقدم واقعی و موشکافانه است.
بعضی وقتها مادرها انقدر بچه را از لولو میترسانند که طفلک از ترس لولو میافتد تو دیگ حلیم. حالا حکایت ما در مسائل مختلف کشورمان مَثَل همان بچهی ترسیده است. همیشه انقدر پیازداغ ماجرا را زیاد میکنند که تعقل و تحلیل و تفکر را بالکل مختل مینمایند و خوب جای اینکه برحذر داشته شویم میافتیم تو دیگ ندانم کاری دیگری.
ماجرای انتخابات مجلس یازدهم تقریبا چیزی مثل همین مورد است. گروههای مختلف اصولگرایی با تفکر حذف حریف اصلاحطلب از گردونه رقابتها، روی موج ترس و وحشت و هیجان مردمی سوار شدند و پیروز انتخابات شدند. اما در این میانه مردم اصلا تحقیق و تفحص نکردند که شخص معرفی شده از کدام گروه سیاسی هست و قرار هست کدام آرمان را در مجلس دنبال کند. فقط صرف معرفی توسط یکی از کانالهای اصولگرایی رای خود را به این افراد سپردهاند.
از منظر سیاسیون اتحاد بین گروههای اصولگرایی در مجلس بسیار حائز اهمیت هست. در چند روز گذشته شاهد لابیگریهای بیشماری از مجلسیان با گروههای مختلف بودیم تا رییس مجلس را انتخاب کنند. جایگاهی که در این قوه از اهمیت بالایی برخوردار است. اما مردم در این انتخاب چه نقشی داشتند؟
گسیل داشتن نمایندگانی شاخص که هر کدام میتوانستند تغییر اساسی در سیاست کشور ایجاد کنند و همگی مهرههای بزرگی در عرصه سیاسی کشور هستند؛ به طور همزمان به مجلس شورای اسلامی؛ دقدقهی این موضوع را ایجاد نموده بود که ممکن است نمایندگان به هیچ اجماعی برای انتخاب هیات رییسه مجلس نرسند.
از طرفی باقی این مهرهها فقط در حد یک نماینده عادی حق فعالیت در مجلس و عرصه سیاست کشور خواهند داشت. یعنی عملا ما مهرههای ارزشمندی را فشل قرار دادیم تا بیشتر از حد نمایندگی مجلس نتوانند ورود کنند.
البته شان نمایندگی مجلس شان والا و مهمی است اما این افراد که بارها در انتخابات ریاست جمهوری حضور داشتهاند آیا این جایگاه آنان را راضی میکند؟
از طرفی همهی گروههای اصولگرا تفکرات یکسانی ندارند و ممکن است بین خودشان هم خصومتهایی ایجاد شود. بنابراین به نظر می رسد مجلس پیش رو با بحران عدم تمرکز آرا بر روی مسائل مطروحه دچار شود.
با توجه به از دست دادن پایگاه مردمی اصلاحات؛ برنده شدن این گروه از سیاسیون در مجلس تقریبا غیر ممکن بود. اما گروههای اصولگرا با ایجاد وحشت بین مردم عرصهی تفکر انتقادی و تحلیلی را از ایشان صلب نمودند. بنابراین شاهد حضور نمایندگانی از هر طیف اصولگرا در مجلس هستیم که ممکن است هیچگاه منافع عمومی را بر منافع حذبی مقدم ندارند.
امید است در انتخابات پیش رو مردم غیور ایران اسلامی به تفکر و تحلیل بیشتر بپردازند و از انتخاب هیجانی و بدون فکر بپرهیزند.
بسم الله
انقدر که حافظ گفت به زودی به یک سفر کوتاه میروی و کسی را ملاقات میکنی و همه مشکلاتت از بین میرود، خسته شدم. آدم بدتر نا امید میشود. چون سفر که عمرا برویم. تا بقالی سرِ کوچه محال هست برسیم چه برسد تا یک مسافرت کوتاه :| منتظر دیدار کسی هم که نیستیم که بگوییم این دیدار کاری یا دوستانه فضای زندگیمان را عوض خواهد کرد. ماندهام این جناب حافظ با این دغلکاری که تو فالهایش میکند چطوری رویش را دارد که بگوید وقتی به حاجتت رسیدی گناه نکن و شکر خدا به جا بیاور و از راه خدا گمراه نشو؟ ?
باشه سعی میکنم گمراه نشم. از خونه نمیتونیم دربیایم بیرون که بریم مسافرت؛ باشه. خیالت تخت ☺
هیچ میدانستید فال گرفتن برای با خبر شدن از آینده در دین اسلام حرام هست؟ چون هیچ کسی نیست که بتونه آینده رو پیشبینی کنه. بر همین اساس فال گرفتن با حافظ، فال انبیاء، فال گرفتن با آیات قرآن و هر طور فال دیگری مثل فال قهوه، تاروت، شمع و چهمیدانم؛ از همین جنگولک بازیها که خودتان خوب میدانید همگی حرام است.
اگر به حافظ رجوع میکنید مثل من.! تا که یک سرگرمی باشد و دلیلی برای خواندن حافظ؛ اشکال ندارد. اما بهتر هست این کار را هم ترک بنماییم. چون به مرور ممکن است دچار وسوسه بشویم و باورمان بشور و آنوقت این حرفها زندگیمان را تباه کند.
چجوری تباه کنه؟
خوب معلومه دیگه؛ مثل حبیب تو سریال هزاربار پخش شده لیسانسهها. فال بگیری و مدام بهت بگه معشوق منتظرته چی؟ به هرکسی برسی توی خیابون؛ که با محبت بهت نگاه کنه؛ درخواست ازدواج بهش میدی!? والا☺
بسم الله
اولین بار در دنیا بیل گیتس یک زبان برنامه نویسی را طراحی کرد که بتواند به وسیلهی آن دستوراتی را به کامپیوترها بدهد. آن زبان برنامه نویسی MSDOS بود.
محیط DOS یک محیط ساده و بدون رنگ بود اما این سیستم عامل میتوانست کارهای مختلفی انجام بدهد. مثلا از مطالب کپی تهیه کند یا صفحاتی را پرینت بگیرد یا کپی مطالب شما را در یک دیسکت ذخیره سازی کند.
بعدها زبان برنامه نویسی C و بیسیک آمد و تحول عظیمی در برنامه نویسی رخ داد. سیستم عامل ویندوز به دنیا آمد و رابط کاربری شکیل آن باعث شد کاربران بتوانند کارهای بیشتری با کامپیوترها انجام دهند.
با تولد زبان HTML و C++ دنیای کامپیوتر وارد مرحله جدیدی شد و صفحات وب ایجاد شدند.
امروزه با کمک زبانهای برنامه نویسی که سازنده آنها غربی و صهیونیست هستند در صفحات ویندوز که مالک و طراح آن صهیونیست است در برنامههای کاربردی آفیس که صهیونیستها طراحی کردند مطالب بسیار آموزندهی دینی را مینویسیم و بعد در صفحات گستردهی اینترنتی که صهیونیستها مالک و طراح و مدیر آن هستند به اشتراک میگذاریم.
جالبتر اینجاست که ما معتقدیم به هیچ وجه زیر سلطهی آمریکا و صهیونیستها قرار نمیگیریم. فقط بالاجبار از word برای تایپ استفاده میکنیم، از ویندوز 10 برای بهتر شدن و سرعت پیدا کردن کارها، برای جمعهای خانوادگی از تلگرام و برای ترویج اسلام از گوگل.
بیایید خودمان را گول نزنیم.
سالهاست با عقب نگه داشتن فرزندان ایران اسلامی در زمینهی طراحی نرم افزار ما سعی کردهایم خودمان را همچنان وابسته به صهیونیستها حفظ کنیم و حتی گاهی وقتها معتقد شدهایم باید حق نشر ویندوز را پرداخت کنیم و از نسخهی اورژینال استفاده کنیم.
ما سالهای سال هست که داریم پول بمبهای اسرائیلی را پرداخت میکنیم.
اما از طرف دیگر چارهای برای حضور در صفحات وب وجود ندارد. عامه مردم منتظر ما نمیماند که ما به توان ساخت ویندوز دست پیدا کنیم؛ برای خودمان واژه پردازی همردهی ورد بسازیم؛ زبان برنامه نویسی خودمان را ابداع کنیم. پس چه کنیم؟
اول اینکه وقتی یک قرارگاه عملیاتی مختل بود شما خودتان باید آتش به اختیار عمل کنید. شما از اولین افرادی باشید که چندتا جوان کار بلد را دور هم جمع کنید و طراحی این برنامه ها را به صورت جهادی شروع کنید. همین شما که علمی در این زمینه دارید.
دوم اینکه درباره این وسایل روز با مردم صحبت کنید. درباره سازندگان آنها. درباره دشمن بودن آنها با اعتقادات ما. درباره اینکه لن یجعل الله علی المومنین للکافرین سبیلا. دربارهی اینکه ما تحت سلطهی صهیونیست جهانی هستیم. باید مردم را آگاه کرد.
سوم اینکه سعی کنیم فعالیتهای خودمان را در سرویسهای داخلی دنبال کنیم. حد اقلش این هست که اطلاعات عمدهی ما به دست دشمنان اصلی ما نمیافتد. گوگل؛ تلگرام؛ فیس بوک؛ واتس اَپ؛ توییتر… همگی طبق قوانین آمریکا موظف هستند اطلاعات ذخیره شده در سرورهایشان را در اختیار سرویس امنیت اطلاعات آمریکا یعنی مالک اینترنت قرار دهند. اگر کمی عاقلانه فکر کنیم میبینیم جمع شدن اطلاعات همهی ما در دست دشمن یعنی او میداند چطور به ما ضربه بزند.
دور از ذهن نیست اگر بگوییم وقتی داشتیم در تلگرام دربارهی کودکان مورد تعرض قرار گرفته حرف میزدیم؛ وقتی داشتیم درباره میانمار گریه میکردیم؛ وقتی داشتیم برای شهید محسن حججی مویه میکردیم و … در حقیقت ما داشتیم به دشمنمان میگفتیم ما خیلی زود تحت تاثیر امور اطراف قرار میگیریم.
حالا دشمن دارد از همین خصیصه ما استفاده میکند تا با کرونای ضعیفتر از ابولا و سارس و آنفولانزای تیپ یک و دو ما را از پا در بیاورد.
#انتقام_سخت با حذف سرویسهای امنیتی صهیونیستی از کشور اسلامی ایرانی
✍ به قلم: #خاتون_بیات
@savaderesanerazavi
در مواجهه با پیامهای رسانه ای به نکات زیر توجه کنید.
این پیام از طرف چه کسی صادر شده؟
سابقه ی این فرد چیست؟ افکار و عقایدش چیست؟ از کدام گروه طرفداری میکند؟
این پیام قصد دارد چه چیزی را به شما منتقل کند؟ محتویات پیام چیست؟
قصد ارسال کننده ی پیام چیست؟ چه تفکری را میخواهد نهادینه کند یا چه تفکری را از بین ببرد؟
کسانی که مطمح نظر این پیام هستند چه کسانی هستند؟
از این پیام چه ضرر و یامنفعتی به گیرندگان پیام خواهد رسید؟
این پیام چقدر صحت دارد؟
این سوال ها را که برای خودتان پاسخ دادید بعدا به این فکر کنید که آیا لازم است شما هم ترویج دهنده ی این پیام باشید؟ بعدا دست به بازنشر آن بزنید.
معرفی وبلاگ به موتورهای جستجو
یکی از مهمترین کارهایی که یک وبلاگ نویس همان ابتدای کار باید انجام دهد این است که وبلاگش را به موتورهای جستجو بشناساند.
این امر به پیدا شدن وبلاگ شما در جستجوها کمک میکند.
برای یافته شدن در جستجوهای اینترنتی باید دو نکته را مراعات کنید.
1. آدرس و لینک وبلاگتان را در موتورهای جستجو مثل گوگل معرفی کنید.
2. اسم وبلاگتان و کلمات کلیدی مهم وبلاگ را در همان صفحهی معرفی به موتورهای جستجو درج نمایید.
البته این کارها را کوثربلاگ به صورت سیستمی برای شما انجام داده است. اگر اینجا خانه بسازید به اینها احتیاج ندارید. اما محض اطلاع بلد باشید. ?
حالا #تجربه_نگاری من
وقتی وبلاگ اولم را در موتور جستجوی گوگل و یاهو معرفی میکردم یک کلید واژهی مهم و پرکاربرد برایش در نظر گرفتم اما یک مقدار با محتوایی که مینوشتم همخوانی نداشت.
بله #عشق که البته مثل همیشه معجزه میکند. ? ? ?
البته نه اینکه دروغ گفته باشم. فقط مصداق عشق و عاشقی را طور دیگری تعریف کردم. عشق به مولا و سرور و امام حی و حاضرم حضرت ولی الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
اولین پست وبلاگم هم همین بود.
میخوای عشق واقعی رو پیدا کنی؟
میخوای واقعا عاشق باشی؟
میخوای به یک عشق پاک برسی؟
میخوای عاشق مولات امام زمان علیه السلام باشی؟
کاری نداره.
اگر هنوز عاشقش نیستی یک تسبیح بردار و صد بار با زبان فارسی بگو
امام زمانم دوستت دارم.
و عشق خودش متولد میشود.
در وبلاگ نویسی، نامی که برای وبلاگتان انتخاب میکنید بسیار اهمیت دارد. باید خاص باشد. ناب باشد. یکییکدانه باشد و خیلی کوتاه و راحت. انقدر که از ذهن هیچ کسی خارج نشود.
باید دنبال کنندگان شما خاطرشان بماند اسم وبلاگ شما چیست تا اگر به صورت اتفاقی شما را گم کرد بتواند دوباره پیدایتان کند. :)
البته اگر واقعا اتفاقی شما را گم کرده باشد.
خوب. با این حساب باید بگویم انتخاب اسامی مذهبی برای وبلاگها چون تکراریست عملا نمیتواند باعث موفقیت شما باشد.
باید آدرس وبلاگ شما با اسم وبلاگتان همخوانی داشته باشد. حالا نگویید مال خودت زمین تا آسمان با حرفهایت فرق دارد. میدانم.
خوب قرار است از تجربیاتم برایتان بنویسم. اگرنه که جذابیت ندارد.
من همین اشتباه را کردم. حالا خودم هم بیشتر اوقات یادم نمیآید آدرس دقیق وبلاگم چیست ☺ شما اشتباه مرا تکرار نکنید. بله
البته وبلاگ بلاگفایم کاملا آدرسش مشهود است. reyhanemahdavi.blogfa.com
فقط یک مقدار زیادی طولانی است. اما در سرچ گوگل پیدا میشود.
البته بهتر است بگویم میشد. چون به خاطر عدم انتشار مطلب، ترند نیست.
هر دستگاه هوشمند، یک رایانه محسوب میشود. و هر رایانه در شبکه، یک کلاینت یا مشتری به حساب میآید.
بنابراین یک موبایل هوشمند یک مشتری است.
همچنین یک تبلت یا یک لبتاب و حتی دیگر لوازم خانه که به اینترنت متصل میشوند یک مشتری یا کلاینت هستند.
این دستگاهها به سرورهایی که صفحات وب روی آنها ذخیره شدهاند متصل میشوند و اطلاعات مورد نیاز خود را رد و بدل مینمایند.
به عنوان مثال
وقتی شما یک عکس را با موبایل خود سرچ میکنید، در واقع به عنوان یک مشتری به سرور ارائه دهنده تصویر مراجعه کرده و آن عکس را برای خود خریداری مینمایید.
به این خرید در اصطلاح دانلود گفته میشود.
این فروشگاه ممکن است یک سایت، یا یک شبکه اجتماعی یا یک پیام رسان باشد که بر روی یک سِروِر مستقر میباشد.
هر بار که یک کلاینت به هر صفحهی یک سایت مراجعه کند، با هر بار کلیک کردن خود، دستوراتی را به سرور میدهد.
هر چقدر یک سایت کلیک بیشتری داشته باشد، اطلاعات بیشتری در سرور آن رد و بدل و ثبت میشود.
هر بار که یک مشتری به صفحهاتی مراجعه میکند، سرور، آن مراجعات را ضبط میکند تا برای مقاصد مختلف، از جمله ذائقه سنجی مخاطبان از آنها استفاده کند.
کلیکها یا باز کردن صفحات مختلف هر سایت، به بالا رفتن میزان بازدید سایت کمک میکند. و این تعداد بالاتر بازدید کننده، سایتهای جستجو گر را مجاب میکند تا این سرویس دهنده را در دسترس باقی مشتریان قرار دهند.
کلیک کردن ارزش افزوده ایجاد میکند.
اینترنت مجموعه ای از سِرورها و کلاینتهاست.
سرورهای کوچک و بزرگی که به هم متصل شده اند تا اطلاعات در سرتاسر دنیا در گردش باشد.
و نکته اساسی همینجاست.
همهی سرورهای کوچک محلی باید به یک سرور بزرگتر متصل شوند تا بتوانند در بستر این سِرور بزرگتر، تبادل اطلاعات کنند. این مجموعهها شبکه های بزرگتر را ایجاد میکنند.
شبکههای بزرگتر منطقهای نیز باید به سِرورهای بزرگتری متصل شوند تا بتوانند اطلاعات شبکههای بزرگ مخابراتی را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. و همین طور این چرخه ادامه دارد.
سرورهای بزرگتر و کلاینتهای بزرگتر.
مهم ترین مساله که در اینجا مورد سوال است این است.
آن سرور بزرگتر که همهی این شبکه ها را درخود جای داده است و اطلاعات همهی سرورهای جهان را در خود ذخیره و جابهجا میکند کجاست؟
@savaderesanerazavi
بحث درباره شبکه را بهتر است از اینجا آغاز کنیم.
یک مثال:
در سایت یک دانشگاه حدود ۱۵ کامپیوتر وجود دارد. این کامپیوترها مجبورند برای استفاده از برخی از امکانات به یکدیگر و به یک کامپیوتر سِروِر متصل شوند. این اتصال معمولا از طریق سیمها انجام میگیرد. اما گاهی هم ممکن است اتصال بصورت وایفای و بیسیم باشد.
این اتصال معمولا به این منظور میباشد که همهی کاربران بتوانند از یک پرینتر و اسکنر واحد استفاده کنند. ویا بتوانند به اینترنت شهری متصل شوند.
نقش سرور یا کامپیوتر مرکزی در این شبکه ها بسیار حائز اهمیت است.
حالا به بحث خودمان بپردازیم.
شبکه ها از کامپیوترهای بههم پیوسته ایجاد شدهاند که یک ابر کامپیوتر اتصال آنها را به یکدیگر برقرار میکند.
کامپیوتر مرکزی را server و کامپیوترهای متصل شده را client یا مشتری مینامند.
کلاینتها برای اینکه بتوانند با هم درتماس باشند باید حتما به سرور مرکزی متصل شوند. تبادل اطلاعات آنها نیز از طریق سرور مرکزی امکان پذیر است.
@savaderesanerazavi
بحث_اول
ماهیت فضای مجازی چیست؟ چطور به وجود آمده است؟ آیا مالک و صاحب دارد؟
سِروِر (server) ، محل نگهداری دادهها.
سرورها ابر کامپیوترهایی هستند که اطلاعات مختلف را در خود ذخیره میکنند.
این ابر کامپیوترها توان محاسبهی میلیونها اطلاعات را در کسری از ثانیه دارند.
همهی اطلاعات یک شبکه روی سرورهای آن شبکه ضبط میشود و در صورت نیاز میتوان آن اطلاعات را استخراج و استفاده نمود.
سرورها به دلیل حجم بالایشان معمولا جای بزرگی را اشغال میکنند. برای اینکه درست کار کنند باید همیشه خنک باشند. سرورها کامپیوترهایی همیشه روشناند. برای همین نمیتوانند ساعاتی بدون برق باقیبمانند. سرویس و نگهداری این ابر رایانهها معمولا هزینه بردار است.
برای کسب اطلاع بیشتر درباره سرورها به این آدرس مراجعه فرمایید.
سرور چیست؟
https://parsonicdoor.com/what-is-server-blog/
آدرس کانال ما:
https://eitaa.com/savaderesanerazavi
#به_قلم_خودم
عدم حضور نویسندگان طلبه باعث ورود نویسندگان بی مبالات به عرصه مطالب دینی شده است.
در نمایشگاه امسال یک کتاب دیدم که درباره زندگی پیامبران بود. وقتی ازش استقبال کردم فهمیدم خانم نویسنده خودش آنجاست. البته یک فروشنده برای خودش استخدام کرده بود اما خودش هم بود.
خانمی با ظاهری زننده و موهای پریشان و مقدار قابل توجهی آرایش که درباره زندگی حضرت رسول صلوات الله علیه نوشته بود.
بد ماجرا اینجاست که اطلاعات دینی درست درمان هم نداشت. حضرت ایوب سلام الله علیه پادشاه زمان خود بوده؟! ? ?
برای اینکه بدانم چه چیزی نوشته که در مخ نوجوانانمان بکند کتابش را خریدم.
بعد از اینکه او را ترک کردیم به همسرجان گفتم:” خاک بر سر من که یک کتاب درباره پیامبرم برای قشر کودک و نوجوان ننوشتم که عرصه برای همچین آدمی باز شود.” ? ?
حضور این نویسنده در تالار بین الملل که خلوت تر از باقی نمایشگاه بود و این خانم میتوانست مخ مخاطب را با کمال آرامش شستشو دهد هم خودش یک بحث دیگر بود.
حالا شاید کتابش چیز بدی نباشد. همین که مطالعه کردم بهتان خبرش را خواهم داد. ?
بعداز مدتها برگشته بودم مدرسه. بچه های کلاس خودمان یک سال بالاتر رفته بودند اما من مجبور بودم بروم سر کلاس سال دومیها. بیشتر درسهایم با آنها بود.
یک روز درباره ی روضههای جعلی در کلاس بحثمان شد. یعنی ریشه این بحث برمیگشت به چتهای شب قبلمان در گروه کلاسی در تلگرام.
آنجا من یکه و تنها صاف ایستاده بودم تو روی 25 نفر طلبه فاضله نمره الفی سال دوم و گفته بودم:” این روضه که درباره حضور امام حسن علیه السلام در واقعه کوچههای بنیهاشم خونده میشه سندیت نداره. زاییده ذهن خلاق مداحان هست و تازگی از وسط زبان حالها بیرون درامده.”
و خوب طفلکها فقط سرشان در دفتر دستک بود. حق داشتند حرفهای من را باور نکنند. این شد که به چالش کشیدمشان. فردا سر کلاس جدال بود که تو این چرندیات چیه برای ما بلغور میکنی؟
آنجا بود که سینه سپر کردم و گفتم:” ما در کوثرنت گروههای پاسخ گویی به شبهات راهاندازی کردیم. آنجا این بحث را با اساتید سراسر کشور به بررسی گذاشتیم و یکی از اساتید محترم از همدان این مساله رو عنوان فرمودند. ما هم که دسته جمعی کتب مختلف روایی و حدیثی و خطبه فدکیه را جستجو کردیم هیچ کلامی مبنی بر حضور امام حسن علیه السلام با ایشان در این واقعه نیافتیم.”
آنجا بود که یکیشان درامد که استاد شما از کجا معلوم سوادش چقدره؟ شاید اشتباه میکنه. از کجا میشناسی این استاد رو که انقدر بهش اطمینان داری؟
و من گفتم :” دست شما درد نکنه. کوثرنته ها! ? ? “
و این شد که دعوا از بحث روضه ساختگی به کوثرنت کشیده شد.
البته تنبلهای نمره الفی هیچ وقت سعی نکردند به من ثابت کنند اشتباه میکنم و فقط سعی کردند مرا قانع کنند کوثرنت به درد نمیخورد و خوب موفق نبودند.
سال اولی که همایش شرکت کرده بودیم خدمت آیت الله نوری همدانی رسیدیم. ایشان امر فرمودند گروه های پاسخ گویی به شبهات راه بیاندازید و شبهات موجود در فضای مجازی را جواب دهید. و ما این طرح را سه سال پیش در کوثرنت راه اندازی کردیم.
استاد محمدی میگفت:” شیخی بود که در دهه اول محرم چند جا مجلس روضه داشت. انقدر سرش شلوغ بود که وقت نداشت برای خوردن نهار به خانه برود. برای همین لقمههای نان و پنیر آماده کرده بود و در جیب عبایش گذاشته بود تا در راه بخورد. اتفاقا یکی از روزها که سوار بر خرش میرفت و لقمهاش را میخورد عدهای از پا منبریهایش او را در حال تناول لقمه دیدند. در حالی که سوار بر خرش میرفت.
از فردا در شهر پخش شد که ملا روی خرش نشسته بود و بَلِّه میخورد. برای همین از آن روز به بعد کسی او را برای مجالس روضه دعوت نکرد چون او را فردی بیادب و بی منزلت یافته بودند.”
منظور استاد این بود که شاید نان و پنیر خوردن روی مرکبی ساده کاری عجیب و دور از عقل نباشد و شاید همه مردم همین کار را بکنند، اما انجام دادن این کار توسط کسی که خودش را در نظر مردم مطرح کرده به عنوان مقتدا و مبلغ دین، دور از شان و منزلت است.
واقعیت این است که شئون طلبگی و شئون امام جماعت و شئون مداح و روضهخوان یکی از مواردی است که از عرف جامعه گرفته میشود. بر خلاف تصور نوطلبهها این شئون طلبگی یکی از موارد درج شده در کتب دینی و آموزشی است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. از مواردی که مجوز نماز خواندن پشت سر امام جماعت است این است که او در بین مردم و عرف جامعه رفتاری پسندیده و در شان طلبگی داشته باشد.
مشکل امروز ما با طلبهنماها و شیادان همین امر است. شیادان که برای گمراه کردن مردم راه و روش درست را انتخاب میکنند و اتفاقا با رعایت شئون طلبگی مردم را به راحتی گمراه میکنند و در برابر طلبههایی که شان خودشان رو پایمال میکنند و خودشان را در چشم مردم خوار و بی مقدار و باقی طلبه های مومن را بی ارزش میگردانند.
به نظر میرسد راه طلبگی بیشتر از یک درس خواندن صرف باشد. شئون طلبگی لازمه ی طلبگی است. اگر جنم جهاد با نفس نداری کنار بکش! راه سربازی امام زمان علیه السلام مرد جنگ با نفس میخواهد.
از زندگی کردن در زمانهی پهلوی هیچ تجربهای ندارم اما فکر میکنم اگر بهم این اجازه داده میشد که برگردم به آن زمان، قطعا دلم نمیخواست این کار را انجام بدهم.
از شعارهای انقلابی و حرفهای شیرین هم اگر بگذریم و بخواهیم واقع بینانه به زندگی این روزهایمان نگاه کنیم، باید گفت، اصلا و ابدا زندگی امروز ایرانیان با زندگی چهل سال قبل شان یکی نیست.
حالا شاید زندگی کردن در دهههای چهل و پنجاه را درک نکرده باشم اما زندگی در دههی شصت با زندگی در دهه نود، زمین تا آسمان تفاوت دارد.
امنیت، آرامش، دینداری، برکت و سلامتی، اینها چیزهایی هست که امروز داریم اما قدیمترها نداشتیم.
امروز داشتم به این چیزها فکر میکردم و با خودم گفتم: امام عزیز! خدا رحمت کند شما و همه ی شهیدان عزیزمان را. اگر این شجاعت را به خرج نمیدادید و جلوی ظالم زمانهتان نمیایستادید امروز کشوری به این قدرتمندی نداشتیم. عزت و سربلندی نداشتیم. امروز احتمالا هنوز دربارهی کابارهها و مشروب فروشیها اظهار نظر میکردیم و احتمالا هنوز معتقد بودیم که “ایران حلبی میسازه".
جایگاه امروزمان را مدیون بزرگ مرد تاریخ هستیم.
#عید_انقلاب_مبارک
#جشن_چهل_سالگی_انقلاب_مبارک
#چهل_سال_افتخار
انفاق در راه خدا باعث میشود راه بندگی برای انسان هموار شود. درهای رحمت خدا به روی او گشاده شود و توفیق عبادات بیشتری نصیب او گردد.۱
اما انفاق فقط از مال نیست.
انفاق در راه خدا شاید کمک یدی شما باشد به یک خانوادهی سالمند، که نمیتوانند خانهشان را تمیز و پاکیزه کنند.
انفاق در راه خدا شاید درس دادن به کودکانی باشد که از نعمت درس خواندن محروم هستند.
انفاق در راه خدا شاید ویزیت کردن بیماران نیازمند توسط یک دکتر در مناطق محروم باشد.
انفاق در راه خدا شاید آموزش قرآن و احکام به خانمهای همسایه بدون در نظر گرفتن هیچ چشمداشتی باشد.
و…
انفاق در راه خدا میتواند آموزش مطالب مختلفی باشد که شما بلد هستید و میتوانید با اشتراک گذاشتن آنها در کوثرنت به دیگر خواهران طلبه کمک کنید.
کمک کنید بهتر آشپزی کنند. بهتر خانهداری و فرزند داری و همسر داری کنند. بهتر درس بخوانند. بهتر تبلیغ کنند.
میتوانید کمک کنید یک شغل خانگی برای خودشان دست و پا کنند. مثلا با کمک شما بافتنی یاد بگیرند یا کیف چرم بدوزند یا پرورش قارچ انجام دهند.
انفاق در راه خدا حتما بذل مال نیست. بذل علم و هنر هم انفاق در راه خدا محسوب میشود. خودمان را از هیچ انفاق و کار خیری که میتوانیم انجام دهیم محروم نگردانیم.
۱. کتاب ترجمه و مفاهیم قرآن. جلد دو
انسان باید مثل یک طبیب و پرستار مهربان از نفس خویش مواظبت کند.
مثلا باید مراقب باشد هرچیزی را نخورد. هر چیزی را گوش ندهد. هر جایی نرود.
انسان باید مراقب نفس خویش باشد. مراقب باشد بیمار نشود. به جای پرستار شاید بهتر باشد یک مادر خوب برای نفس خودش باشد.
کودک نفس مراقبت میخواهد. یک مراقب دلسوز. یک مراقب عالم. یک مراقب همیشگی که از شنیدن غرلندهای نفس خسته نشود و او را رها کند وبگوید ” هر غلطی دلت میخواد بکن”
انسان باید یک مادر مهربان و دلسوز، یک پزشک عالم و معتمد، یک پرستار پی گیر و مهربان برای نفسش باشد.
خوش به حال نفس هایی که همچین مراقب هایی دارند. زود بزرگ میشوند و به ملکوت میرسند