خندههایش
صورتش گرد افتاده بیرون. گونههایش تازه نمایان شده. چشمهایش برق میزند از شیطنت کودکانهاش. باید زودتر از این پردهی گیسوان پریشانش را کنار میزدم.
بلند شده بودند. میخواستم ببرم پیش کاربلدش اما مثل همیشه گفتم خودم برایش بزنم بهتر است. دست سبک مادرانه برای ابریشم مشکی موهایش بهتر است.
فکر نمیکردم یک دوسانت کوتاه کردن جعد گیسوی دخترک انقدر بشاشترش کند. برق چشمان خوشحالش تازه نمایان شده. از نگاه کردن به چهرهش سیر نمیشوم.
از دیشب تاحالا دارم فکر میکنم چقدر این دخترکم را دوست دارم. تو دل بروتر شده با این موهای کوتاه شدهاش. چترِ بارانِ شیطنتِ ریزِ دخترانهای از صورتش ریخته پایین. قند و شکر پاره بود عسل مصفا شده.
آخر به گمانم مثل همیشه خودم چشم زخم بگذارم روی تن این عروسک.
الله الله ماشاء الله. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونگ بابصارهم لما سمع الذکر و قالو انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین.