طرید و شرید!
وقتی سفره افطار رو پهن کردم و همه چیز رو آماده کردم خودم هم نشستم پای سفره.
با خودم فکر میکردم خدا را شکر که امسال هم رسید و من هم میهمان خوان کرم خدا شدم. امروز را توانستم روزه بگیرم؛ خدایا شکرت. بعد یک لحظه به خودم آمدم و گفتم:” من الان منتظرم اذان بده و افطار کنم، آقای من کجای دنیا سر سفره افطاری نشسته؟”
امان از کف دادم. دلم هری ریخت. اشک همینطور از چشمهایم سرازیر شد. دیشب تاحالا نتوانستم جلوی این اشک را بگیرم. ?
پا شدم از تو کمد تکه سنگی که از حرم اباعبد الله علیه السلام برایم رسیده در آغوش گرفتم و برای غریبی اباعبد الله الحسین علیه السلام گریه کردم. غریبی و مظلومیت توی این دنیا با این همه آدمی که توش هست واقعا چیز عجیبی است. همه عالم و آدم و کل کائنات به خاطر حضورت سرپا باشند و تو تک و تنها و غریب??
تا اذان سر بزنه با خودم گفتم و اشک ریختم تا دخترم گریههای بیامان من براش سوال شد.
پرسید چی شده مامان؟ چرا اینطور گریه میکنی؟
با خودم گفتم اگر علت گریههام رو براش بگم شاید براش قابل درک نباشه. شاید من ریا میکنم و بهش میگم برای چی یکهو بند دلم پاره شد و اشکهام همینطور مثل باران بهاری سرازیر میشن. اما دل به دریا زدم و گفتم برای تنهایی آقام امام زمان علیه السلام
امشب هم دم افطار غذا بدون اشک از گلوی من پایین نرفت.
غم اینکه یک سال دیگر گذشته و آقای ما هنوز در پس پرده غیبته طاقت دلم را برده.
امشب گفتم با شما این غصه را به اشتراک میگذارم تا شما هم دلهاتان بهاری بشود و دست به دعا برداریم ان شاء الله آقای غریب و مظلوممان از پس پرده غیبت ظهور کند???
تو دعاهاتون آقامون رو از یاد نبرید رفقا. به جز ما لشکر دست و پا شکسته کسی رو نداره ??
#به_قلم_خودم
#دلتنگی