دروغی بیش نیست!
با اینکه خیلی از دستش دلخورم، وقتی میبینمش نمیتوانم خوشرو نباشم. اما واقعا از ته دلم از دستش ناراحتم. حتی دلم نمیخواهد دیگر تلفنش را از مسدودی دربیاورم. احساس میکنم خندهها و حرفهایش مصنوعی است.
هر بار همین طور بیمقدمه وقتی ازش کاری میخواهم هرکجا تو فضای مجازی مرا به زور وارد کرده، حذف میکند و در هرجا که من هستم، اکانتش را پاک میکند و بعد یک بهانه الکی جور میکند که گوشیم هنگ کرد. نیامدم بسته شده. گیر کرده بود کار نمیکرد…
این بار اما نه.
این بار که دیدم تو یک گروه جدید واردم کرده خارج میشوم و مثل خودش همین بهانهها را میآورم.
گوشیم هنگ کرده.
امتحان دارم وقت ندارم.
سرم خیلی شلوغه ببخشید.
و یک کلام هم نمیگویم همسرت خوشش نمیآید تو با من در تماس باشی.
فکر کنم اینجوری برای هردوتای ما بهتر است. دوری و دوستی. لا اقل فکر نمیکنم این لبخندها و قربان صدقهها که میروی دروغی بیش نیست.