•●❥?✧?❥●••
دلسوز ترین خواهر دنیا!
قهرمان روزهای سخت!
صبور ترین قافله سالار!
بهترین مدیر روزهای بحرانی!
شما را عقیله خوانده اند چون عقل را پشت سر گذاشتی!
زینِ اَب زینت بابا! خطبه خوان قرّاء!
میلادت مبارک
بیچاره اون که ندیده کربلاتو
بیچاره تر اون که دیده کربلاتو.
قبل از اینکه بروم کربلا درک درستی از زیارت اباعبد الله الحسین علیه السلام نداشتم. عاشق آقا بودم و هستم اما عظمت روح اباعبد الله الحسین علیه السلام را درک نمیکردم. یعنی الان هم هنوز به این درک نرسیده ام اما چشانم به دنیای بدون اباعبد الله باز شده و تازه فهمیدم چقدر تاحالا بدبخت بودم که نرفته بودم کربلا.
زیارت ائمه علیهم صلوات الله خیلی اهمیت دارد چرا که وقتی آدم در آن فضا قرار میگیرد جاذبه ی امامت او را به سمت خودش جذب میکند و هدایت میشود. حالا الان احساس میکنم یک چیز بزرگ در قلبم خالی است. حرم اباعبد الله الحسین علیه السلام و حرم بقیه ی عتبات مقدسه ی عراق. تا آدم در مسیر جاذبه شان قرار نگیرد درک نمیکند. تا آدم خودش آنجا نباشد متوجه نمیشود.
راستش را بگویم قشنگ فهمیدم چه کسی برایم این زیارت را امضا کرده بود. وقتی رسیدم به محضرش حسابی تحویلم گرفت.
شما خاندان کرم و کرامت هستید. لطف تان بینهایت است. این را هر کسی بهتان متوسل شده میفهمد.
چطور باب الحوائج شدی؟
آن روز وقتی رسیدم دم باب صاحب الزمان علیه السلام، فقط یک سوال از آقا جانم پرسیدم.” آقا فقط بگو چکار کردی که باب الحوائج همه عالم شدی؟”
باب الحوائج رباب و سکینه شدی.
باب الحوائج رقیه و علی اصغر.
باب الحوائج حسین علیه السلام و زینبین؟
آقا چطور شد که باب الحوائج همه ی ائمه علیهم السلام شدی؟
حتی باب الحوائج آقا جانمان حضرت صاحب العصر والزمان علیه السلام؟
فکر کنم فقط به خاطر داشتن ادب. به خاطر ولایت پذیری محض. به خاطر …
بیخود نیست که هر کس از کربلا برمیگردد میخواهد هرساله به زیارت برود. یک بار که در جاذبهی حسینی قرار گرفتی دیگر دست خودت نیستی. کشیده میشوی سمت حسین علیه السلام.
وقتی وارد کربلا شدیم و در حدود حرم عباس علیه السلام قرار گرفتیم قلبم گرفتار کششی شد که بیقرار، مرا به سمت خودش میکشید. انقدر کشیده شدم به سمتش که نفهمیدم کی پنجرهی حرم را در آغوش کشیدم.
نمیدانم همه ی آنها که بار اول میآیند مجنون حسین علیه السلام میشوند یا فقط من اینگونه بودم؟ راه میرفتم مثل دیوانهها و حال خودم را نمیدانستم. روضه میخواندم و اشک ریزان میرفتم و فقط میرفتم؛ اما نمیدانستم کجا و چطور؟
حرم ابا عبد الله الحسین علیه السلام که رسیدم ناخودآگاه و بدون پیش زمینه رفتم کنار شش گوشه و با سیل جمعیت رسیدم به ارباب بیکفنم حسین علیه السلام. فقط یک چیز در ذهنم موج میزد:” علی الدنیا بعدک العفی یا علی! یا علی! یا علی! علی الدنیا بعدک العفی یا علی!”
انقدر دور حرم گشته بودم آخر از درد پا ساکن یک گوشهی حرم شدم و نتوانستم دیگر از جایم تکان بخورم. چه کشیدی اینجا عمه جانم زینب سلام الله علیها؟” نماز نشسته خواندن هم دارد؛ این غم که شما تحمل کردی. قدم به قدم سوختم و روضه خواندم و گریستم.
امروز از کربلا خارج شدیم. تا منتظر پر شدن ماشین بودیم هنوز نمیدانستم دارد چه اتفاقی میافتد. همین که ماشین از گاراژ خارج شد و مسیر مخالف حرم حسینی علیه السلام را در پیش گرفت دیدم قلبم از پشت کشیده میشود. انقدر که داشت ازسینه ام در میآمد. قلبم را جا گذاشتم در کربلا و آمدم. آقا حالا چطور دوریت را تحمل کنم؟
چند روزی هست که دارم خودم رو حاضر میکنم برای رفتن به زیارت. برای رفتن به دیار عاشقان. برای رفتن به کربلا!
اولش کارهای دخترهایم را انجام دادم. موهایشان را کوتاه کردم. لباسهای نو برایشان خریدم و کفشهایشان را عوض کردم. وقتی داشتم این کارها را انجام میدادم همش یاد مادر سادات فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بودم.
شب های آخر بچه ها را حمام برد. موهای دخترها را شانه کرد. برای چند روز بچه ها نان پخت.
مادر جانم! یا فاطمه الزهراء!
چه رسم قشنگی بین مادرها گذاشتی. رسیدگی به امور فرزندان. اما آدم وقتی مشغول این کارها میشود دلش برای کودکانت کباب میشود.
خدایا!
دخترها را به خودت میسپارم و خودم را هم.
ممنون که اینجا هم سری زدید. یا علی
من هم دارم آرام آرام به آرزوی دیرینه ام نزدیک میشم. هنوز باورم نمیشه ولی امروز پاسپورتها رو برای گرفتن ویزا تحویل دادیم. میدونم تا رسیدن به کربلا خیلی مونده اما برای منِ کربلا ندیده همین قدرش هم خیلی شیرینه. الان فقط دلشوره دارم که نکنه همش خواب باشه یا درست نشه. آخه مکه رفتنم همینجور تا آخر راه رفت ولی خانه ی آخرش خراب شد.
آقاجانم اگر این شوخی نیست و من بیدارم از خدا بخواه عمرم کفاف بدهد و برسم پابوست. عجیب این روزها نمیدانم خوابم یا بیدار.
دختر کوچکم حالا نزدیک سه سالش میشود. این روزها نگاه به دستان کوچک و پاهای ظریفش که میکنم گریه ام میگیرد.
تازه عروسک بازی رایاد گرفته. بچه هایش را به آغوش میکشد و لالایی میخواند و نوازش شان میکند. وقت لالایی خواندنش روضه ی علی اصغر برای عروسکهایش میخواند.
بابایش که از خانه میرود دنبالش گریه میکند. وقتی که بابا دیر میآید تلفن را برمیدارد و با او تلفنی صحبت میکند و میگوید:” بابا زودتر بیا. دلم برات تنگ شده” بچه تواین سن چه میداند بابا شهید شده و نمیآید یعنی چه؟
نیمه های شب خواب بابا را دید و ازخواب پرید. بهانه ی بابا گرفت. عمه جان هرکاری کرد نتوانست او را ساکت کند. یک بندگریه میکرد و میگفت:” بابامو میخوام” این وقت شب و این خرابه ی سوت و کور و تاریک یک بچه گریه سر دهد حتما صدایش به کاخ هم میرسد. آنوقت است که ظالم دستور دهد که :” خوب برایش ببرید تا ساکت شود.”
طفل معصوم ساکت شد اما چه ساکت شدنی؟ دخترها دیگر دلشان برای بابا تنگ نمیشود….
بعد از جنگ عراق باباجان رفته بود کربلا. کنار حرم مغازه ای هست که تبرکی حرم میفروشد. سنگهای کاشی کاری شده ی حیاط را که بازسازی کرده بودند تکه های شکسته اش را میفروختند. باباجان چند تکه از سنگهای حرم را خریده بود. همه شان اینجاست. تو حسینیه.
یک تکه از این سنگها را از مامان جان با التماس گرفته ام برای خودم تبرکی نگه دارم. هر وقت از حفاظش بیرون میآورم بوی غربتش همه جا را میگیرد. اشک را نا خود آگاه با خودش همراه میکند. دل را بیهوا دلتنگ ارباب میکند.
یکبار گذاشته بودمش کنار لبتابم که ازش عکس بگیرم و همینطور روی میز باقی مانده بود. عجیب دلم را آشوب حرمبرداشته بود. روزها گریه میکردم و روضه لازم بودم و شبها خواب حرم میدیدم.
یک تکه از کاشی های حرم با دل آدم چنین کند هوای حرمش، زمین کربلا، مکان حائل. آنها حتما دل آدم را خراب میکند.
آقاجان! کربلا ندیده، فقط حسرت میخورد. نه هیچ چیز دیگر!
یکی دو شبی هست که مامان جان حال ندار است. دیشب آبجی خانوم بالاخره مجبورش کرد که برود دکتر و آبجی کوچیکه بردش درمانگاه عمار. دختر طلا هم همراهشان رفته بود.
دختر طلا تعریف میکرد:” خاله نمیدونی. یه پسره قمه زده بود، سرشو خون برداشته بود. اونوقت با همون حال و اوضاع خونی راست راست پا شده بود اومده بود درمانگاه که سرشو پانسمان کنند.” اینجور که تعریف میکرد معلوم بود از دیدن این صحنه حول و ولا برش داشته بود.
گفتم:” خاله بعضی ها نذر میکنند. البته نذرشون چون کارشون اشتباهه باطله. اما خوب دیگه! نگرانش نباش. اون فقط پوست سرشه که زخمی شده.” بعد خودم رفتم تو فکر.” اصلا قمه زنی فایده اش چیه برای امام حسین علیه السلام؟ یعنی که چی؟ طرف عمدا خودشو زخمی میکنه بعد پا میشه راست راست میره درمانگاه؟ خوب از اولش نکن این کار ها رو.”
نمیدونم قمه زنی اولش از کجا باب شد و اولین کسی که دست برد و سر خودش رو با قمه زخمی کرد کی بود؛ اما با عقل خودم هرچقدر فکر میکنم فلسفه ای که بشود بهش افتخار کرد برای مجالس عزاداری ابا عبد الله و بشود گفت این یک سنت حسنه است پیدا نمیکنم.
این چند ماهی که در وبلاگ ashura دارم سعی میکنم تصاویر قمه زنی را از گوگل حذف کنم به عمق فاجعه بودن این حرکت پی بردم. یک نفر که مثل من و شما شیعه است میداند این حرکت چیست و چرا انجام میشود و ضرر قابل ملاحظه ای ندارد اما مردم غیر مسلمان و ترسوی دیگر نقاط جهان چه؟ آنها هم میدانند؟ آقای مظلوم مان را جهان با تصاویر دلخراش و وحشتناک قمه زنی و عبور از آتش میشناسند. لابد با خودشان میگویند:” مسلمانان متوحش و عقب افتاده از تمدن بشری هستند."
فکر کنم وقت آن رسیده این نذرهای بد را با نذرهای خوبی مثل هدیه کردن کتاب برای شناساندن قیام عاشورا عوض کنیم. آخر با این کار بیهوده فقط به پیکره ی اسلام و قیام عاشورا ضربه میزنیم
#روزنگار_محرم
روز پشیمانی. روز توبه. روز بازگشت به دامان حسین علیه السلام. روز همه ی بیچارگی ها. روز حرّ
سرت را بالا بگیر. اینکه روبرویش ایستاده ای مردی است که دشمنش را سیراب میکند. دشمن که هیچ، اسب دشمنش را هم سیراب میکند.
سرت را بالا بگیر! این آقا مردان آزاده را خوب میشناسد. از میان دلهره هایت دیده است که پشیمان آمده ای.
سرت را بالا بگیر مرد! آقا راضی نیست این کفش ها را بر گردنت ببیند. خودش گفت که مادرت تو را به حق آزاده نام کرده است. تو هم که خودت را ثابت کردی. سرت را بالا بگیر!
آقای من!
روی سیاه برایت آورده ام آیا میخری؟ دلی پر از اشک حسرت از گناه برایت آورده ام. تحویل میگیری؟! راه بسته ات را توان گشودن ندارم اما…
دستمال زردی که بر پیشانی اش بستی گواه است که او را بخشیدی….
روز دوم محرم مرسوم است روضه ی حر میخوانند. باید قبل از ورود به تاسوعا و عاشورا خودت را تطهیر کنی. تو هم با حر همراه شو و خودت را در نهر روضه های ابا عبد الله پاکیزه کن!
امروز دارم مثل حرم آل الله خانه مان را سیه پوش میکنم. یعنی آقا ما را هم جزء اعوان و انصارش حساب میکند؟ جزء سینه زن هایش، جزء گریه کن هایش، جزء روضه خوان هایش، جزء شیعه هایش…
یعنی حالا که دارم سیاه پوش غمش میشوم روحم هم مرا یاری میکند یا پای دلم را گناه بسته است؟ کبوتر دلم آیا برای زیارت حرمش میرود یا در قفس تن گرفتار است؟ بیچاره کسی که برای تو اشک ندارد یا ابا عبد الله(ع)
خوش به حال دانه های برنج نذری هیئت ها. خوش به حال لپه ها و لوبیا ها و عدس ها. خوش به حال قند و چای و هل روضه ها. خوش به حال…
خوش به حال شما گریه کن ها. شنیدید که میگن اگر برای اباعبد الله دروغی هم گریه کنید براتون ثواب مینویسند؟ بیخود نیست که میگن کشتی حسین علیه السلام سریع تر از بقیه ی ائمه شما رو به رستگاری میرساند. از بس این آقا مهربان و کریم است.
دارم خانه ی دلم را با این حرفها گره میزنم به شبکه های ضریح شش گوشه ی ابا عبد الله تا بلکم من هم با کاروانش راهی محرم شوم.
صدای زنگ شتر ها دارد به گوش میرسد. الان دیگر آقا به گوشش رسیده که سفیرش کشته شده اما بازهم میرود تا حجت را بر کوفیان تمام کند. مهربان تر از این است که روی ترش کند و بازگردد. شاید دلش میگوید دارم در مورد کوفیان زود قضاوت میکنم. شاید هم دلش نمیخواهد باور کند اینان که یک روز دوستان خوبش بوده اند حالا قصد جانش را کرده اند. دنیا چقدر نامرد است.
کوفه نیا حسین جان. اینجا کسی منتظر آمدنت نیست. اینها سفیرت را تحمل نکردند خودت که جای خود داری.
قافله سالار من!
کودکانت را این روزها مراقب باش. علی اصغرت را. رقیه ی سه ساله ات را. فرزندان برادرت را. یا شاید بهتر است بگویم همه ی کاروان بنی هاشم را. اینجا علی علیه السلام را برنتافت که حالا آغوش محبت برای طفل شیرخواره ی تو بگشاید. اینان زخم خورده ی بدر و حنین اند. اینان دلشان سنگ است. اینها تیر سه شعبه برای طفلت هدیه میآوردند. اینها…
اینها انگار همه شان مجاهد و معلم قرآن اند. دل من! اینها آدم حسابی بودند و با امام شان این چنین کردند. اینها فقط درست نفهمیدند که مسلم سفیر کیست.
دختر کوچکم نیمه های شب از خواب بیدار شده بود و لب هایش را بر هم میزد و گریه میکرد و میگفت:"آب” نیمه شب روضه ی علی به راه انداخته بود.
السلام علی الطفل الرضیع
As the enemies had the body of Imam Hussain (as) surrounded, each took their turn stabbing his pure defenseless body, laid out on the ground; thus, while viciousness, revengefulness, and feral behavior swept through the battle field, in the camps of Imam Hussain (as) the spirit of remembrance in God, the human quality of tenderness, and intense emotions prevailed.
All women and children—no one but women and children were left in the camps, with the exception of the only surviving male Ali Ibn Hussain (as) who was ill—were worried about Hussain Ibn Ali (as) and what would transpire next.
They came out of their tents, and proceeded to the area where they believed Hussain Ibn Ali’s (as) body was seized; it has been narrated that the women departed from the camp. You have probably seen or heard how Arab women weep and mourn: it is still common among Arab women to mourn painfully upon the death of their loved ones; they beat their own faces, and pull at their hair; they mourn in such an intense manner. Well, these women had lost a loved one, a man like Hussain Ibn Ali (as).
Hazrat Zeinab was heading the women towards the sight of his martyrdom. When she arrived, she spotted the body of her beloved brother on the blistering grounds of Karbala. Instead of revealing some sort of reaction, or grievance, she went to the corpse of her beloved Hussain (as), and called on her grandfather (pbuh). She said, “O’ the Messenger of God, peace be upon you! Take a look at your Hussain who is covered in blood, with his body hacked up.” O’ my dear grandfather! O’ Great Prophet, look towards the hot desert of Karbala. This is your Hussain who is now covered in blood and dust.
Then, as it has been narrated, Zeinab (as) reached her hands beneath the body of Hussain Ibn Ali (as) and called out, “O’ God! Please accept this sacrifice from the progeny of Muhammad (saw)!”
Ayatollah Khamenei, 9/27/1985
زیارت وارث
شيخ در مصباح روايت كرده از صفوان جمال كه گفت: رخصت طلبيدم از حضرت صادق عليه السلام براى زيارت مولايمان حسين عليه السلام و استدعا كردم كه ذكر كند براى من دستور العملى در زيارت آن حضرت كه به آن نحو رفتار بكنم فرمود اى صفوان روزه بدار سه روز پيش از حركت خود و غسل كن در روز سوم پس جمع كن اهل و عيال خود را بنزد خود و بگو
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ
[176] الدعاء پس دعايى تعليم او فرموده كه بگويد در وقتى كه به فرات برسد آنگاه فرموده پس غسل كن از فرات بدرستيكه پدرم خبر داد مرا از پدرانش عليهم السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود همانا اين پسر من حسين كشته خواهد شد بعد از من در كنار فرات پس هر كه زيارت كند او را و غسل كند از فرات بريزد از او گناهان او مانند روزى كه مادر او را متولد كرده پس هر گاه غسل كنى در اثناء غسل بگو
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرْزاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ وَ آفَةٍ وَ عَاهَةٍ اللَّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِي وَ سَهِّلْ لِي بِهِ أَمْرِي
و چون از غسل فارغ شوى بپوش دو جامه طاهر و دو ركعت نماز كن در بيرون مشرعه كه آن همان مكانى است كه حق تعالى در شأن او فرموده و در زمين قطعه ها است نزديك به يكديگر و بوستانها است از انگورها و كشتزار است و خرماستانها است دو تا از يك بيخ رسته و غير دو تا از يك بيخ رسته آب خورده مى شوند به يك آب و زيادتى مى دهيم بعضى از آنها را بر بعضى در ميوه پس چون از نماز فارغ شوى روانه شو به جانب حاير به حال آرامى و وقار و كوتاه بردار گامهاى خود را پس بدرستيكه خداوند تعالى مى نويسد از براى تو به هر گامى كه برمیدارى حج و عمره و راه برو با دل خاشع و ديده گريان و بسيار كن ذكر
اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*
و ثنا بر خدا و صلوات بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و صلوات بر حسين صلوات الله عليه بالخصوص و بسيار كن لعن بر قاتلان آن حضرت و بيزارى جستن از كسانى كه در اول پايه ظلم و جور را بر اهل بيت گذاشتند پس هرگاه رسيدى به در حاير بايست و بگو
اللَّهُ أَكْبَرُ كَبِيراً وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ* كَثِيراً وَ سُبْحانَ اللَّهِ* بُكْرَةً وَ أَصِيلًا* الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِ
پس بگو
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خَاتَمَ النَّبِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا مَلَائِكَةَ اللَّهِ [رَبِّي] الْمُقِيمِينَ فِي هَذَا الْمَقَامِ الشَّرِيفِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا مَلَائِكَةَ رَبِّي الْمُحْدِقِينَ بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام السَّلَامُ عَلَيْكُمْ مِنِّي أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ
پس مىگويى
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ الْمُقِرُّ بِالرِّقِّ وَ التَّارِكُ لِلْخِلَافِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوَالِي لِوَلِيِّكُمْ وَ الْمُعَادِي لِعَدُوِّكُمْ قَصَدَ حَرَمَكَ وَ اسْتَجَارَ بِمَشْهَدِكَ وَ تَقَرَّبَ إِلَيْكَ بِقَصْدِكَ أَ أَدْخُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ أَدْخُلُ يَا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ أَ أَدْخُلُ يَا فَاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَ أَدْخُلُ يَا مَوْلَايَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ يَا مَوْلَايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
پس اگر دلت خاشع و ديدهات گريان شد پس آن علامت رخصت است پس داخل شو و بگو
الْحَمْدُ لِلَّهِ* الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الَّذِي هَدَانِي لوِلَايَتِكَ وَ خَصَّنِي بِزِيَارَتِكَ وَ سَهَّلَ لِي قَصْدَكَ
پس مىروى تا در قبه مطهره و بايست محاذى بالاى سر و بگو
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام [وَلِيِّ اللَّهِ] السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَدِيجَةَ الْكُبْرَى السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ يَا مَوْلَايَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلَامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ [بِآيَاتِكُمْ] مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِكُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِكُمْ وَ عَلَى شَاهِدِكُمْ وَ عَلَى غَائِبِكُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِكُمْ وَ عَلَى بَاطِنِكُمْ
پس بيانداز خود را بر قبر و ببوس آن را و بگو
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَيَّأَتْ لِقِتَالِكَ يَا مَوْلَايَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَ أَتَيْتُ إِلَى مَشْهَدِكَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكَ عِنْدَهُ وَ بِالْمَحَلِّ الَّذِي لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
پس برخيز و دو ركعت نماز در بالاى سر بگزار بخوان در آن دو ركعت هر سورهاى كه خواهى پس چون از نماز فارغ شدى بگو
للَّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَ رَكَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَكَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ لِأَنَّ الصَّلَاةَ وَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ لَا يَكُونُ إِلَّا لَكَ لِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي أَفْضَلَ السَّلَامِ وَ التَّحِيَّةِ وَ ارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلَامَ اللَّهُمَّ وَ هَاتَانِ الرَّكْعَتَانِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلَى مَوْلَايَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَيْهِ وَ تَقَبَّلْ مِنِّي وَ أْجُرْنِي عَلَى ذَلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي وَ رَجَائِي فِيكَ وَ فِي وَلِيِّكَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ
پس برخيز و برو پايين پاى قبر آن حضرت و بايست نزد سر علي بن الحسين عليهما السلام و بگو
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ وَ ابْنُ الْمَظْلُومِ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ
پس بيفكن خود را بر قبرش و ببوس آن را و بگو
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ
پس بيرون بيا از درى كه پايين پاى على بن الحسين عليهما السلام است و متوجه شو بسوى شهدا و بگو
السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَصْفِيَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ دِينِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَلِيِّ [الزَّكِيِ] النَّاصِحِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي [أَنْتُمْ] فِيهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِيماً فَ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ
پس برگرد به بالاسر حضرت امام حسين عليه السلام و دعا بسيار كن از براى خود و از براى اهل و اولاد و پدر و مادر و برادران خود زيرا كه در آن روضه مطهره رد نمىشود دعاء دعا كننده و نه سؤال سؤال كننده مؤلف گويد اين زيارت معروف به زيارت وارث است و مأخذش كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسى است كه از كتب بسيار معتبره معروفه نزد علما است و من اين زيارت را بلاواسطه از همان كتاب شريف نقل شهدا همين بود كه ذكر شد.***
***كليات مفاتيح الجنان، صفحات 429 الی 431