خادم بیریا
#یاوران_زینب سلام الله علیها
وقتی رسیدم دم حرم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام، نزدیک اذان ظهر بود. برای همین درهای حرم بسته بود و کفشداریها کفشها را قبول نمیکردند. هرچه کردیم که لا اقل کفشهایمان را بگیرید که ما با خیال راحت یک گوشه ای بایستیم و نماز بخوانیم قبول نکردند. فرمودند:” درهای حرم بسته شده و ما هم وقت استراحتمان شده. شما هم بروید نماز بخوانید تا شیفت ها عوض بشود.”
سر راه پله های حرم، خادمها مشغول پهن کردن موکت بودند که ما هم نماز جماعت بخوانیم. همانجا ایستادم به نماز. این کفشها برای خودش دردسری شده این روزهای اربعین.
نماز که تمام شد رفتم دوباره تلاش کنم بلکه این وصله های ناجورِ به زور به من چسبیده را بدهم و خودم را خلاص کنم که دیدم مداح جدیدی که این روزها صوت و فیلمش در همه جای فضای مجازی منتشر است آنجا ایستاده و مشغول خدمت به زائران حضرت ابالفضل العباس علیه السلام است.
از اینکه کفشداریاش جا نداشت تا کفشهای زائرها را بگیرد ناراحت بود. خیلی از زائرها عذرخواهی کرد. مدام لبهایش ذکر میگفت و در روی خانمها نگاه نمیکرد. نورانیت در چهره اش موج میزد. با همکارانش هم به عربی صحبت میکرد و میگفت:” اینها زائران اباعبد الله الحسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام هستند. مبادا بهشان رو ترش کنید.” اصلا یادم رفته بود برای چی آمده ام اینجا. محو رفتارش شده بودم.
وقتی فیلم مداحی معروفش را دیده بودم به همسرم گفته بودم:” این حرکات چیه این انجام میده موقع خوندن؟ ” و آن موقع وقتی سجده اش را بر روی پیشخوان کفشداری دیدم و بوسه ای که عاشقانه به خاک آنجا میزد از رویش شرمنده شدم. خلوص نیت و عشقش به اباعبد الله علیه السلام مثال زدنی بود. از رویش نور میبارید از بس خالص بود.
خلاصه با این اوضاع شلوغی حرم بیخیال کفشها شدم. گذاشتم شان توی یک کیسه فریزر که در کیفم بود و یک دستمال کاغذی برای نشانه گذاشتم داخلش و همانجا کنار دیوار رهایش کردم و رفتم. گفتم:” علی الله. فوقش میبرن از دستش خلاص میشم که منو رها نمیکنه.” مال دنیا عجب بیخود شیرین است. آدم دلش نمیآید از یک جفت کفش بگذرد. خدا به دادمان برسد روز قیامت با این علاقه هایمان. ?
پ.ن: برای اینکه بدانید کدام مداح عرب را میگویم یکی از مداحی هایش را برایتان اینجا گذاشتم. ببینید و اگر شما هم اشک ریختید برای من و این خادم درگاه ابالفضل العباس علیه السلام دعا کنید.