27 مرداد 1398
نام یک برکه بود. برکهای که شاید فقط شاهراه حجاج بیت الله الحرام بود. فقط همینو بس. اگر نظر رحمت خدا نبود الان نامش هم باقی نمانده بود. غدیر خم؛ از خم بادهی ولایت سیراب شد و تا همیشه تاریخ درخشید. اینجاست که میگویند به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به… بیشتر »
نظر دهید »
27 مرداد 1398
دارد عید غدیر از راه میرسد و هر روز نبودنت بیشتر از روزهای قبل خودش را نشانم میدهد. چگونه تاب بیاورم روزها و سالها که میرود و تو نیستی؟ عید بیاید و پسر فاطمه در پس پرده غیبت باشد؟ این چه روزگار غریبی است؟ جشن ریاست و امامت و ولایت و ولیعهدی پدر آدم… بیشتر »
12 مرداد 1398
خیلی عجیب است. تاحالا پیش نیامده بود برای کشیک رفتن تاخیر کنم. اما اینبار انگار یک طلسمی در کار افتاده. زود هم که راه میافتادم به انبوه جمعیت میرسیدم. دو باری که من دیر کرده بودم همپاسم به پاسبخش گفته بود اصلا پیداش نیست. بار قبل هم دیر آمده. اما تو… بیشتر »
01 مرداد 1398
انتظامات بودن کلاس بیشتری داشت. اما مجبورم فعلا خادمیار استانی باشم. عیب ندارد. این همان خدمت است. فقط اسمش عوض شده. از عنوان پر طمطراق انتظامات به عنوان ساده و بیپیرایهی خادمیار استانی تنزل معنا پیدا کرده است. باید خیلی قبلتر این کار را میکردم.… بیشتر »