• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

تمام دلخوشی

سلام تمام دلخوشی‌ام!
این روزها که میگذرد جای خالی‌ات را بیشتر احساس میکنم. قلب من! امید دلم! نفسهایم به شماره افتاده است.

سلام همه‌ی زندگی!
زندگی کردن در این دنیای وانفسا بدون تو معنی ندارد. لذتی نیست در این دنیا وقتی تو نیستی! کاش دوری از تو نازنین پایان بیابد.

سلام دلیل دلتنگی!
دلتنگی‌هایم از حد و مرز گذشته است. از بس ندیدمت درد و دلهایم دارد سرازیر میشود. باز خوب است صدایم را میشنوی، مرا میبینی!

سلام تمام دلخوشی‌ام صاحب الزمان.
آقای من. روزها را به امید آمدنت طی میکنم شاید برسد طلعت حکومت صالحه‌ات و دلم شاد شود به رویت روی ماهت.
آقا جان! روزهای دوری را به پایان رسان. جانها دیگر طاقت دوری ندارند. دلها برای شما آرام گشته. ارواح مومنین به دنبال تو سرگردانند.

کانال بررسی

22 فروردین 1404

بسم الله

کانالی که از پارسال دارم داخلش مطلب می‌نویسم تو ردیف کانالهای سامانه‌ی نجم وارد نکردم. یعنی راستش از اینکه دیگران چطور قضاوتش می‌کنند نگرانم. 

مگه چی توشه؟! 

دارم سعی میکنم واقع بینانه به سریالها نگاه کنم و افق دید مخاطب نوجوان خودم را گسترش بدهم. میخواهم مخاطب بزرگسال فقط دو سانت جلوی چشم خودش را نبیند. انتهای راه جنگیدن با نوجوان را هم نگاه کند. میخواهم یک روزی به مخاطب کره‌ای بگویم من تو را درک کردم. این هم نمونه‌اش. دارم درباره‌ی سریال‌ها و تولیدات رسانه‌ای تحقیق میدانی میکنم. مشاهده و تحلیل و تفسیر. 

خب شاید یک کار بیهوده به نظر بیاد اما فکر میکنم برای مخاطب من این سبک از کار تا الان جواب داده. سوال می‌پرسند و با من درباره نوشته‌هایم حرف میزنند. 

به مرور مطالب را میاورم داخل شبکه. ان شاءالله 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

وقایع گذشته

01 فروردین 1404

بسم الله 

خیلی روز از آخرین مطلبی که اینجا نوشتم گذشته. اتفاقات خیلی تلخی رخ داده. سید مقاومت که جان ما بود! یعنی سید حسن نصر الله! از بین ما ‌پر کشید. با ۸۰ تن بمب سنگر شکن مقرشان را زدند. با اینکه بدن مطهرش سالم بود اما زیر فشار بمب‌ها قلب نازنینش دوام نیاورده بود. 

یحی السنوار هم از بین ما رفت. بعد از شهادت اسماعیل هنیه توی تهران. 

چطوری ما این روزهای سخت را پشت سر گذاشتیم؟ 

محور مقاومت سه چهار بار فرماندهان ارشد خودش را در این جنگ از دست داده. اما هنوز یمن سفت و قرص و محکم پشت غزه‌ی مظلوم ایستاده. 

چرا اینها را مینویسم؟ 

شاید میخواهم تاریخ شفاهی باشد برای روزهای بعد از این. شاید میخواهم بعدا که نبودم بقیه بخوانند چه اتفاقاتی بر سر ما آمده و صبر مردم این زمانه را حساب کنند. 

این همه مشقت که به محور مقاومت نازل شده فکر کنم سر ایوب نبی علیه السلام نیامده بود. 😭

خدا خودش به بندگان مومن خودش در سرتاسر دنیا صبر بیشتر عنایت کند ان شاءالله 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

اژدهای سبز سیدی

08 آبان 1403

بسم الله 

وقتی استاد آمد و گفت:” نمایه‌ی کانال خانم بیات را عوض کنید!” خورد توی ذوقم. ناراحت شدم. از اول هم من بودم که این رنگ را انتخاب کردم. اصلا خودم گفتم صورتی بسازید برای من. وقتی ساخته شد رنگش دل همه را برد. 

خورد تو برجکم. هر کدام از تصاویر یکسان را نگاه کروم راضی م نکرد. دست آخر گفتم اگر هیچی نیست این سبزه! 

این سبزه البته مشغول بود ولی برای من خالی‌ش کردن. رنگ کانال را که عوض کردم یادم افتاد سادات خانم جان همیشه میگوید خاتون تو باید همیشه همه چیزت سبز باشه. 

دلم گرفته! 

سبزی رنگ کانال که دقیقا رنگ شال پر کمر سیدی است هم دلم را خوشحال نکرده. چکارش کنم این دل گرفته رو؟ 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

آسیب‌های انقلابی‌گری

07 مرداد 1403

بسم الله
لشکر منسجم امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی با قرآن‌های سر نیزه رو به رو شد از هم پاشید. سربازها دو دسته شدند و شروع کردند با هم جنگیدند. یک دسته میگفت قرآن سر نیزه‌هاست. نباید با این جماعت جنگید. یک دسته هم می‌گفت قرآن ناطق است که مهم است نه تکه‌های کاغذی که سر نیزه‌هاست‌.
اما دست آخر چشم ظاهر بین بود که پیروز میدان شد. تیغ روی گلوی قرآن ناطق گذاشت تا آنرا خاموش کند بلکه تکه کاغذی که سر نیزه‌ها شده را نجات دهد.
کاش قدر گوهر را آدم‌ها بیشتر میدانستند.
فقط یک فتنه مثل این می‌توانست سپاه علی علیه السلام را از هم گسسته کند. فتنه‌ی دعوای داخلی بین نیروهای انقلابی!

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

روز شهید کربلا

24 بهمن 1402

بسم الله 

با اینکه امروز عید هست اما دلم گرفته و خوشحال نیستم. جای اینکه مولودی گوش کنم دلم میخواد روضه بشنوم و برای امام حسین علیه السلام گریه کنم. نه فقط برای اینکه دلم برای آقا تنگ شده. کارهای دنیا و آخرتی بد گره خورده به هم. حال دلم برای همین خوب نیست. 

دیشب که شیخ زکزاکی را در برنامه حسینیه معلی دیدم و تعریف کرد که چقدر برایش گرفتاری درست شده توی راه تبلیغ دین؛ تازه فهمیدم چرا انقدر بلا و گرفتاری و ناراحتی توی قلب من سرازیر میشه؟! چون هر کس برای امام زمان علیه السلام حرکتی را آغاز کرد شیطان که آرام نمی‌شینه تا شما به اهداف تبلیغی و دینی خودت برسی. 

باید از امام حسین علیه السلام امروز بخواهم مرا شفا بدهد. قلب گرفتارم را. تن خسته‌ام را. روح درگیر در امور دنیایم را. 

الهی حب لی کمال انقطاع الیک 

دلم برای امام حسینم علیه السلام تنگ شده. 

چه ظلم‌ها که دشمنان راه خدا بر تو روا نداشتند یبن رسول الله. چه کارهای وحشتناکی که در حق تو به جا نیاوردند. تو زینت دوش نبی اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم بودی. مزد زحماتت برای احیای دین جدت رسول خدا این بود که با لب تشنه کشته شوی. سر از بدن شریفت جدا کنند. لباس از تنت بربایند و انگشت و انگشتر از دست مبارکت. و حتی به بدن بی‌جانت رحم نکنند و با نعل تازه بر روی آن بتازند. چون تو بد به ریشه‌ی این دشمنان خدا تیشه زدی. بت شکن بزرگ عالم تو هستی!😭😭

صلی الله علیک یا اباعبد الله 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

انبیا علیهم السلام

16 بهمن 1402

بسم الله 

میدونی به چی فکر می‌کنم؟ 

جونگی انقدر توی این نقش شاهزاده چهارم فرو رفته انگاری اصلا خود خود شاهزاده چهارم وانگ‌سوست. 

من فکر می‌کنم اخلاصی که برای دراوردن این نقش به خرج داده باعث شده انقدر جای خودش را در کی دراما باز کنه که همه با دیدن این سریال دنبال کننده‌ی جونگی شدند. 

البته به یک چیز دیگری هم فکر می‌کنم گاهی وقتها. 

اینکه شاید این شاهزاده چهارم یکی از پیامبران و انبیا بوده باشد. چون رسم پروردگار این بوده در طول تاریخ که انبیا باید هم رییس حکومت باشند هم رییس دین. برای همین گاهی کار به جایی رسیده که نبی را مردم به جای خدا پرستش کرده‌اند. مثل حضرت عیسی علیه السلام که جایگاه خدایی به او داده‌اند. یا عزیر که گفتند پسر خداست. 

من گاهی فکر می‌کنم این که این داستان غم‌انگیز از زندگی این پادشاه این قدر در دید بینندگان سریال عالی جلوه کرده چون پرده از برخی از رنج‌های یک نبی برداشته. 

کاشکی این طوری بود که می‌دانستیم انبیا هر کدام برای چه قومی آمده‌اند و میتوانستیم تک تک آنها را بشناسیم. چون اولا هیچ قومی در طول تاریخ نبوده که خدا او را رها کرده باشد و برایش راهنما و نبی نفرستاده باشد. در ثانی یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده. غیر ممکن است از این تعداد یک بخشی برای مردم مشرق زمین نبوده باشند. اینکه اعتقاد داشته‌اند امپراطور پسر اژدهاست هم شاید از همینجا سرچشمه گرفته باشد. چون همه موجودات از جمله اژدها مسخر انبیاء الهی‌اند. لابد اژدها از آن نبی مرسل حمایت می‌کرده که مردم در طول قرون تایید شدن امپراطور را توسط اژدها یک امر ضروری می‌دانسته‌اند. 

خب البته این‌ها همه‌ش حدس و گمانه. هیچی ش واقعا به اثبات نرسیده. اما من دوست دارم این طوری فکر کنم که این‌ها ممکن است از انبیاء الهی باشند. 🙂 

البته این واضح هست که فقط آن پادشاهی ممکن است نبی مرسل باشد که عادل باشد و به خدای احد و واحد ایمان داشته باشد و البته مهم‌تر اینکه به خدای احد و واحد مردم را دعوت کند. یعنی پرستش خدای واحد از جمله ضروریات پیامبر بودن یک پادشاه هست. این که کاملا واضح و روشنه 🙂

بنابراین نمیتوان با قاطعیت گفت این سریالهای تاریخی کره‌ای و چینی و ژاپنی که درباره امپراطورها و پادشاهان هست احتمالا درباره پیامبران و خدای یکتاست. الزاما این طوری نیست. 

اما خب! باید پرس و جو کنیم ببینیم واقعا آیا هیچ کس توی این سرزمین‌ها به خدای واحد دعوت کرده؟ یعنی ریشه‌ی ادیان آنها را باید از دل تاریخ خودشان جستجو کرد. با حدس و گمان کار پیش نمی‌رود
#تمرین_نوشتن

#حرکت_جوال_ذهن منسجم شده 🙂

پ.ن: دوباره نیایید بگید جونگی کیه؟ این را هر کس شاهزاده چهارمو دیده خودش متوجه میشه  ☺ جونگی بازیگر کره‌ایه که توی یک سریال تاریخی نقش شاه چهارم یکی از سلسله‌ها را بازی کرده. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

خدایان

14 بهمن 1402

بسم الله 

سریال‌هایی که تازگی تماشا کردم در زمینه‌ی دین و خدایان بود. این که سریال‌های کره‌ای هم مثل باقی فیلم‌های آسیایی از دین سخن به میان آورده‌اند یک چیز طبیعی است. ادیان همگی در آسیا شکل گرفته‌اند. این قابل درک است که مردم این قاره بیشتر از دیگران درباره خدا بدانند و به آن فکر کنند. سنت‌ها و رسوم مردم در زندگی روزمره گره بزرگی با ایدئولوژی و مکتب فکری و دین آنها خورده. 

حالا خب توی سریالهای کره‌ای کم از این موارد نیست. منتها خدا توی این سریالها چطور معرفی می‌شود؟ خودش جای بحث دارد. 

توی این مدت درباره شمنیزم مطالعه کردم. درباره‌ی جن‌گیرهای مسیحی خواندم. درباره‌ی اعتقادات بودایی مطالعه کردم‌. به خاطر تماشای دو سریال. 

یکی سریال جزیره که داستان تناسخ یک شمن و نجات دنیا توسط او بود و سریال آیدول بهشتی که پیرامون برگزیده‌ی خدا در یک جهان موازی بود. که البته در انتها این خدا تو زرد از آب درامد و معلوم شد خودش شیطان است. بعد هم معلوم شد اصلا توانایی‌های الهی نداشته اما روح خودش را در بدن زن و شوهری به ودیعه گذاشته بود و برگزیده‌ی خودش را خلق کرده بود. کاهن اعظمی که از روح شیطانی خدای ردرین به وجود آمده اما پاک و معصوم است و توانایی شفا دادن و مقابله با شیاطین را دارد. 

ادیان ساختگی یک طرف ماجراست؛ مثل داستان آیدول بهشتی. اعتقاد به ادیانی مثل شمنیزم و بودا و نسخه‌ی معیوبی از مسیحیت خودش چیز دیگری است. اما چیزی که هست این هست که در ابتدا به وجود یک خدا اذعان دارند اما در انتها مرگ آن خدا یا ناکارمدی او را نشان می‌دهند و یا اصالت را به انسان می‌دهند. 

یعنی ته‌ش همان امانیزم هست. 

البته همه اینها تفکرات مردم کره نیست. کره جنوبی حاکمیت لائیک یعنی بی‌دینی دارد. دین‌ها در کره مورد احترام هستند اما در مناسبات ورود داده نمی‌شوند. مذهب رسمی و دین رسمی هم که بر اساس آن قوانین زندگی مروم ترتیب اثر داده شده دین بودایی است. اما اکثریت مردم به بی‌خدایی یعنی آتئیست بودن اعتراف می‌کنند. 

این که این دست تفکرات با سریالها وارد مغز بچه‌های ما بشود خطرناک است. باید درباره این‌ها با نوجوان زیاد صحبت کنید. بچه باید بداند خدا کیست و جایگاه پروردگار در زندگی خودش را درک کند و بعد درباره‌ی تفکرات مردم دنیا بداند تا بتواند به تعمیق باورهای دینی خودش کمک کند. 

فقط این طوری هست که از پیمودن راه خطا می‌توان جلوگیری کرد. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

تولد

20 دی 1402

تولد کوثرنت جان هم رسید 😍

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

دل‌گرفتگی

09 آذر 1402

بسم الله 

روی این را ندارم که بگویم حوصله رفتن توی شبکه را ندارم! کی می‌شود کمپین تمام شود و بگویم خداحافظ تا همیشه؟! کاش می‌شد! 

چرا همه میتوانند شبکه را ترک کنند؛ من نه؟! واقعا این جای سوال داره. چطوری مجبورم باشم در حالی که عملا هیچ کس من را مجبور به ماندن نمی‌کند؟ 

کاش با همه‌ی تیم‌ها کات کنم و بنشینم تو دنیای واقعی و زندگی جدیدی را شروع کنم که هیچ چیزی جز آدم‌های واقعی توش نباشد. دلم برای مامانم تنگ شده! 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

مرحمتی آقا

28 آبان 1402

بسم الله 

می‌دانی دلم دیشب برای چی تنگ شده بود؟! 

برای نشستن کنار ضریح امام رئوف علیه السلام و یک دل سیر روضه‌ی مادر خواندن برای آقا! 

دلم خواست یک روز تمام بروم گوشه‌ای از مضجع شریف بنشینم و روضه بخوانم برای آقاجان! 

بعد یک روز تمام خدمت بایستم برای زائرهایش کنیزی کنم. 

دلم یک دل سیر گریه کردن با آقاجانم را میخواهد برای روضه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها. یعنی می‌شود آقا کادوی تولدم این را این قرار بدهد؟!☺😢 

فکر کنم اگر مثل همیشه فقط به خودش بگویم؛ دست رد به سینه‌ام نزند! 

آقاجان! 

چند روز دیگر تولد من است. من از شما که ولی نعمت من هستید هدیه تولد می‌خواهم. می‌شود روی من را زمین نیاندازی؟!☺😭 

من دلم یک زیارت حسابی میخواهد. همراه یک روز تمام خدمت به زائرهایت با لباس رسمی خدمت؛ و یک روز تمام بست نشستن و روضه خوانی برای شما و چند شب تا به صبح عبادت توی حرم. من دلم غرق شدن در دریای محبتت را میخواهد. می‌شود مرحمت بفرمایید؟! 😭☺ 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

کارگران مشغول کارند

27 آبان 1402

بسم الله

وقتی آدم خودش در حال محاسبه نفس نباشد و تو فاز اخلاق حسنه فرو نرفته باشد؛ قاعدتا قلمش هم نمی تواند این چیزها را بنویسد. قلم نویسنده وصل به روح اوست. روح که درگیر هرچیزی شد قلم آن‌ها را به نمایش می‌گذارد.

روی این حساب بد بودن حال من کاملا پیداست. یعنی همین چیزها را که کنار هم می‌گذارم می‌دانم حالم خوب نیست. وقتی آدم روی خودش تمرکز ندارد یعنی می‌تواند روی معروف و منکری که می‌بیند درست تمرکز کند؟ 

من که بعید می‌دانم. 

این چند روز که از شبکه فاصله گرفتم و دارم مثل همیشه از بالا به‌ش نگاه می‌کنم؛ یاد یک خواب می‌افتم که اوایل کارمان تو شبکه دیده بودم. 

اوایل کاربری بود که مدام در حال انتشار مطالبی پیرامون احمد الحسن بود. تبلیغ او را انجام می‌داد. تمام افکارش را ریز به ریز شرح می‌داد و جواب سوالات بچه‌ها پیرامون این شخصیت را هم می‌داد. منتها جانب‌دارانه و به سمت تبلیغ احمد الحسن. 

یکی دو باری پست‌هاش را گزارش زدیم و حذف شد. آن زمان شبکه یک تیم رصد داشت. تعدادی از کاربران بودند که در طول شبانه روز مسئولیت بررسی مطالب را بر عهده داشتند. هر مطلبی که خلاف قوانین شبکه بود گزارش می‌زدند. 

چند باری مطالب آن خانم را با تیم رصد گزارش زده بودیم و حذف شده بود. چند باری هم با او وارد بحث شدیم و او را مغلوب کردیم. چند باری هم جوابیه مطالبش را منتشر کردیم تا تفکراتش را از بین ببریم. اما فایده نداشت. دست آخر مجبورش کردیم از شبکه برود. با اعتراض‌های مکرر. او هم گفت:” خدایا صدای افکار بعضی از مردم چرا خفه نمیشه؟!” و بعد شبکه را ترک کرد.

بعد از آن بود که خواب دیدم. 

خواب دیدم یک استخر زیباست که آب زلال و مناسبی دارد که خانم‌ها داخلش در حال شنا هستند و خوشند. اما خودم را با لباس انتظامات بیرون استخر می‌دیدم. تو وسط این استخر یک وقتی دیدم خانمی هست که گوشه‌ای بیرون استخر ایستاده و از خانم‌ها عکس می‌گیرد. پیدایش کردم و به زور از آن مکان اخراجش کردم. او هم موقع رفتن گفت:” بعدا می‌بینی که درباره من اشتباه می‌کردی!” گفتم:” قطعا درباره تو اشتباه نمی‌کنم. تو منافق هستی و باید از اینجا بروی. جای تو اینجا نیست!" 

بیرونش که کردم رفتم از در دیگر استخر وارد شدم. دیدم بالای این استخری که آبش انقدر روشن و قشنگ هست یک رودخانه پر از لجن و گل و لای هست. این آب هست که داخل استخر می‌رود. 

جلوتر که رفتم دیدم در ورودی استخر چند لایه از صافی برای تصفیه آب گذاشته شده اما خودش به تنهایی نمی‌تواند این آلودگی‌ها را تصفیه کند. برای همین چندتا از خواهرها سر شاه‌راه لوله‌ی آب ورودی به استخر نشسته‌اند و سنگ و گل و خاشاک و زباله؛ هرچیزی که توی این آب هست را در میاوردند و می‌ریزند بیرون و آب از هر کدام‌شان که عبور می‌کند تمیزتر می‌شود. 

اما خودشان بی‌نهایت خسته شده بودند. لباس‌هایشان را لجن کثیف کرده بود. سر و صورت‌شان را چون دست روی صورت کشیده بودند کثیفی لکه انداخته بود اما زیر آن کثیفی‌ها نور درخشان صورت‌شان معلوم بود. 

هنوز هم یادم هست چه کسانی بودند. می‌شناسم‌شان. 

وقتی آنها را انقدر خسته و در حال کار دیدم با خودم گفتم اون آب که تو استخر هست و انقدر قشنگه؛ حاصل زحمت این‌هاست. من هم بنشینم ته این صف و آب را تمیز کنم تا خانم‌هایی که داخل هستند بیمار نشوند. 

یکی یکی آن خانم‌های داخل استخر را بعدا تو همایش قم دیدم. آن خواهرها که سر شاه‌لوله آب نشسته بودند همان تیم رصد بودند. 

الان من تنها هستم. ادامه‌ی آن خواب را تو بیداری می‌بینم که لجن‌ها وارد استخر شده و هرچه تلاش می‌کنم نمی‌توانم تنهایی جلوی این همه آلودگی بایستم و تمیزش کنم. 

برای همین هست که خودم را از تو لجن‌ها کشیده‌ام بیرون و دارم غصه می‌خورم اما از دستم کاری هم ساخته نیست. 

روزی که از شبکه زدم بیرون فقط همین صحنه را دیدم‌. چیزی جز این هنوز نمیبینم توی این شبکه؛ که امید داشته باشم و برگردم. هر وقت توی این سالها تنها ماندم مجبور شدم بیایم بیرون و نفس تازه کنم. 

آن خواهرها که حکم تصفیه خانه داشتند هم خسته شدند. دلشکسته شدند. دیدند زحمت‌های شبانه روزی‌شان به هیچ کجا نمی‌رسد و فقط لباس‌های خودشان هست که کثیف و کثیف‌تر می‌شود و حالا از اینجا رفته‌اند و قصد ندارند برگردند. 

می‌ترسم از وقتی که من هم مجبور شوم دیگر وارد این مکان نشوم از بس کثیف است و جای انسان در کثیفی‌ها نیست. اگر رفتی و واردش شدی و دامنت آلوده شد فقط باید خودت را سرزنش کنی! 

محاسبه نفسم نمی‌آید این روزها. فقط احساس دلتنگی و تنهایی دارم. دلم برای خدای مهربان خودم تنگ شده اما توان عبادت هم ندارم چون دست و لباسم هنوز تمیز نشده! 😢 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

استراحت کردن!

22 آبان 1402

بسم الله 

چالش جدیدی به نام کلمه حفظ کردن. 

از دیشب که دیکته‌ی کره‌ای را خوب ندادم دارم به این فکر می‌کنم که آیا بیماری غلط املایی فقط در زبان فارسی من را گرفتار خودش کرده یا تو انگلیسی و کره‌ای هم مشابه‌ش وجود داره؟! 😅

برای همین دست به دامن استاد شدم. ☺ 

براشون توضیح دادم چقدر تمرین می‌کنم و چطوری. قرار شده استاد بفرمایند چه روشی را برای حفظ کردن کلمات باید به کار ببرم تا موفقیت بیشتری حاصل بشود. 

من تمام آشپزخانه را با برگه‌های لغاتم پر کردم. البته خب یک تعدادی را نوشته بودم اما دو سه روزه دارم تکمیلش می‌کنم. فکر می‌کنم این روش در دراز مدت حتما جواب میده. اما کوتاه مدت را هم باید یک کاری بکنم. 

چطوری دو سه روزه این حجم از لغت را حفظ کنم؟ چالش جدی من این هست نه چالش گوشه دنج که جایزه‌اش یک بن ۲۰۰ هزار تومانی است. اما نتوانستم این را توی گروه بگویم. 

اصلا آیا نیاز هست آدم برای هر عملکرد خوب و بد خودش به دیگران توضیح دهد؟! 

بعد از اینکه چند روز پیش به استاد شفیعی گفتم که خستگی باعث پایین آمدن تمرکزم هست؛ امروز حتی به گروه تحلیل هم سر نزدم. نه کوثرنت؛ نه گروه تحلیل سیاسی؛ نه گروه های بسیج نه گروه مامان‌ها! دلم نمیخواد هیچ کجای این فضای مجازی سرک بکشم. دلم میخواهد توی خانه‌ی خودم باشم و اینجا بنویسم. 

دلم میخواهد زمان‌هایم را صرف یادگیری کنم. فکر می‌کنم جنگیدن بیهوده؛ برای فعلا کافی باشد. 

تو بله یک آقایی قصد دارد تولید محتوا را به مخاطبین آموزش دهد تا بتوانند از قبل آن کسب درامد کنند. گفت میتوانی با تولید محتوا و فروش تبلیغات درامد داشته باشی! با خودم گفتم این رو که خودم بلدم. چطوری میشه بدون هزینه کردن یا با کمترین هزینه؛ کانال را رشد داد؟ 

گفت با کمپین! 

کمپین بزنیم چطوره؟! ما که خوراکمان کمپین زدن هست. می‌آیی شروع کنیم؟!😏

شاید وقت آن رسیده باشد که با قدرت شروع کنیم به تولید محتوا. همین که محتوا وجود داشته باشد مخاطب هم یافت میشود. فقط کافی است مثل همیشه تلاشهایت فقط برای خدا باشد. 

هدف آموزش است. هدف کسب رضایت خداست. دلم میخواهد این بار یک خادم را برای مخاطب به تصویر بکشم که تلاش می‌کند برای امام رضاجان بهترین باشد. کاش میرفتم مشهد. چقدر دلم برای آقا تنگ شده.
تمرین شبانگاهی 

حرکت جوال ذهن 

کاش برای کلاس نویسندگی شاگرد داشتم! 🙂

بیشتر بخوانید
 1 نظر

چند قدم 

22 آبان 1402

بسم الله 

اینکه هیچ جایی نیست که آدم توش روزمره نویسی کنه خیلی سخته‌ها! 

خیلی حرفها هست اما کسی خواننده آنها نیست! 

مردم غزه را خدا کمک کند. امروز داشتم فکر می‌کردم وارد شدن ما به جنگ غزه و عملیات طوفان الاقصی تبعات جنگ را گسترده‌تر میکند اما چکار کنیم؟ نمیشه که دست روی دست گذاشت. دشمنی که وحشی است را با نشست بین المللی که نمیشه سرجایش نشاند. ساز و کار سازمان ملل اصلا بی‌فایده و چرت هست. توانایی ورود به جنگ غزه را هم ندارد حتی! 

یک چالش جدی هست. 

مثلا یک مدرسه ناظم دارد. یک اداره حراست دارد. یک کشور نیروی امنیتی دارد. قوه قضائیه دارد. اعمال زور برای عقب نگه داشتن آدم‌های ظالم لازم است. جامعه بشری به این قدرت احتیاج دارد. اما سازمان ملل عملا هیچ کاره است. باید نیروهای حافظ صلح جهانی وارد جنگ با اسرائیل بشوند و این گرگ خونخوار را جمع کنند. 

به نظرم رو به رو شدن با این چالش جدی یعنی اسرائیل قطعا ظهور را جلو خواهد انداخت. چون بالاخره یک بازوی قدرتی برای کنترل جامعه بشری لازم هست که زیر بار زور هیچ کجا نرود و فقط از مظلوم دفاع کند. این را هم پشت سر بگذاریم دیگر ظهور در چند قدمی است

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

پری دریایی

22 آبان 1402

بسم الله 

سریال کره‌ای افسانه دریای آبی به بررسی زندگی یک پری دریایی افسانه‌ای پرداخته. پری دریایی ما که یک دختر جوان است با دیدن اواین مرد جوان دوپا عاشقش می‌شود و به مرور تصمیم میگیرد تا با او ازدواج کند. 

بار اول مرد جوان او را تحویل پلیس می‌دهد‌. بعدا متوجه میشود او کسی را ندارد و تصمیم میگیرد سرش را کلاه بگذارد. بعدا تصمیم میگیرد با او صادق باشد و به او عشق بورزد. اما پری تمام حافظه او را پاک می‌کند.

دور دوم عشق اتفاق می افتد. پری به دنبال مرد جوان به سئول می‌آید. این بار پری تلاش می‌کند عشق مرد جوان را بدست بیاورد و با زندگی انسانها آشنا شود. در این میانه مرد جوان به جز خاطرات گذشته خودش چیزهایی را به یاد می‌آورد که در زندگی گذشته او در ۴۰۰ سال قبل اتفاق افتاده. اما او سعی می‌کند این بار پری دریایی را از مرگ نجات دهد. داستان حول محور عشق بازی همراه با حیای مرد جوان با پری دریایی در جریان است. 

نکته مهم این سریال این هست که هاجون جائه دلش نمیخواهد دختر جوان در چشم مرد دیگری جلوه گری کند و نمیخواهد به جز او کسی عاشق همسر آینده‌اش باشد. برای همین او پری دریایی را از پوشیدن لباسهای کوتاه منع می‌کند. اجازه نمیدهد او موهایش را ببندد و اجازه نمی‌دهد او تنها از خانه خارج شود و به دیدن کسی جز هاجون جائه برود. مفهوم غیرت مثل همیشه خیلی زیبا به تصویر کشیده شده. حیا و غیرت لی مین هوست که توی سریالهای او جلوه پیدا می‌کند یا اتفاقی این همه غیرت و حیا برای او به تصویر کشیده می‌شود؟! این خودش یک معماست! 

تمرین نوشتن شبانگاهی 

نقد فیلم و سریال کره‌ای

شب خوابت نمیبره فیلم نبین. بگیر بخواب  😉

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

مشق شب

21 آبان 1402

بسم الله

با خودم گفتم نوشتن توی این خانه بهتر از هرجای دیگری است. دلم برای اینجا تنگ شده بود. راستی یادته گفتی باید از اینجا هم رفت؟ چقدر ترک کردن یک خانه سخت هست! والا! 

چند روزه به شبکه سر نزدم. میخوام ببینم رکورد اصلا نرفتن توی شبکه تا چند روز شکسته نمی‌شود؟ این بار شاید برای همیشه! 

روزه سکوت نگرفتم این بار. اما دلم هم نمیخواد باشم. چکار کنم؟! 

امتحان داشتیم. امتحان لغت زبان کره‌ای. فکر کنم یواش یواش همه خبردار بشوند که کره‌ای یاد میگیرم. برای عرصه تبلیغ بین الملل هر زبانی یاد بگیری خوب هست. میهمانان مان امروز آمدند و فردا می‌روند کشور خودشان. فکر کنم روز بدی نبوده باشه! 

امتحان خیلی خوب نبود. 

فکر کنم بهترین راه و تنها راه همان نوشتن هست. از روی کلمات یک صفحه کامل بنویسم تا راه بیافتم. تنها چاره اینه!

واقعا دیگه خوابم میاد. این مشق حرکت جوال پراکنده گویی را منتشر کنم یا نه؟! 

سریال افسانه دریای آبی را میبینم و زندگی دوباره من! این دو تا بازیگر سخت مشغول کارند. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

نگران نباش عزیزم

02 آبان 1402

بسم الله
داشتیم با دوستان درباره مساله‌ای توی سالن مدرسه صحبت می‌کردیم که ناگهان صدای افتادن چیزی سکوت سالن را به هم ریخت.
برگشتم پشت سرم را نگاه کردم. بچه‌ی یکی از خواهرها بود. وقت شیطنت و بازیگوشی پایه‌ی پرده‌ی ویدئو پروژکتور را خم کرده بود و پرده افتاده بود روی زمین.
خیلی خیلی ترسیده بود.
تا نگاه‌ش به من افتاد بغض کرد و گفت:” خاله ببخشید!”
ترس را که توی چشم‌هاش دیدم گفتم الانه است که قلبش بایستد. تعلل نکردم. دویدم و بدون توجه به چادرم که تو دست و پام گیر می کرد خودم را به‌ش رساندم و سرش را توی بغلم گرفتم و گفتم:” اشکال نداره عزیزم. همیشه این اتفاق می‌افته. منم هر بار خواستم بگذارمش بالا افتاده!”
دیدم تو بغلم که هست از جاش تکون نمیخوره اما قلبش تند میزنه. از نفس نفس زدنش معلوم بود که خیلی ترسیده.
همین طوری که به خودم چسبانده بودمش تا روی کسی را تماشا نکند و بترسد بردمش تا دفتر استراحتگاه اساتید و یک لیوان آب برایش گرفتم دادم خورد.
کمی که آرام شد ازش پرسیدم:” مامانت کجاست؟” با صدایی که هنوز کمی می‌لرزید گفت:” پایین کلاس داره!”
گفتم:” خبر داره شما اینجا هستی؟ به‌ش گفتی میایی بالا؟” گفت :” آره خاله.”
گفتم:” پس بیا پیش من بشین یه کم تا یه چیزی بدم حوصله‌ت سر نره تا کلاس مامان تموم بشه!”
از داخل کیفم یک جامدادی مداد رنگی ریز و درشت بیرون آوردم و یک دفتر و دادم تا نقاشی بکشد. به‌ش گفتم :"برام یه چیزی بکش ببینم چی بلدی؟ “
نگاهم را از رویش برداشتم و مشغول حرف و کار خودم شدم تا خیالش راحت بشود. کمی که نقاشی کرد گفت:” خاله من میرم پیش مامان.”
وقتی رفت تماشا کردم دیدم دخترک کوچکی با لباسهای رنگی نقاشی کرده!

امروز که اخبار را روشن کردم و گفت بچه‌هایی که از جنگ ترسیده بودند و به بیمارستان پناهنده شده بودند حالا زیر خرورار خروار خاک، تکه پاره افتاده‌اند؛ قلبم آتش گرفت.
کاش یکی بود تک تک‌شان را در آغوش می‌کشید و می‌گفت:” هیچی نشده. همیشه این طور اتفاقاتی پیش میاد. اصلا نگران نباش!”

#به_قلم_خودم

#طوفان_الاقصی

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

زیبای حقیقی ۲

13 مهر 1402

بسم الله

نقد سریال زیبای حقیقی

سریال زیبای حقیقی که از روی یک رمان اینترنتی با همین نام ساخته شده است؛ در پی پرداختن به معزل بزرگی در جامعه کره جنوبی است و آن هم اهمیت دادن بیش از اندازه مردم، به زیبایی است.
استانداردهای زیبایی در کره جنوبی؛ خیلی سختگیرانه است. در عین حال مردم این کشور نسبت به زشتی افراد؛ نوعی حالت تدافعی دارند. آنها همان طور که در این سریال به تصویر کشیده شده است؛ با افراد زشت صورت، رفتار ناشایستی می‌کنند.
در حقیقت زیبایی در کره جنوبی جزء خط قرمزهای مردم این کشور به حساب می‌آید.

داستان سریال زیبای حقیقی
این سریال برپایه‌ی ماجرای زندگی شخصی دختری دبیرستانی است که با وجود آرایشگر بودن مادرش؛ چهره‌ای زشت دارد. او همه‌ی عمرش به خاطر زشت بودن مورد تحقیر و تمسخر اطرافیان قرار گرفته است. اما بعد از اتفاقاتی که در دبیرستان برای او می‌افتد و فیلم آن در فضای مجازی پخش می‌شود؛ او تصمیم به خودکشی می‌گیرد که در هنگام خودکشی با تبلیغات یک آرایشگر برخورد می‌کند و از این کار پشیمان می‌شود. در همان لحظه که پشیمان شده با مرد جوانی برخورد می‌کند و ماجراهای تازه‌ای برای او اتفاق می‌افتد.
جوکیونگ دختر نوجوان این داستان؛ بعد از اتفاقاتی که برای خانواده‌اش می‌افتد و مجبور به نقل مکان می‌شوند؛ به دبیرستان دیگری منتقل می‌شود و قبل از ورود به مدرسه جدید تصمیم می‌گیرد تا آرایش کردن را به خوبی بیاموزد و همین کار مسیر زندگی زشت و سیاه او را تغییر می‌دهد.

جایگاه زن در سریال زیبای حقیقی
زنان مختلفی با دیدگاه‌های متفاوت در این سریال وجود دارند که هر کدام نشان دهنده‌ی بخشی از جامعه زنان کره جنوبی‌اند.
جوکیونگ در نقش زنان جوانی که با پناه بردن به جراحی زیبایی و آرایش؛ سعی دارند به زندگی تباه شده خودشان امیدی دوباره تزریق کنند؛ ظاهر شده است.
خواهر بزرگتر او با وجود زیبایی؛ هنوز موفق به ازدواج نشده. او بی‌پرواست و اصلا از امور مرسوم در بین خانواده‌ها در امر ازدواج تبعیت نمی‌کند. او عاشق مردی میان‌سال شده و به زور او را مجبور به ازدواج می‌کند. همین‌طور او اکثر اوقات مشروبات الکلی مصرف می‌کند و کنترل خود را از دست می‌دهد. در عین حال او یک تربیت کننده‌ی ماهر ستاره‌ها در تلویزیون کره است و تلاش‌های او برای ستاره کردن سوجون بالاخره به نتیجه می‌رسد.
مادر جوکیونگ اما یک مادر به تمام معناست. او البته بعضی اوقات از فرزندان خودش غافل است و نمی‌داند آنها چکار می‌کنند اما در آخر کار با توجه به تجربیات خوبی که دارد زندگی خودش و فرزندانش را نجات می‌دهد. در برابر این مادر که همه بار زندگی بر دوش اوست؛ پدر خانواده فردی کودن و لاابالی به نمایش گذاشته می‌شود که فقط خیلی مهربان است و به امور خانه‌داری علاقه زیادی دارد.
زنان دیگر این داستان؛ دوستان جوکیونگ هستند.
یکی که از خانواده خودش مرتب ترد می‌شود.
یکی که قلدر مابانه با همه دخترهای مدرسه به خاطر زشتی‌شان گلاویز می‌شود.
یکی که ترسوست و از روی ترس با دخترهای قلدر مدرسه همکاری می‌کند.
جامعه زنان در کره جنوبی جامعه‌ای رنج کشیده از نداشتن زیبایی ترسیم می‌شود که باید همه‌ی سعی و تلاش خودش را بکند تا به آمال و آرزوهای خودش برسد. زندگی عادی هم برای زنان کره یک رویاست!
این همه آن چیزی است که این سریال در پی نشان دادن آن است.

#نقد_فیلم

#سریال_کره‌ای

#به_قلم_خودم

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

بیست و پنج بیست و یک

13 مهر 1402

بسم الله
بررسی حضور زنان در سریال کره‌ای بیست و پنج؛ بیست و یک

سریال کره‌ای بیست و پنج، بیست و یک؛ داستان زندگی دختر جوانی به نام نا هی‌دو است که به شمشیربازی علاقه زیادی دارد اما به خاطر مشکلاتی که برایش در طول زندگی به وجود آمده؛ نتوانسته جایگاهی را در این رشته ورزشی بدست بیاورد. بالاخره او یک روز تصمیم می‌گیرد تا مسیر زندگی خودش را تغییر دهد و به یک قهرمان ملی در رشته شمشیر بازی تبدیل می‌شود.
محوریت داستان در این سریال؛ دختران جوان هستند. اما با توجه به موقعیت‌ها؛ مادران دخترها و همین‌طور پسران جوانی در داستان ورود می‌کنند و ماجرای این سریال را به پیش می‌برند. سریال حول محور زندگی دو قهرمان شمشیربازی زنان و یک خبرنگار در حال پی‌گیری است.

بیست و پنج، بیست و یک؛ در حقیقت سن زن جوان داستان و پسر مورد علاقه اوست که در انتهای داستان فیلم بعد از فراز و نشیب عشق؛ در این سن به خصوص از یکدیگر جدا می‌شوند و هر کدام مسیر جداگانه‌ای در زندگی در پیش می‌گیرد‌. بالا و پایین عاشقانه‌های این زوج و ارتباطات آنها با دوستان و خانواده؛ داستان این سریال را شکل می‌دهد.

در داستان سریال بیست و پنج، بیست و یک؛ سبک زندگی دختران جوان در انتهای قرن بیست و ابتدای قرن بیست و یک به تصویر کشیده شده است. نا هی‌دو یک دختر جوان است که پدرش را در کودکی از دست داده و با مادر خودش رابطه خوبی ندارد. او از اینکه مادرش یک خبرنگار است و اکثر اوقاتِ خوشی و ناخوشی خانواده در کنار او نبوده؛ ناراضی است. برای همین سعی می‌کند برای خودش دوست و همدم پیدا کند تا از پس مشکلات برآید.
شادمانی و سرزندگی دختران جوان سریال؛ نشان می‌دهد تا زنان در سنین پایین قرار دارند؛ از همه‌ی دنیا غفلت می‌کنند و تنها مطالبی برایشان اهمیت دارد که کودکانه است. در مقابل بر روی کلمه‌ی بلوغ در سریال تکیه می‌شود که نشان دهنده عاقلانه رفتار کردن برخی از کاراکترها و کودکانه فکر کردن برخی دیگر است.
نکته‌ی حائز اهمیت دیگر در این سریال؛ سیر رشد عاطفی این دختران است. یکی بعد از رو به رو شدن با ظلم معاون مدرسه تصمیم می‌گیرد پای اعتراض خود بایستد و از مدرسه خارج شود. یکی به خاطر مشکلات مالی خانواده تصمیم می‌گیرد سلب تابعیت کند تا در تامین مالی خانواده کمک پدر و مادرش باشد و دیگری در انتهای داستان با تصمیم سختی تلاش می‌کند یک عشق را که سرانجامی جز تنهایی برای او ندارد؛ به پایان برساند.
زنان نقش آفرین دیگر در این سریال؛ مادران هستند.
مادر نا هی‌دو یک گزارشگر است و زمان کافی برای صرف کردن با دخترش ندارد. او بسیار عاقلانه و متطقی رفتار می‌کند تا جایی که در اخبار به شایعه‌ای که پشت مدال طلای دخترش هست هم اشاره می‌کند و او را دزد مدال طلا خطاب می‌کند. البته او به خاطر جایگاه شغلی خودش مجبور است همه احساسات خودش را سرکوب کند. عشق مادرانه ممکن است به خاطر شغل از بین برود. این تمام چیزی است که شخصیت مادر هیدو به نمایش می‌گذارد.
مادر دوم؛ مادر یوریم است. او به سختی پول درمیاورد تا دخترش که ستاره شمشیربازی کشور است؛ خجالت زده مردم نباشد. او حتی ناراحتی‌های خودش را از دخترش پنهان می‌کند تا به او آسیب نزند. فداکاری مادرانه؛ همه آن چیزی است که از این زن به نمایش گذاشته می‌شود.
مادر دیگر داستان؛ مادر یه جین است. او به خاطر بدهی شوهرش مجبور شده طلاق سوری بگیرد و به خانه برادرش نقل مکان کند. اما او همچنان عاشق همسر خودش هست و از دوری او تاب و تحمل ندارد. مادر عاشق پیشه به فرزندانش یاد می‌دهد که یک زن باید همیشه عاشق و مراقب شوهرش باشد. جایگاه همسر نمونه؛ آن چیزی است که این کاراکتر میخواهد به مخاطب نشان دهد.
مادر یکی از دختران جوان قصه اما یک مادر مقتدر است. او در هر حال از فرزند خودش دفاع می‌کند و اجازه نمی‌دهد او و دوستانش از مواضع خودشان کوتاه بیایند. اقتدار این مادر در نهایت به دختران و پسران داستان کمک می‌کند تا تصمیمات درست بگیرند.

داستان سریال بیست و پنج بیست و یک خیلی کم به نقش مردان و پدران در زندگی پرداخته. تا جایی که پدر نا هیدو در کودکی او از دنیا رفته و فقط حس اعتماد به نفسی که به دخترش داده از او باقی مانده؛ پدر یوریم همیشه در سفر است و فقط عشق او به دختر رسیده. پدر یه جین یک ورشکسته است که فرزندان و خانواده را رها کرده و در گرفتاری انداخته و پدر دختر دیگر داستان اصلا وجود ندارد اما در انتها خبر فوت او شنیده می‌شود.
زنان در این داستان نقش برجسته‌ای دارند. چه وقتی درباره جایگاه اجتماعی آنان سخن به میان می‌آید و چه وقتی که به عنوان مامن و پشتیبان به نمایش گذاشته می‌شوند؛ در هر حال آنها زنانی موفق جلوه داده می شوند که میتوانند دنیا را تغییر بدهند.

البته نکته منفی در خلال این داستان وجود دارد و آن دوستی دختر و پسر داستان است که ختم به ازدواج نمی‌شود اما هی‌دو در بزرگسالی آرزو می‌کند دختر نوجوانش هم بتواند این احساس عشق را قبل از ازدواج تجربه کند. یعنی عشق زندگی این زن با همسر رسمی او متفاوت است.

#نقد_فیلم

#سریال_کره_ای

#به_قلم_خودم

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

نذر مادر 

21 شهریور 1402

بسم الله 

نوشته بود:” هرچه تلاش می‌کنم نمیتوانم شعر آیینی بگویم. باید این طور شعرها را در گوشت بگویند تا بر زبانت جاری شود." 
در جوابش نوشتم:” باید نذر مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها کنی و از خودشان اذن بگیری. تا مادرشان اجازه ندهد تو هیچ کار این خانواده نمی‌شود ورود کرد." 

بعد یاد خودم افتادم. 

نذرم دارد به آخر می‌رسد بانو جان! 

چرا هنوز درهای رحمت بی‌کران مادرانگی‌ات به رویم بسته است؟! من که هرچه در توانم بود برای بچه‌هایت تلاش کردم. هر لحظه فکر می‌کنم حتما این راه را اشتباه آمدم و باید برگردم. شاید اشتباه می‌کنم. این کارها برای فرزندان شما نیست؟!  

نذر روضه‌ی مادر می‌کنم تا خودش مرا هدایت کند مثل همیشه. این که غصه خوردن ندارد. تا مادرم هست در دنیا غمی ندارم! 

پ.ن: نذر کردم و حضرت مادر علیها سلام توی خواب گره مشکلم را نشانم داد. حالا باید بروم دنبال برطرف کردن آن. امیدوارم موفق بشوم تا قبل از فاطمیه انجامش بدهم ان شاء‌الله  

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

아시라

30 تیر 1402

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 19
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 142
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 350
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 39
  • دیروز: 103
  • 7 روز قبل: 531
  • 1 ماه قبل: 3302
  • کل بازدیدها: 118470

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید