پادشاه ابدی
بسم الله
چند وقتی بود دلم میخواست سریال پادشاه ابدی را ببینم. خیلی تعریف ازش شنیده بودم. علی الخصوص اینکه وقتی از نتفیلیکس پخش شده حدود ۳ میلیارد بازدید داشته.
دو سه روزی است شروع کردیم دیدنش را.
داستان دربارهی پادشاه کره است که در یک جهان موازی وارد شده و عاشق یک کاراگاه پلیس میشود. بعد از اینکه التماس خانم کاراگاه میکند تا او را باور کند؛ بالاخره موفق میشود کاراگاه را با خودش به خانه ببرد.
داشتم امروز فکر میکردم واقعا چقدر خوب بود اگر کره، هنوز هم پادشاه داشت. شاید حتی همین آقای لی مین هو؛ کاش واقعا امپراطور کره بود. کرهای که به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم نشده باشد و مترقی پیش برود. البته این امپراطوری ظاهرا تحت سلطه ژاپن است و به صورت مشروطه ادامه حیات میدهد. اما همین رویای شیرین هم بهتر از کرهای است که امروز تو واقعیت دنیا وجود دارد. کاش واقعا مردم کره سعی میکردند این رویای شیرین را به واقعیت تبدیل کنند.
تو پادشاهی کره؛ اسب پادشاه، عالیجناب خطاب میشود چون رده هفتم ارتش است اما در عین حال امپراطور به همراه سربازان نیروی دریایی ارتش در مسابقات قایقرانی شرکت میکند و برای بچهها ساعت کتابخوانی در نظر میگیرد و حتی افتتاحیهی مسابقات بسکتبال را با اولین شوت خودش آغاز میکند.
یعنی در عین حال که فاصله طبقاتی هست اما امپراطور درباره فرهنگ و تمدن در کشورش بسیار اهمیت قائل است.
البته پادشاه خودش شخصا دستور داده از او هم مالیات بگیرند ولی خودش گواهینامه ندارد و لزومی هم نمیبیند وقتی خودش گواهینامه همه را صادر میکند؛ یکی هم برای خودش صادر کند. اینکه در بعضی جاها بین خودش و دیگران تبعیض قائل نمیشود خوب است. :)
با این وجود این امپراطوری مقام چهارم تولید ناخالص داخلی را در جهان کسب کرده. آنها عناصر کمیاب را به سرتاسر جهان می فروشند. به علاوه اینکه پایتخت اقتصادی و فرهنگی و نظامی آنها متفاوت است و امپراطور در آخرین نقطه کشور و در کنار دریا زندگی میکند تا در صف اول تجاوز دشمن قرار بگیرد و از مردمش دفاع کند.
هر طور فکر میکنم با همه شکاف طبقاتی و تکبری که پادشاه توی این سریال برای خودش برپا کرده؛ باز هم اگر شبه جزیره کره واقعا صاحب این پادشاه بود بهتر بود. شاید اصلا دنیا جای بهتری برای زندگی کردن می شد.
اگر به گزافه نباشد باید گفت غیرممکن است یک جامعه یک رهبر مقتدر داشته باشد و گمراه شود. همیشه رهبرهای عادل و فرزانه و مدبر توانستهاند جامعه را به پیشرفت برسانند. ما واقعا باید برای داشتن این چنین رهبری خدا را شکر کنیم. رهبری که فاصله طبقاتیاش با قشر مرفه جامعه بسیار است اما با فقیرهای آن نه. رهبری که به فکر فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی است و حتی کتاب خواندن مردم و رعایت ادبیات فارسی برایش اهمیت دارد. رهبری که به همه امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … کشور آگاه است و بهترین راهکار را ارائه میدهد. فقط کاش یک کمی هم توی این کارها دیکتاورمئابانه عمل میکرد. یعنی مثلا میگفت این دستور من است باید انجام شود.
لا اقل اگر این طوری بود دلمان از این نمیسوخت که دربارهش بگویند دیکتاتور. 😕
البته نباید این را فراموش کنیم که شاه پرستهایی که امروز شعار دیکتاتور سر میدهند؛ یکی از افتخاراتشان این است که رضاخان با دیکتاتوری مملکت را سر نظم و انظباط آورده بود و با چوبِ بالای سر؛ مردم را ادب میکرد. اساسا برای همین هست که هنوز هم مقبول قلبهای سلطنت طلبهاست. یعنی بهتر است بگویم عاشقان دیکتاتوری رضاخانی الان نگران دیکتاتوری از طرف رهبری انقلاب هستند اما این را نمیدانند که اگر قانون اساسی هم به این آقا اجازهی این کار را میداد؛ او خودش هرگز دست به این عمل نمیزد.
حالا خلاصه که یک همچین پادشاه قدر قدرتی که تهدید کند سر آدمها را میزند؛ برای کره؛ بودنش خوب بود. لا اقل اگر بود شبه جزیره دو پاره نمیشد که هر طرفش را یک گرگ بین المللی به دندان بگیرد و مردم کره این وسط حیران باشند و فرهنگ و تمدن خودشان را هم از دست بدهند.
پ.ن: حرکت جوال ذهن و مشق نیمه شب طوریش