مهمان مهم
امشب قرار است میهمان بیاید. چند مهمان عزیز. امروز خیلی کار دارم.
باید رخت و لباسها را جمع و جور کنم. زمینها را دستمال بکشم. جارو کنم. گردگیری آینه ها یادم نرود؟! خیلی به آینه ها حساس است؛ خیلی.
تر و تمیز و شام پخته با موهای مرتب و لباس قشنگ بنشینم تا بیایند. چقدر این انتظار شیرین است.
وای! یعنی میرسم همه ی کارها را تا شب تمام کنم؟ نکند دوباره نصف کارهایم بماند و سر برسند؟ چقدر کار دارم امروز!
خدایا! ماه رمضان آمد و یک چند روزی هم از آن رد شد. من درست و حسابی آماده نشده بودم. ماه تو آمده و خودش دارد مرا کمک میکند که مهمانی خوب به سر برسد. اما شبهای قدر نزدیک است. همان مهمان مهم که باهاش رودربایستی دارم. کاش تا او برسد آماده شده باشم.
دلم برای شبهای رفته تنگ شده و میخواهم شبهای مانده زودتر برسند. آخر دلم لک زده برای شبهای قدر. برای جوشن کبیرهای دسته جمعی. برای روضه ی اباعبد الله علیه السلام.