فسقلی های شیطان
02 خرداد 1396
آمدم بروم رکوع که دیدم دخترک آمد یک راست ایستاد جلوی من. برای اینکه بتوانم بروم سجده تو همان راستا که ایستاده بودم یه قدم رفتم عقب. نمیدانستم فسقل شیطون برایم نقشه کشیده است.? همین که سرم رو گذاشتم روی مهر نشست روی گردنم?.
اینکه میگویند احکام مورد احتیاجتان را خوب بلد باشید بیراه نیست. خنده ام گرفته بود و نمیدانستم الان چکار کنم؟ هواسم رو که جمع کردم در یک لحظه همه ی کتاب احکام استاد فلاح زاده آمد جلوی چشمم.
خدا رو شکر که خندیدن بدون صدا نماز روباطل نمیکند. هواسم رو جمع کردم که یک وقت سرم رو که بلند کردم دوباره بی اختیار بر نگردد روی مهر که سجده ی اضافه حساب شود. رکعت آخر نماز بود و دلم نمیخواست خراب شود. یاد گرفتم آدم با وجود این فسقلی ها همیشه بایدحاضر و آماده باشد و احکامش را هم خوب به یاد داشته باشد.