همسر شهید
حاجیه خانم دارد پیر میشود اما غم دوری از همسرش او را خیلی سال پیش کشته است. شوهر حاجیه خانم خیلی سال است که گم شده. الان دیگر به او مفقود الاثر هم نمیگویند. راستش چند سالیست آب پاکی روی دستشان ریخته اند و گفته اند دیگر بر نمیگردد.
حاجیه خانم سه تا پسر دارد. وقتی پسر بزرگش ۸ ساله بود شوهرش از خانه رفت برای کمک به پالایشگاه و دیگر باز نگشت. پسرک کوچکش آن موقع سه سالش بود.
پالایشگاه آبادان را دشمن زده است. همه با وزیر نفت رفته اند تا بلکه بشود راه لوله را ببندند ولی نمیدانند دشمن هنوز آنجا مستقر است.
وزیر نفت که زنده نماند هیچ کادر فنی همراهش هم معلوم نشد چه بلایی به سرشان آمد. سالها بود که میگفتند شهید تندگویان کشته شده ولی شاید بقیه ی کارگران زنده باشند.اما بعد از کشته شدن صدام که سپاه رفت برای تحقیق و تفحص هیچکدامشان را پیدا نکرد.
حالا چند سالیست که چشم حاجیه خانم به در مانده اما هنوز نا امید نشده. انگار دلش میخواهد یکی یک روز صبح در خانه شان را بزند و بگوید سلام.