• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

یئون سو پزشک اعظم

06 بهمن 1401

بحران زندگی تک نفره در کره جنوبی

در کره جنوبی سالهاست که بحران زندگی تک نفره در حال شکل‌گیری و گسترش است و این مساله به تحدید نسل و خطری بزرگ برای جامعه کره تبدیل شده است. بنابراین اکثر سریالها به نحوی سعی دارند به حل این مشکل در بین جوانان کمک کنند. آنها سعی دارند به طرق مختلف راه‌های شکل‌گیری یک زندگی دو نفره را به جوانها بیاموزند تا از قبل آن به تشکیل خانواده و ازدیاد نسل برسند.
افسردگی ناشی از تنهایی و خانه‌هایی که فقط یک نفر در آن ساکن است و خانواده‌هایی که به تدریج کوچک و محدود می‌شود یعنی کره جنوبی در حال ورود به یک بحران جمعیتی است. بنابراین دولت قصد دارد تا از این مشکلات با فرهنگ‌سازی جلوگیری کند.

در طول ماجرای #سریال_سرنوشت بین دو شخصیت اصلی داستان یعنی چوی‌یونگ و یئون‌سو که همه‌ی بار داستان را بر دوش می‌کشند؛ روابط عاشقانه‌ای شکل می‌گیرد. شکل گیری این علاقه به صورت پله پله و آرام و در طول داستان است. یعنی بار عاطفی داستان در بستر شکل‌گیری روابط عاشقانه این‌دو با هم در حال پی‌گیری است.

ابتدای آشنایی این دو شخصیت با دزدیده شدن یئون‌سو توسط چوی‌یونگ آغاز می‌شود. پزشک جوان امروزی از سرداری که او را دزدیده به شدت وحشت دارد و سعی می‌کند در هر زمان ممکنی از دست او فرار کند. اما چوی‌یونگ با همه صداقتش سعی دارد به او اطمینان خاطر بدهد که قصد بدی ندارد بنابراین به او قول می‌دهد تا او را به خانه برگرداند.

در ابتدا یئون‌سو مدام سعی می‌کند فرار کند و چوی‌یونگ مجبور می‌شود بارها او را پیدا کرده و نجات دهد. از آنجا که یئون‌سو هنوز متوجه نشده در زمان سفر کرده بنابراین اولین بار جانش در خطر می‌افتد و به دست مزدوران دوک‌سونگ دزدیده می‌شود. برای همین چوی‌یونگ درمیابد که ماندن در این مکان دیگر جایز نیست. سعی می‌کند به قولش عمل کرده و یئون‌سو را به خانه بازگرداند. در راه بازگشت به خانه اما مشکلاتی به وجود می‌آید و دست آخر یئون‌سو با شمشیر چوی‌یونگ او را زخمی می‌کند.

در این مرحله یئون‌سو دچار ترس از مرگ چوی‌یونگ می‌شود برای همین تلاش می‌کند تا او را نجات دهد. عاشقانه‌ها از این پس آرام آرام در حال شکل‌گیری است.
چوی‌یونگ به شدت زخمی شده و از هوش می‌رود. تلاش یه‌ئون‌سو به بازگشت چوی‌یونگ منجر می‌شود اما زخم عمیق چوی‌یونگ او را به شدت ضعیف کرده. بنابراین او در تب و درد گرفتار است. همین امر باعث می‌شود تا یه‌ئون‌سو از شدت عذاب وجدان ایجاد یک تحول بزرگ در تاریخ؛ مضطربانه به دنبال درمان چوی‌یونگ باشد و بارها به خاطر اینکه او را زخمی کرده و چوی‌یونگ اجازه نمی‌دهد تا او را درمان کند؛ گریه می‌کند.
چوی‌یونگ مدام از درمان سر باز می‌زند تا به کما می‌رود و دچار ایست قلبی می‌شود. حالا گریه‌های یئون‌سو برای بازگشت چوی‌یونگ از کما و تلاش برای احیای قلبی او باعث می‌شود چوی‌یونگ هم به زندگی بازگردد و هم عشقی تازه در قلبش جوانه بزند.

چوی‌یونگ اعتراف می‌کند.
یئون‌سو توسط دوک‌سونگ به گروگان گرفته شده و امپراطور برای اینکه جان او را حفظ کند برای دوک‌سونگ یک شرط قرار داده است‌. دوک سونگ باید قلب پزشک اعظم را در طی یک هفته تصاحب کند.
چوی‌یونگ بعد از به هوش آمدن از ماجرا مطلع می‌شود و قول می‌دهد تا خودش هر طور شده قلب پزشک اعظم را تصاحب کند تا او همچنان در امنیت باقی بماند. اما چوی‌یونگ بر خلاف جوانان امروزی اصلا اهل دوز و کلک نیست‌. برای همین از روی صداقت ادعا می‌کند که چون عاشق یئون‌سوست برای نجات او آمده است. شخصیت معصوم و ساده‌ی چوی‌یونگ که قرار است قهرمان داستان باشد؛ واقعیت قلبی خودش را بیان کرده و به عشق تازه متولد شده‌ی خودش اعتراف می‌کند. اما او هم هنوز نمی‌داند این عشق می‌تواند تا کجا پیش برود و ختم به کجا شود. اما با همین واقعیت سعی می‌کند یئون‌سو را نجات دهد چون به او قول داده تا از او مراقبت کرده و او را به خانه بازگرداند.
اما یئون‌سو این اعتراف را از یک سو جدی نمی‌گیرد و از سوی دیگر سعی می‌کند این اعتراف چوی‌یونگ را به باد تمسخر بگیرد و با حس شیطنت دخترانه‌اش سر به سر چوی‌یونگ بگذارد.

چوی‌یونگ به صورت جدی تصمیم دارد تا قلب پزشک اعظم را تصاحب کند. برای همین از این پس وضعیت متفاوتی در نظر چوی‌یونگ اتفاق افتاده. او آرام آرام سعی می‌کند به یک نفر تکیه کند و خستگی‌ها و غم‌ها و نگرانی‌هایش را با یک نفر دیگر در میان بگذارد. در برابر یه‌ئون‌سو با وجود ترسی که از به خطر انداختن جان اسطوره تاریخی دارد؛ سعی می‌کند از او حمایت همه جانبه کند.

چوی‌یونگ بعد از این سعی می‌کند همان‌طور که گفته در قلب یئون‌سو برای خودش جایی را باز کند تا مالک قلب او شود. بنابراین آرام آرام سعی می‌کند طوری رفتار کند که یئون‌سو هم از او راضی باشد. آرام آرام وقت خستگی روی شانه‌ی یئون‌سو خوابش می‌برد. آرام آرام اجازه می‌دهد یئون‌سو زخم‌هایش را درمان کند. آرام آرام سعی می‌کند در چشم یئون‌سو زیباتر و موجه‌تر جلوه کند.
یئون‌سو با یک مساله جدید مواجه است. او می‌داند چوی‌یونگ به او علاقمند است اما از طرفی می‌ترسد در تاریخ اختلال ایجاد کند. برای همین با چوی‌یونگ یک قرارداد مشارکت می‌بندد. او سعی می‌کند بهدچوی‌یونگ یاد بدهد که به عنوان یک شریک در مبارزه و یک هم‌مبارز باید به هم اعتماد کنند و همه اخبار را با هم به اشتراک بگذارند و از هم در انجام امور حمایت کنند. بنابراین شکل تازه‌ای از روابط بین این دو شکل می‌گیرد که منجر به اعتماد سازی دو طرفه می‌شود.

در بستر شکل گیری عشق در داستان؛ ما با خطرهایی برای این عشق هم مواجه هستیم. خطرهایی که میتواند هر لحظه منجر به برهم خوردن روند شکل‌گیری یک زندگی تازه شود. در خلال داستان عموی امپراطور یئون‌سو را مسموم می‌کند و برای اینکه کنترل کشور را بدست بگیرد از یئون‌سو میخواهد که در ازای دادن کتابچه‌ای به یئون‌سو؛ با او ازدواج کند. نقطه اوج داستان عاشقانه چوی‌یونگ در این جا شکل می‌گیرد. چوی‌یونگ برای اینکه از این ازدواج سلطنتی جلوگیری کرده و جان یئون‌سو را نجات دهد جلوی همه‌ی بزرگان کشور با عذرخواهی از یئون‌سو او را می‌بوسد. در حقیقت در این سکانس چوی‌یونگ از آبرو و حیثیت خودش برای جان یئون‌سو مایه می‌گذارد و او را از گرفتاری نجات می‌دهد. این کار هم در راستای اصول شراکت این دو انجام گرفته اما خالی از صداقت عاشقانه هم نیست. حالا همه‌ی بزرگان کشور هم می‌دانند که یئون‌سو فرد مورد علاقه‌ی چوی‌یونگ است و عملا ابراز عشق او را به منزله‌ی درخواست ازدواج قبول شده تلقی می‌کنند.

بعد از این ماجرا شکل تازه‌ای به خودش می‌گیرد. یئون‌سو پس از این دیگر تلاش نمی‌کند از چوی‌یونگ فاصله بگیرد. بلکه سعی می‌کند در پناه او باشد تا چوی‌یونگ هم بتواند به امور خودش که محافظت از امپراطوری است؛ برسد. برای همین تصمیم می‌گیرد به عنوان سرباز وارد پادگان شده و در اتاق چوی‌یونگ ساکن شود تا در امان باشد.
داستان در این سکانس در حال پرده برداشتن از حیا و عفت است. قهرمانان قصه در یک اتاق با هم هستند و سربازان مرد از این اتفاق خجالت زده و شرمگین‌اند و در عین حال این واقعه را برای فرمانده خودشان زشت تلقی می‌کنند. اما باز هم با همه این وجود آن را نادیده می‌گیرند و از کنار آن به راحتی عبور می‌کنند تا فرمانده با عشق خودش تنها باشد.
اما در اتاق اتفاقاتی در حال رخ دادن است. چوی‌یونگ عصبانی است. از یئون‌سو می‌خواهد اول توضیح بدهد که این چه حرکتی است؟ و او می‌گوید آمده تا دیگر بعد از این فرار نکند تا در امان باشد. چوی‌یونگ از دریافتهایش درباره یئون‌سو می‌گوید که چطور درک نمی‌کرده که اگر این دختر من را دوست دارد چرا از من کناره‌گیری می‌کند؟ و سپس از او میخواهد تا این دنیا را ترک نکند و با چوی‌یونگ باقی بماند.

نامزدی بین دو شخصیت داستان از نظر همه پذیرفته می‌شود و آنها بعد از این زیر یک سقف و در یک اتاق خواب و در یک رخت‌خواب با هم زندگی می‌کنند اما قطعا هنوز ازدواج رسمی هم رخ نداده. فقط در حد نامزدی است. طبق قراداد مشارکت که بین این دو برقرار است رفتار آنهادر داستان برپایه‌ی شروط شراکت آنها قابل درک به نظر میرسد حتی زندگی آنها در کنار هم و در یک اتاق.
داستان در این زمان در حال پایه ریزی زندگی مشترکی است ‌که میتواند در هر گوشه‌ی کشور و در هر زمانی شکل بگیرد. البته که علاقه بین زوجین وجود دارد اما هنوز عشق جانکاهی در بین آنها شکل نگرفته. بعد از کنار هم قرار گرفتن زوجین است که تازه آن علاقه‌ی تمام نشدنی شکل می‌گیرد و چوی‌یونگ واقعا موفق می‌شود قلب یئون‌سو را به تسخیر خودش دراورد.
حالا که همه‌ی اطرافیان این دو را به عنوان زوج آینده در نظر می‌گیرند؛ چوی‌یونگ تلاش دارد بیشتر از قبل از یئون‌سو مراقبت و محافظت کند. حتی سعی می‌کند او را خوشحال کند تا خاطرات خوبی را از این دنیا با خودش به زمانه‌ی خودش ببرد. بنابراین سعی می‌کند هرچه یئون‌سو را خوشحال می‌کند بداند و انجام دهد. او این سوال که “چه چیزی دوست داری؟” را بارها از یئون‌سو می‌پرسد و حالا یئون‌سو است که در ذهن خودش مرور می‌کند که خواهان چه چیزی است؟
“رنگ طوسی(اشاره به زره مستحکم چوی‌یونگ)، لباس سورمه‌ای (اشاره به یونیفرم چوی‌یونگ) قد بلند و دست‌های مردانه.” این چیزی است که یئون‌سو در خیالات خودش با خودش مرور می‌کند‌. بیان احساسات قلبی شخصیت زن قصه درباره‌ی عشقش بدان معناست که این امور میتواند برای دیگر زنان هم خوشایند باشد. یعنی طرز لباس پوشیدن همسر و اقتدار او و خصوصیات جسمی او میتواند توجه زنان را به خودش جلب کند. در واقع این‌ها آموزشهایی برای جوانان است تا بتوانند نظر همسر آینده خودشان را جلب کنند.
در عین حال یئون‌سو در خلال داستان از چیزهایی که بدش می‌آید اما برایش قابل درک است هم سخن می‌گوید. او بارها به این نکته اشاره می‌کند که لباسها و بدن چوی‌یونگ بوی خون می‌دهد. برای همین به طریقی زیبا سعی می‌کند او را متوجه این نکته کند. او یک شاخه گل زرد کوچک را وقتی چوی‌یونگ متوجه کار او نیست؛ داخل موهایش فرو می‌کند. بعد از اینکه چوی‌یونگ متوجه می‌شود سرِکار است یئون‌سو می‌گوید:” با گلها خودت رو بپوشان تا یک مقدار از بوی خونی که روی لباسهات هست کمتر بشود.”
بنابراین از این پس چوی‌یونگ همیشه سعی می‌کند وقت دیدار با یئون‌سو بوی خون ندهد. همچنین او گلی که روی موهایش بوده را در ظرف قرصی که یئون‌سو به‌ش داده نگه‌داری می‌کند. چون او بسیار احساساتی است و این گل برایش معنای عشقی شیرین می‌دهد.
در ادامه داستان یئون‌سو بارها اعلام می‌کند که چوی‌یونگ دیگر بوی خون نمی‌دهد. این پیام مخفی به آن معناست که اگر انسان بخواهد میتواند برخی از امور را به خاطر همسرش تصحیح کند. حتی اگر شغلش اقتضای غیر این را داشته باشد. مثل چوی‌یونگ که یک مبارز است و قطعا لباسهایش با خون آدمها آغشته می‌شود اما او تلاش می‌کند دیگر بوی خون ندهد.
راه‌کارهایی برای بدست آوردن یک زندگی مشترک از نحوه جلب توجه جنس مخالف گرفته تا راضی نگه‌داشتن همسر در خلال قصه با بیان عاشقانه‌های این دو شخصیت در حال پی‌گیری است.

دین یئون سو

اینکه یئون‌سو چه دینی دارد؟ اصلا در داستان مورد بررسی قرار نگرفته. او فقط یک تجربه‌گرا و عقل‌گرا به نظردمی‌رسد و البته در انتهای داستان فرضیه‌ی نویسنده درباره بهشت را رد می‌کند. بنابراین می‌توان تصور کرد او اصلا هیچ دینی ندارد. همان طور که الان اکثریت مردم کره جنوبی بدون دین هستند. اما او در ابتدای قصه نزد یک جادوگر بودایی رفته تا آینده‌ی او را برایش پیش‌بینی کند. یعنی رسوم آیین بودایی در این سریال مورد پذیرش هست اما به عنوان یک دین که باید بهش پایبند بود هم به آن نگاه نمی‌کنند.

یئون‌سو مثل تمام شخصیت‌های زن داستانهای کره‌ای یک شخصیت “حمایتگر برای همسر ” است. او از همان زمان که درک می‌کند چوی‌یونگ به او علاقمند است (حتی علی الظاهر و فکر می‌کند باطنا این طور نیست) سعی می‌کند از او حمایت و پشتیبانی کند.
بالاخره همیشه پشت سر یک مرد موفق یک زن مستحکم و موفق ایستاده. 😉

آرام آرام یئون‌سو سعی می‌کند به چوی‌یونگ آرامش هدیه کند. در مواقع خستگی او را دریابد تا کمی استراحت کند. احساس امنیت خاطری که یئون‌سو به چوی‌یونگ می‌دهد باعث می‌شود او اولین بار به خاطر خستگی زیاد روی شانه‌های یئون‌سو خوابش ببرد.
در ادامه بارها یئون‌سو سعی می‌کند در حل مشکلات چوی‌یونگ او را کمک کند. او نقشه‌ای می‌کشد و با انحراف مقامات و جاسوسها سعی می‌کند فضای امنی برای چوی‌یونگ به وجود بیاورد تا مقامات دولت جدید را جمع کند.
در واقعه‌ی اتهام چوی‌یونگ به رشوه؛ یئون‌سو وقتی با یک سردار دل‌شکسته و سرخورده مواجه می‌شود که حتی دیگر نای ایستادن ندارد؛ سعی می‌کند به او امیدواری بدهد و می‌گوید تو در زمان من به عنوان یک مرد پاکدست معروف هستی. حتی برای تو شعر سروده‌اند که تو استقلال گوریو را تضمین کردی و مقامات را نجات دادی و امپراطوری را قوت بخشیدی و به وصیت پدرت که طلا هم یک سنگ است وفادار بودی. پس در نظر تاریخ تو یک رشوه‌گیر و فاسد اقتصادی نیستی و من به تو و توانمندیهات ایمان دارم. پس خودت را ناراحت نکن و به کارهای مهم خودت فکر کن.

یئون‌سو حتی با یک طرفند تلاش می‌کند جان چوی‌یونگ را تحت حفظ خودش قرار دهد. او با چوی‌یونگ یک قرارداد مشارکت می‌بندد. به او یاد می‌دهد دو شریک چطور به هم کمک می‌کنند. بنابراین از این طریق از همه غم‌ها و نگرانی‌ها و ترسهای چوی‌یونگ مطلع می‌شود و با دانش خودش از سیاست و تاریخ سعی می‌کند او را درست راهنمایی کند یا از او مراقبت کند.
یئون‌سو همچنین مراقب رفتار چوی‌یونگ است. او دریافته که چوی‌یونگ بسیار احساساتی است. به خاطر از دست دادن دختر مورد علاقه‌اش سالها با افسردگی زندگی کرده و بدون هیچ هدفی ساعتها خوابیده. برای همین سعی می‌کند از این وضعیت جلوگیری کند و به درمان روحی و روانی چوی‌یونگ هم بپردازد تا وقتی با رفتن او مواجه شد باز هم دست از تلاش و زندگی نکشد. چون او (یعنی چوی‌یونگ) باید تاریخ را رقم بزند.

قدرت اراده‌ی چوی‌یونگ در کنار تدبیر او از او یک قهرمان مبارز ساخته اما احساساتی بودنش او را ضعیف کرده. این ضعف بزرگ سردار را فقط یک زن محکم مثل یئون‌سو می‌پوشاند که این نکته به خوبی در طول داستان به وقوع پیوسته.
از طرفی یئون‌سوی باهوش و سرزنده به امنیت احتیاج دارد تا شکوفا شود برای همین ضعف او توسط یک پناه امن مردانه مورد پوشش قرار گرفته.
غیرت ورزی و حیای مثال زدنی چوی‌یونگ از او یک شخصیت موجه ساخته و شجاعت و زکاوت از یئون‌سو یک همسر ایده‌آل.

خصوصیت بد یئون‌سو هم در طول قصه این است که بی‌نهایت شلخته و شکموست. این که موهای یئون‌سو همیشه به هم ریخته است و او دست در موهایش می‌کند و سر و وضع خودش را به هم می‌ریزد برای چوی‌یونگ ناخوشایند است. ☺ او بارها دست می‌برد تا سر یئون‌سو را لمس کند و موهایش را مرتب کند و یا با دست کشیدن بر سرش به او آرامش دهد اما خجالت می‌کشد و دستش را عقب می‌آورد. اما بالاخره صبرش تمام می‌شود و یئون‌سو را جلوی آینه می‌نشاند و به او می‌گوید این موهایت را مرتب کن. 😄
دادن شانه به یئون‌سو برای مرتب کردن موهایش در طول داستان موضوعیت دارد. حتی یک جا همین شانه دادن باعث می‌شود یئون‌سو پی به بیماری چوی‌یونگ میبرد و متوجه می‌شود دست او دیگر توان نگه‌داشتن هیچ چیزی را ندارد. حتی یک شانه چوبی سبک.
یئون‌سو از این پس به شکل بامزه‌ای سعی می‌کند موهایش مرتب باشد. مثلا جلوی موهایش را با یک گل‌سر کوچک مثل دختر بچه‌ها می‌بندد تا موهایش توی صورتش به صورت نامرتب نریزد ☺

شخصیت پردازی برای یک زن و مرد ساده‌ی عادی که میتوانند در همه‌ی نقاط کشور زندگی مشترکی را آغاز کنند به خوبی شکل گرفته. در شخصیت پردازی این دو تلاش شده تا خصوصیات اخلاقی اکثریت جامعه مورد نظر قرار داده شود تا بتوان بر تعداد زیادی از مردم آن را منطبق کرد. شاید برای همین است که مورد توجه ایرانیان هم قرار گرفته.

عنصر غیرت که چوی‌یونگ بدش می‌آید یئون‌سو با هر لباسی بین مردم بگردد یا اینکه اجازه نمی‌دهد کسی نظراتش درباره ‌ی کشور و امپراطور را تغییر دهد از یک سو و حیای مثال زدنی‌اش در اینکه اجازه نمی‌دهد یئون‌سو دستش را لمس کند یا با زن‌های دیگر قصه سرد برخورد می‌کند از سوی دیگر؛ چوی‌یونگ را به مردان غیرتمند ایرانی شبیه‌تر کرده.

از طرفی شخصیت عاقل و با زکاوت یئون‌سو سعی دارد به زنان بیاموزد فقط به اموری مثل تجمل و جمع آوری طلا و جواهرات فکر نکنید. بلکه به دنبال این باشید که زندگی خوبی را برای خانواده خود به وجود بیاورید.

اشتباهات زندگی مشترک

در مقابل شکل صحیح ایجاد یک رابطه‌ی خوب برای پی‌ریزی یک زندگی مشترک؛ داستان در پی نشان دادن اشتباهات زناشویی هم هست. این بخش از قصه را زوج دیگری باید ایفا کند که برای آن امپراطور و ملکه را نویسنده در نظر گرفته است.

امپراطور و ملکه گوریو
امپراطور این سریال یک امپراطور ناتوان است اما چیزی که خیلی روی آن تاکید شده این است که او سخت مخالف یوان است و قصد دارد استقلال کشورش از یوان یعنی چین امروزی را رسما اعلام کند. اما در عین حال او عاشق دختر امپراطور یوان شده و با او ازدواج کرده. البته این مساله برای خودش هم دردناک است.
با اینکه او عاشق همسرش است اما سعی می‌کند از او کناره‌گیری کند. چون ملکه؛ یک شاهزاده از یوان است و امپراطور با خودش عهد بسته بوده که با افرادی از یوان ازدواج نکند و با آنها از در صلح و دوستی وارد نشود.
ملکه‌ی داستان ما اما دختری باهوش و لج‌باز است. او نمی‌خواهد همسر خودش را درک کند چون فکر می‌کند اشتباهات او بی‌شمار است. اما به مرور متوجه احساسات امپراطور نسبت به خودش و نسبت به کشور گوریو می‌شود و در ادامه تلاش می‌کند تا همسرش را در رسیدن به آرزوی استقلال؛ یاری رساند.
این دو در خلال قصه عاشقانه‌های خودشان را دارند و در عین حال با هم در دشمنی به سر می‌برند تا اینکه بالاخره ملکه دارای فرزند می‌شود و فرزند خود را از دست می‌دهد. بعد از این محبت امپراتور به همسرش بیشتر می‌شود چون درک می‌کند او عشق واقعی‌اش هست و نمیتواند دوری او را تحمل کند.بعد از این روابط بین این دو حسنه می‌سود و آنها با کمک هم سعی می‌کنند کشور جدید را به سربلندی برسانند.
چیزی که به چوی‌یونگ کمک می‌کند تا این امپراطور را بپذیر و او را کمک کند این است که امپراطور از انجام کارهای زشت و از ارتکاب اشتباه شرم می‌کند. همین شرم او و خودداری کردنش از ارتکاب گناه و اشتباه؛ چوی یونگ را مجاب می‌کند تا هر طور شده او را برای رسیدن به اهدافش کمک کند.
چوی‌یونگ بسیار باهوش و با زکاوت است. برای همین در بزنگاه‌های مختلف افکار امپراطور را درک می‌کند و راه حل بهتری را به او نشان می‌دهد. همین امر باعث شده دوستی تنگاتنگی بین این دو شخصیت داستان شکل بگیرد.

نکته مهم در شخصیت امپراطور؛ ترسو بودن اوست. او بارها و بارها از ترس خودش پشت چوی‌یونگ پنهان شده تا چوی‌یونگ از او مراقبت کند. اما به یکباره او تلاش می‌کند با اعتماد به نفسی که قدرت و اقتدار چوی‌یونگ به او داده بر ترسهایش غلبه کند و راه استقلال کشور ونجات مردم را در پیش گیرد‌.
نکته مهم شخصیت ملکه هم نترس و شجاع بودن اوست. او ابتدا از ترسو بودن همسرش عصبانی است اما بعدها که شجاعت همسرش را میبیند مصمم می شود تا او را در رسیدن به اهدافش یاری رساند.
اما ملکه اصلا از روابط درست زناشویی و شیوه همسرداری چیزی بلد نیست. او اصلا هیچ زمانی موفق نشده قلب همسرش را بدست بیاورد و به او آرامش دهد. بلکه همیشه نقطه مقابل همسرش ایستاده‌.
ملکه بارها تلاش می‌کند خودش را برتر از شوهرش نشان دهد و این زیر پا بردن قدرت مردانه؛ امپراطور را به خشم می‌آورد.
البته در ادامه‌ی داستان ملکه آرام آرام به اشتباهات خودش درباره‌ی رفتار با همسر پی ‌میبرد و تلاش می‌کند تا زندگی خودش را از این سردی و خشکی نجات دهد و البته موفق می‌شود.
ملکه‌ی ما برای اینکه یاد بگیرد زنان عادی برای خوشحال کردن شوهرشان و آرامش دادن به او چکار می‌کنند؛ متوسل به عمه‌ی چوی‌یونگ یعنی بانو چوی می‌شود. اما بانو چوی هم اصلا ازدواج نکرده. برای همین از یکی از ملازمان امپراطور سوال می‌کند که وقت خستگی و ناراحتی همسرت برایت چکار می‌کند؟
روشهای ساده‌ی همسر ملازم امپراطور بالاخره کمک می‌کند تا ملکه در قلب شوهرش برای خودش جایی باز کند. این فتح باب شیرینی در زندگی امپراطور و ملکه است که منجر به بارداری ملکه هم می‌شود.
اما همان طور که در بالاتر گفتیم ملکه فرزندش را از دست می‌دهد ولی روابط این دو مستحکم‌تر می‌شود. چون امپراطور هم در این زمان سعی می‌کند همه اشتباهاتش را جبران کند و به همسرش در التیام این درد بزرگ کمک کند و او را به آرامش برساند.

در کل با وجودی که داستان تاریخی است؛ در بستر آن در حال آموزش خانواده‌ها برای ایجاد یک زندگی مشترک؛ مداوم کردن آن و جلوگیری از اختلاف در زندگی مشترک هستند.

صفحات: 1· 2

ممنون که اینجا هم سری زدید. یا علی
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: جنگ فرهنگی, سواد رسانه و فضای مجازی, نقد فیلم, زن و خانواده لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 161
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 391
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 561
  • دیروز: 210
  • 7 روز قبل: 1243
  • 1 ماه قبل: 3860
  • کل بازدیدها: 121865

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید