• خانه  اخیر جستجو فهرست مطالب آرشیوها موضوعات آخرین نظرات تماس  نقشه سایت 

دست نوشته های خاتون

غزلهای عاشقی

۳۶ خدا

10 دی 1401

بسم الله

داشتم مطالب گذشته وبلاگم را زیر و رو می‌کردم یاد یکی از انیمه‌ها افتادم که تازگی با دخترها تماشا کردیم.‌ تو شبکه درباره‌ش ننوشتم. فقط با رفقا حرفش را زدم. یک ماجرای جالبی دارد. :) 

ماجرای این انیمه چینی پیرامون یکی از ۳۶ خدای آسمانی است که چون عبادت کننده ندارد مجبور شده بیاید روی زمین و برای خودش عبادت کننده دست و پا کند تا نیروی جادویی‌اش به جوشش بیافتد. :) 

تفکر داشتن ۳۶ خدا آدم را نابود می‌کند. ☺ ما با همین یک خدای احد و واحد که داریم گاهی وقتها آبمان با هم توی یک جوی نمی‌رود. او مدام می‌گوید نکن! ما انجام می‌دهیم. میگوید بکن! انجام نمی‌دهیم. فرض کنید جای این یکی یک دانه خدای بامرام مهربان را ۳۶ خدا بگیرد که دست کم ۳۴ تای آنها از شیطان شکست خورده باشند و یکی‌شان خدای زباله جمع کنی باشد و در بین‌شان در آسمانها هم فساد بیداد کند. ☺☺ 

خدایا بنده‌هایت را از این نادانی نجات بده. 

دلم می‌سوزد که چطور آدمهایی هنوز توی قرن ۲۱ در حال زندگی هستند که یا بت می‌پرستند یا خدا ندارند یا اگر دارند بیشتر از یکی است؟ 😔 

این واقعا تاسف برانگیز هست. 

یکی از آرزوهای تازه‌ی من این است که کاش زبان‌های خارجی زیادی بلد بودم و به همه زبانها درباره‌ی خدا مطلب می‌نوشتم و برای آدمهای مختلف توی دنیا منتشر می‌کردم. 

کاش میتوانستم همه آدمهای روی زمین را به داشتن خدای یکتا دعوت کنم. 

گرچه آرزوی بزرگی است اما محال هم نیست. شاید یک روزی توانستم براورده‌اش کنم. 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

در حد المپیک

23 اسفند 1398

بسم الله

کاش یادش مانده باشد اینجا خانه‌ی من هست و گاهی وقتها بیاید سرک بکشد ببیند چیزی برای او دارم یا نه؟ میم را می‌گویم.

می‌گفت خدا که دید من دارم اشتباه میرم و دارم به فساد کشیده می‌شم و اجز و ناله‌های من رو برای اینکه من رو از گناه حفظ کنه دیده بود چرا گذاشت من گمراه بشم؟ چرا جلوی من را نگرفت؟

گفتم مگر هر کسی دعا کرد خدایا من رو از گناه حفظ کن خدا همین‌جوری توی اوج گناه جلوش رو میگیره؟ نمیدونم؛ جای خدا که نیستم. اما فکر میکنم این‌که خدا بخواد کسی رو هدایت کنه یا نه این بستگی به خود خدا داره.

ثانیا! من فکر می‌کنم خدا به اندازه کافی جلوی بنده‌هاش رو برای گناه نکردن می‌گیره. همان نفس لوامه یا سرزنشگر که بهش وجدان گفته می‌شه همون اشارات ربانی هست که خدا به بنده‌ش میکنه تا در سر بزنگاه گناه جلوی گناه کردنش رو بگیره. چند بار بهت گفت نکن و تو کردی؟

از این گذشته؛ تو چوب ندونم کاری خودت رو خوردی. وقتی که نرفتی درباره مسائل دینی درست مطالعه کنی. وقتی از عالم و آخوند جماعت فرار کردی و اه و پیف کردی با دیدنشون. وقتی هر وقت کسی از دین صحبت کرد با خودت گفتی اینا که دین‌دار نیستند. آخوندها مردمو کافر کردند. همین چیزها که باعث شد تو درباره بدیهی ترین دستورات دینت دچار عدم آگاهی بودی؛ همین عدم آگاهی تو رو به منجلاب این گرفتاری کشاند. حالا چه انتظاری داری وقتی که خدا رو دنبال نکردی و نخواستی حرفهاش رو گوش بدی؛ خدا چطوری کمکت می‌کرد و جلوی تو رو می‌گرفت؟
نه جانم! اشتباه نکن. قرار نیست ما رو به جبر مسلمان و مومن کنند. این خود بنده است که در نهایت تصمیم میگیره با وجود پیامبر درونی و بیرونی و با وجود نشانه‌ها و آیات الهی به راه راست حرکت کنه یا راه ضلالت رو در پیش بگیره.
از این تحلیل‌هام زیاد خوشش نمی‌آمد. فکر می‌کرد این حرفها قانع کننده نیست. از نظر او خدا باید وسط زندگی آدمها با یک تابلوی آشکار بنشیند و هر ثانیه از خوب و بد مشکلات زندگی آنها را نجات بدهد. فلسفه‌ی خلقت آدم اصلا این نیست. آدم آمده که مدام به گرفتاری مبتلا بشود تا جوهره‌ش برای خودش پیدا بشود. اگرنه خدا به این چنین بنده‌ی دست و پا چلفتی چه احتیاج دارد؟ فرشته‌های قَدر قدرت برایش کفایت می‌کردند. چون هم گناهی در کار نبود که زحمتی ایجاد کند و هم تسبیح و تقدیس میکردند در حد المپیک! 

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

بُعثِرَ

28 دی 1397


​از امتحان منطق جاماندم اما حالا دارم با کتاب تفسیر عشق میکنم. این سوره، عادیات.

اسامی مختلفی از قیامت را از دیشب تا حالا مرور کردم. یکیش همین کلمه است. “بُعثِرَ”

معنی اش را برای شما هم گذاشتم که ببینید.

از دیشب تاحالا دیدم نسبت به قیامت عوض شده. آدمها در روز حسرت، مثل پروانه و ملخی که جست میزند، بدون اینکه هدفی داشته باشند، از بس ترسیده اند، به این طرف و آن طرف میروند. قبرها زیر و رو می‌شود و آدمها انگار که حالت مستی دارند با سرگردانی و ترس از آن خارج می‌شوند.

تعابیری که خدا در سوره های جزء سی‌ام بکار برده است، واقعا دهشتناک هستند. آن هم برای جامعه‌ای که تازه اسلام آورده است. 

به نظرم وقت آن رسیده که مروجان اسلام رحمانی یک نیم نگاهی به سوره های قرآن همین اسلام بیاندازند و یادشان نرود که خدا با هیچ کسی تعارف ندارد. ترازوی اعمال انسانهاست که وضعیت آنها را در روز قیامت مشخص میکند. و اما من ثقلت موازینه، فهو فی عیشه راضیه. و اما من خفت موازینه، و امه هاویه. و ما ادراک ماهیه؟ نار حامیه.

بیشتر بخوانید
 2 نظر

معجزه‌ی مهرورزی

03 آذر 1397

روز اولی که رفتم سر کلاس‌شان انقدر آمدند جلو و رفتند، کلافه شدم. انقدر فریاد زده بودم که ساکت باشید؛ بنشینید سر جایتان؛ صدایم گرفته بود. وقتی از کلاس آمدم بیرون قیافه‌ی خسته‌ی من خبر میداد از سر درونِ کلافگی ام.

روز دوم اما، گفتم باید یک‌جور ساکتشان کنم. همینطوری که نمی‌شود هی بیایند و بروند و حرف بزنند و نتوانم کنترل‌شان کنم. باید بشود وسط این هیاهو صدایم را به گوششان برسانم یا نه؟ برای همین گفتم هر کسی بیاید جلو باید راه را بگیرد و از کلاس خارج شود. اما این هم فایده نکرد.

جلسه ی سومی که رفتم سر کلاس، خودم را آماده کرده بودم که یک روز پر دردسر داشته باشم با یک سردرگمی عجیب که نشود با آن کنار آمد. یکی‌شان را جریمه کردم و گفتم برو از کلاس بیرون. و او با اشکی که در چشم‌هایش حلقه زده بود دلم را به دست آورد و باقی کلاس ساکت شدند.

سر جمع کلاس پنجم دبستانم شیرین بود و خلاق. دلم نمی‌خواست ازشان جدا شوم. اما خوب کنترل سر و صدای کلاس مهم است. باقی مدرسه هم درس دارند.

جلسه ی آخری که رفتم کلاس‌شان معلم خودشان همه ی روز غایب بود. رفته بود مشهد زیارت. گفت تمام پنج ساعت کلاسم با شما. 

صبح موقع خروج از خانه گفتم:” یا علی ابن موسی‌الرضا. امروز منم و چهل‌تا دختر ناز و خلاق که پُر  شور و صدا هستند. کمکم کن بتوانم محبت شما را به دل‌شان بیاندازم. کمکم کن امروز از سرو صدایشان کم نیاورم.”

وقتی رسیدم روز، از نو شروع شده بود. اولی آمد جلوی میزم:” خانم! من متوجه نشدم توصیف یعنی چی. برای همین مشقمو ننوشتم." 

گفتم:” باشه عزیزم. بزار من چادر و کُتم رو در بیارم دوباره میگم.” و رفت.

نفر دوم آمد:” خانم! ما رو خانم‌مون تنبیه کرده. من باید رو اون صندلی تکی بشینم. اما دلم می‌خواد بیام سر جام پیش دوستم. میشه؟”

گفتم:” اجازه بده چادرم رو آویزون کنم؛ الان میگم. هیچ کس امروز سر کلاس من تنبیه نیست. برو سرجای خودت بشین.” لبخند روی لبهایش نشست و چشمهایش برقی زد و به سرعت رفت که سرجای خودش بنشیند.

سومی آمد که:” خانم اجازه؟ ما مامان نداریم. برای همین کسی نبود بهمون کمک کنه تکلیف مون رو بنویسیم. ما متوجه نشدیم شما چی گفتین." 

پله را آمدم پایین و در آغوش گرفتمش و با یک فشار محکم بوسیدمش و گفتم:” اشکال نداره عزیز دلم. خودم برات دوباره میگم.” لبخند رضایت روی لبهایش نشست و لپ‌هایش گل انداخت و با خجالت گفت:” ممنون خانم.” و رفت که بنشیند.

نفر چهارم پشت سرش در صف بود. “خانم اجازه؟! من یه داستان نوشتم میشه بدم بخونید؟” در آغوش گرفتمش و بوسیدم و آرام درِ گوشش گفتم:” آره عزیزم. برام بیار.” خندید و رفت. حالا نوبت نفر بعدی بود.

بعد از آن دیدم یکی یکی می‌آیند در صف بوسیده شدن. من هم که دنبال بهانه بودم تا همه‌شان را در آغوش بگیرم و ببوسم استقبال کردم.

تک به تک همه شان را در آغوش کشیدم و آنها پرواز کردند و رفتند سر جاهایشان آرام گرفتند. آخری که آمد گفت:” خانم! منو ببخش که اون هفته اذیت‌تون کردم. اشتباه کردم.” من هم دوباره بوسیدمش و گفتم:” من هم از شما عذر‌خواهی میکنم که دعوات کردم. از اینکه اون هفته ناراحتت کردم خودم هم ناراحت شدم. هفته‌ی پیش کربلا بودم اونجا برات خیلی دعا کردم.” گفت:” ممنونم خانم.” و اشکهایش غلطید و از روی گونه‌های نازکش افتاد پایین.

به طرز غیر قابل باوری آرامش برقرار شده بود. نه دیگر گفتم ساکت! نه گفتم بنشین سر جای خودت! نه گفتم دفترها روی میز. دیگر دلیلی برای استرس و فریاد و مواخذه وجود نداشت. یاد حضرت رسول صلوات الله علیه و آلی و سلم افتادم که با کودکان، کودک می‌شد و مشغول بازی. دلش نمی‌آمد حتی در نماز جماعت، بازی بچه ها را تعطیل کند. اشک ریختن کودک را تحمل نداشت. آخر او پیامبر رحمت و مهربانی بود.

فردا روز وفات شهادت گونه ی رسول خدا صلوات الله علیه بود. برای همین گفتم تا آخر امروز به بچه ها سخت نمی‌گیرم. همین‌طور با محبت و بوسیدن و در آغوش گرفتن روز را سر میکنم تا آخر روز. و واقعا این راهکار افاقه کرد.

حالا من راه افتاده بودم در کلاس و قدم به قدم می‌رفتم و می‌بوسیدم و در آغوش می‌گرفتم و نوازش می‌کردم. درس توصیف چهره و مکان و زمان را یکجا گفتم و بچه ها خیلی بهتر از قبل یاد گرفتند. مثل همیشه از مثالهایشان می‌شد فهمید که خلاقیت‌شان بیشتر از قبل شده و ذهنشان آرام شده. دریای خلاقیت بود که جاری شده بود.

ظهر که می‌آمدم خانه خسته نبودم. پر از انرژی بودم و عشق. پر از مهر و محبتی که بچه‌هایم بهم داده بودند. پر از شور درس دادن به بچه های خلاق کلاس پنجمم. در راه با خودم گفتم:” بی‌دلیل نیست که خدا به حضرت رسول فرمود اگر اخلاق خوش و مهر و محبتت نبود همه از اطرافت پراکنده می‌شدند. و این یکی از معجزه‌های حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و سلم بود. معجزه ی مهرورزی و محبت“

بیشتر بخوانید
 5 نظر

عید مبعث

04 اردیبهشت 1396

روز نزول قرآن است. روز بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه.

بعثت یعنی انتخاب شدن از طرف خداوند. یعنی پیامبر شدن. یعنی برگزیده شدن میان ملیاردها انسان که آمده اند و رفته اند.

حضرت علی علیه السلام در بخشی از نهج البلاغه اعتراف میکند که فرشته ی وحی را همراه رسول الله دیده است.

روز نزول قرآن. روز نزول سوره ی مبارکه ی علق.

اقراء بسم ربک الذی خلق.

ای که خواندن و نوشتن نمیدانی. به دستور خدایی که همه چیز را آفرید این آیات را بخوان.

خلق الانسان من علق.

خدایی که انسان را از خون بسته ای آفرید. از یک نطفه.

اقراء وربک الاکرم.

بخوان یا رسول الله که خدای تو کریم ترین است.

الذی علم بالقلم.

خدایی که آموخت همه چیز جهان را به وسیله ی قلم.

علم الانسان ما لم یعلم.

به انسان آموخت هر آنچه را که نمیدانست.

محمد صلوات الله علیه مبعوث شد برای از بین بردن جهل و نادانی. برای گسترش علم. برای آموختن و آموزش دادن.

او مبعوث شد برای اکمال و اتمام مکارم اخلاق. خود ایشان فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.

پیامبر من پیام آور مهربانی و عطوفت است. پیام آور رحمت است. پیام آور علم و معرفت است. پیامبر مهربانی است.

بیشتر بخوانید
 نظر دهید »

آشنایی با مدیر وبلاگ

خاتون بیات هستم. همه‌ی مطالب این وبلاگ دست‌پخت خودم هست الا چند پست که ماهیت‌شان مشخص هست. کلا تو کار کپی پیست نیستم مگر به ضرورت. :) ممنون که به اینجا سری زدید. یا علی

صفحات دیگر

  • استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
  • دعای هفتم صحیفه ی سجادیه

پیوند ها

  • کانال من در ایتا
  • سای‌دا
  • پخش زنده از حرم مطهر رضوی
  • کازیوه
  • پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ ونشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای
  • عشق های آبکی
  • تسنیم
  • مولای خوب غزلهای من سلام
  • سایت شهید آوینی
  • وبلاگ شبکه تبلیغ
  • پرتال نرم افزار های اسلامی نور

ما چندمین هستیم؟

  • رتبه کشوری دیروز: 73
  • رتبه مدرسه دیروز: 2
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 214
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 2
  • رتبه 90 روز گذشته: 346
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 2

تعداد مهمانان من

  • امروز: 341
  • دیروز: 44
  • 7 روز قبل: 440
  • 1 ماه قبل: 3206
  • کل بازدیدها: 118593

وبلاگ های دیگرم

  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا

السلام علیک یا صاحب الزمان ممنون که اینجا هم سری زدید