نذر مادر
بسم الله
نوشته بود:” هرچه تلاش میکنم نمیتوانم شعر آیینی بگویم. باید این طور شعرها را در گوشت بگویند تا بر زبانت جاری شود."
در جوابش نوشتم:” باید نذر مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها کنی و از خودشان اذن بگیری. تا مادرشان اجازه ندهد تو هیچ کار این خانواده نمیشود ورود کرد."
بعد یاد خودم افتادم.
نذرم دارد به آخر میرسد بانو جان!
چرا هنوز درهای رحمت بیکران مادرانگیات به رویم بسته است؟! من که هرچه در توانم بود برای بچههایت تلاش کردم. هر لحظه فکر میکنم حتما این راه را اشتباه آمدم و باید برگردم. شاید اشتباه میکنم. این کارها برای فرزندان شما نیست؟!
نذر روضهی مادر میکنم تا خودش مرا هدایت کند مثل همیشه. این که غصه خوردن ندارد. تا مادرم هست در دنیا غمی ندارم!
پ.ن: نذر کردم و حضرت مادر علیها سلام توی خواب گره مشکلم را نشانم داد. حالا باید بروم دنبال برطرف کردن آن. امیدوارم موفق بشوم تا قبل از فاطمیه انجامش بدهم ان شاءالله