دلتنگ حرم
شما هم دلتان تنگ میشود؟ تنگ خیابان بن بستی که خیلی دوست داشتنی است. انتهایش خانه یار است. خیلی باشکوه ونورانی است.
شما هم دلتان تنگ میشود؟ برای حیاط پر از گل و شکوفه ی خانهی مجلل یار؟ برای نوای بال و پر کبوترها؟ برای نسیم خنک نیمه شبهای تابستانش؟
شما هم دلتان برای نوشیدن یک جرعه آب از وسط حیاط خانه یار تنگ میشود؟ درون کاسههای بیریای دلتنگ، آبی بریزید و جانتان را طراوت ببخشید.
شما هم دلتان تنگ میشود برای نوای مناجاتهای نیمه شب خانه یار؟ برای تماشای طلوع خورشیدی که از پشت خانه اش طلوع میکند؟ برای نشستن در غروب تنهایی حریمش؟
من که هر روز دلتنگش میشوم. هر روز! شما چطور؟ دلتان برای دلبر و دلدار تنگ میشود؟
آقاجان!
پای دل گرچه قدرتمند است و هر روز هزاربار پیاده به سمتت روانه میشود، اما نفس کشیدن در حریم باصفایت روشنی خاطر است. بطلب یک زیارت شیرین مهمانت باشیم. دل تنگ ما طاقت دوری از بارگاهتان را ندارد ایها الغریب.
دل من برای دیدارت تنگ شده است یا علی ابن موسی الرضا
✍به قلم خودم ??
پ.ن: نوشته هایم در وبلاگ نبشته های دم صبح را منتقل میکنم به این صفحه. باشد که خداوند از سر تقصیرات ما بگذرد.?
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح
https://neveshte.kowsarblog.ir/دلتنگ-حرم-