بسم الله
زی طلبگی کلمهی خیلی نامفهومی است. شاید اگر سادهاش کنی بزرگ میشود؛ به خاطر همین این قدر کوچک است. زی طلبگی یعنی سبک زندگی یک طلبه.
طلبهها برای خودشان دنیایی دارند. خانههایشان همیشه پر از کتاب است. مداد و کاغذ تو سرتاسر خانه پیدا میشود. دفتر و دستکشان همیشه خدا یک گوشه خانه روی زمین است. چون طلبهها مدام در حال مطالعهاند.
طلبهها دل به دنیا نمیبندند. داراییشان کتابهایشان است. سعیشان کمک به بندگان خداست. دستگیری از نیازمندان است. البته اینکه دارایی آنچنانی ندارند یک بخش آن برمیگردد به اینکه آنها فرصتی برای کار کردن پیدا نمیکنند. یا کسی به آنها شغل نمیدهد. یا شغلی که بلد هستند از آن امرار معاش کنند؛ به شکلی است که برای مردم زشت مینماید. مثل همین نمونههایی که در فیلمهای سینمایی دیدهاید.
البته طلبههای خانم الزاما اینطور نیستند.
زنان طلبه همسران پولدار هم ممکن است داشته باشند. از آنجا که نفقهشان بر عهده کس دیگری است؛ حتی ممکن است هیچ شغلی جز مادری که ارزشمندترین کار دنیاست؛ بر عهده نگرفته باشند. البته اکثر خانمهای طلبه مشغول تدریس و تحقیق و کارهای فرهنگیاند. طلبهها هیچ جوره نمیتوانند بیکار بنشینند.
اینکه میگویی سبک زندگی؛ شامل همه چیز میشود. شامل نوع پوشش؛ مدل چینش منزل، سبک آشپزی، استفاده از ابزارها در زندگی، حتی نوع رفتار و تعامل با همسایه و دوست و آشنا. سبک زندگی خیلی گسترگی دارد. شاید من هم قبلتر اینها را نمیدانستم. وقتی شروع کردم به تحقیق درباره سبک زندگی طلبگی خانمهای طلبه؛ تازه متوجه شدم سبک زندگی یعنی چه؟
نوشتن از سبک زندگی خیلی اهمیت دارد. فیلم ساختن از سبک زندگی خیلی مهم است. شعر گفتن درباره سبک زندگی واقعا مهم است. ساختن اسباب بازی و طراحی روی جلد دفترها هم حتی میتواند کمک کننده باشد. اما ما سبک زندگی را منحصر کردهایم به یک چادر.
البته که چادر مهم است اما تمام سبک زندگی در حوزه پوشاک این نیست. باید یک دوره فقط درباره پوشاک اسلامی بنویسیم و فیلم بسازیم و طراحی و نقاشی کنیم. این اهمیت زیادی دارد. تمدن سازی از همین خورده ریزها شکل میگیرد. باید برای مردم دنیا دربارهی نوع پوشش و سبک پوشش اسلامی ایرانی خودمان بنویسیم. که چه مزایایی دارد؟ چطور میشود از آن استفاده کرد. چرا باید این طور لباس پوشید؟ اینها خودش یک دنیا حرف دارد.
سبک زندگی اسلامی ایرانی و سبک زندگی طلبگی و از آن مهمتر سبک زندگی خانمهای طلبه؛ موضوع خیلی جالبی برای نوشتن هست. اگر این قدرت را داشتم که دوباره دوستان را جمع کنم بهشان میگفتم این قلمهایشان در این راه چقدر میتواند به مساله ظهور کمک کند.
بسم الله
تا حالا دقت کرده اید که ما در شبانه روز مدام با خودمان در حال صحبت کردن هستیم؟
گاهی این حرف زدنها در ذهن ما جاریست. گاهی لبهایمان هم تکان میخورد. و گاهی بلند بلند با خودمان به صحبت مینشینیم.
خودِ من گاهی وقتها با خودم میگوید:” راست گفتی! همین کار رو میکنیم.” و خودم آن خودِ من را تحسین میکند و دوتایی با هم خوشحال میشوند.
گاهی هم بین من و خودم دعواست. خود من همچین تشرهای تندی بهم میزند که به خودم میلرزم. بعد هم ناخودآگاه اشکهایم جاری میشود.
گهگداری هم خودم را به تنبلی میزنم و هرچه خودِ من بهم میگوید محلش نمیگذارم. البته همیشه هم این تنبلیهایم خوب نیست. بعضی وقتها برای خودم دردسر درست میکند.
خودمانیم. خودمان با خودمان چقدر درگیریم!
امشب که حلیم بارگذاشتم، موقع خوابیدن خود نگرانم بهم گفت:” اگر بخوابی غذات میسوزه. باید یه کاری کنی نخوابی یا هوشیار بخوابی.” بعد برای اینکه به خودم توجه دهم بلند با خودم گفتم:” غذام رو گازه. نخوابم بسوزه؟!” دوباره خود تنبلم گفت:” نه بابا! خیالت راحت. زیرش کمه.آبشم که زیاده. نمیسوزه بگیر بخواب.” دوباره خود نگرانم گفت:” اگر بیخیالش شم صبح پاشم ببینم حلیم نازنینم سوخته چی؟”
در وسط هیاهوهای نفسم با خودم تصمیم گرفتم مداد بردارم و بنویسم. شاید نوشتن کمک کند دیرتر بخوابم و حلیم را بپایم که نسوزد.
حالا نفس نگرانم بهم میگوید:” زندگی مشترک هم مثل حلیم پختن قلق دارد. مراقبت زیاد میخواهد. باید حواست باشد. مبادا بخوابی و زندگیات ته بگیرد! اگر خاموشش کنی یا شعله اش بیش از حد کم باشد هم که نمیپزد. گندمهایش همان طور نپخته و قلمبه یک طرف میماند و آبش یک طرف.”
راست میگوید. موقع زندگی کردن باید همیشه هوشیار بخوابی. باید حواست به زندگی ات باشد تا هم خوب بپزد و نرم و لطیف شود و هم جا بیافتد و خوشمزه شود و هم ته نگیرد و نسوزد.
✍ به قلم خودم ??
پ.ن: نوشتههای قدیمیم در وبلاگ نبشتههای دم صبح را در اینجا بازنشر میدهم برای اینکه لینک تغییر کردهی نبشته دوباره بالا بیاد.
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/حلیم-و-زندگی
? پسرکم! خوش اخلاق باش.
بسم الله
پسرکم! با خود پسندی از مردم رو برنگردان. روی خوش و لبخند مهربان آدمها را جذب میکند.
پسرکم! روی زمین با تکبر راه نرو. پاهایت را روی این زمین، آرام بگذار و حرکت کن. تکبر تو را به زمین خواهد زد.
پسرکم! خداوند آدمهای خودخواه و متکبر را دوست ندارد. از این خویهای زشت دور باش!
این حرفها را اگر یک نفر از پیروان زرتشت بگوید، میشود پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. اما اگر یک مسلمان بگوید میشود چیزهای کهنه ای که از مد افتاده است.
اینها حرفهای لقمان حکیم به فرزندش است. قرآن فقط آنها را یادآوری کرده زیرا لقمان مرد با خدایی بود.
اخلاق خوش، در همهی ادیان وجود دارد. فقط باید بخواهی که خوش اخلاق باشی!
✍ به قلم خودم ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/پسرکم-خوش-اخلاق-باش