24 مرداد 1400
بسم الله پایش را کرده بود توی یک کفش که:” هر طور شده زیرانداز سبز را بیاوریم. من از این صورتی خوشم نمیآید.” هرچه میکردم زیر انداز سبز، کثیف شده باید شسته شود گوشش بدهکار نبود. مدام گریه میکرد. جیغ میکشید و فکر میکرد اگر تقلای زیادی بکند… بیشتر »
نظر دهید »