16 اسفند 1400
بسم الله از قاب تلویزیون چشم دوختم به ضریح آقا و دلم یکباره آب شد و جمع شد گوشهی چشمم. یادم آمد روزی که برای آخرین بار این ضریح را از دور دیدم به آقا گفتم:" هیچ معلوم نیست من که از اینجا بروم کی دوباره قسمتم میشود برگردم. آیا اجل به من مهلت میدهد یک… بیشتر »
نظر دهید »