10 دی 1398
غروبی یکهو یادم افتاد یک استیکر برای همچین روزهایی یک جایی قایم کرده بودم. چقدر خوب است بروم و پیدایش کنم ببینم چیچی بود؟! بعد متوجه شدم بخشی از یک دعا یا زیارتنامه هست به نام مَفجَعه. گفتم کاش بگردم ببینم این دعا باقیش کجاست؟ شاید بشود این شب میلادی… بیشتر »
4 نظر
30 شهریور 1397
شب یازدهم هم رسید. وقتی یادم میافتد که امشبی را عمه جان نشسته نماز شب میخواند، دلم تاب نمیآورد. اولین بار باشد که بروی حرم اباعبد الله الحسین علیه السلام و هیچ کس با تو نباشد که بگوید کجا برو و چکار کن. آری. من در حرم تو گم شده بودم. اولین بار… بیشتر »
22 آبان 1396
آبجی خانم الان کربلاست. امروز پیام داده بود که:” کیفم رو زدند پولهاتو بریز تو کارت با خودت بیار. تو مسجد کوفه گم شده بودم. فلان جا با شوهرت قراربزار که گم نشی. شب تو نجف بیخواب میشی. آخرشب تو حیاط حرم روضه میخونن برو تا صبح بشین گوش کن. منم اونجا… بیشتر »