20 مهر 1397
من و این جاده انگاری قصه هایمان تمام نمیشوند. فکر کن پیر بشوم و هنوز هم تو این جاده بروم و بیایم و موقع برگشتن دلتنگ بشوم. کی دلتنگیهایم تمام میشود خدا میداند. رادیوی ماشین داشت روضه میخواند و آسمان با آن میگریست و من داشتم با لذت گریه کردنش را… بیشتر »
1 نظر
01 خرداد 1397
ذره ذره که چه عرض کنم. انگار یک شلنگ آب از سقف آسمان آویزان است. حالا دریا که نه ولی یک سیل کوچک و نازنین تو خیابان دم خانه مان راه افتاده است. خیلی شیک و مجلسی. :) فقط دعا میکنم ایکاش کسی در جاده ی چالوس کنار رودخانه ننشسته باشد. این باران که آمد حتما… بیشتر »