? پسرکم! خوش اخلاق باش.
بسم الله
پسرکم! با خود پسندی از مردم رو برنگردان. روی خوش و لبخند مهربان آدمها را جذب میکند.
پسرکم! روی زمین با تکبر راه نرو. پاهایت را روی این زمین، آرام بگذار و حرکت کن. تکبر تو را به زمین خواهد زد.
پسرکم! خداوند آدمهای خودخواه و متکبر را دوست ندارد. از این خویهای زشت دور باش!
این حرفها را اگر یک نفر از پیروان زرتشت بگوید، میشود پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. اما اگر یک مسلمان بگوید میشود چیزهای کهنه ای که از مد افتاده است.
اینها حرفهای لقمان حکیم به فرزندش است. قرآن فقط آنها را یادآوری کرده زیرا لقمان مرد با خدایی بود.
اخلاق خوش، در همهی ادیان وجود دارد. فقط باید بخواهی که خوش اخلاق باشی!
✍ به قلم خودم ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/پسرکم-خوش-اخلاق-باش
بسم الله
زندگی شاید مثل یک قابلمه شیر تازه باشد که گذاشته ای بجوشد تا بدهی بچههایت نوش جان کنند. همین طوری بجوشد و بجوشد و لذت ببری از جوشش آن.
زندگی شاید مثل یک کیلو پرتقال باشد که آبش را بگیری برای همسرت، که تازه شدن احوالش را با آن نوش جان کنی.
زندگی شاید مثل یک دستمال باشد که برداشته باشی به گردگیری خانه و دلت غنج بزند که همه جا را برق انداخته ای و با هر تکان دستمالت گرمی و طراوت بپاشی روی در و دیوار خانه.
زندگی شاید جمع کردن لباسهای کثیف و شستن آنها باشد و همراه آن غم و غصه های خانواده ات را جمع کنی و بشویی و دلهاشان را اتو کنی و دلگرمشان کنی.
اما زندگی شاید ریخت و پاش بچه هایت هم باشد. وقتی که وارد اتاق بشوی و یک دنیای وارونه را تماشا کنی و ته دلت لبخند بزنی از بودنشان و تکاپو و جنبششان ولی روی لب بگویی از دست شما شلختهها و غرلند کنی.
زندگی یعنی مادر باشی. کدبانوی خانه. مامن بچه هایت. زندگی یعنی خانهداری!
پ.ن: زنان به پیامبر اسلام(ص) گفتند: اى رسول خدا! مردان، ثواب و فضیلت جهاد در راه خدا را بردهاند، ما چه کارى انجام دهیم که به آن وسیله بتوانیم پاداش مجاهدان در راه خدا را دریابیم؟ آنحضرت فرمود: «اگر هر یک از شما مشغول کارهای خانه شود، ثواب کار مجاهدان در راه خداوند را دارد».
منبع: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج 2، ص 376، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش.
✍ به قلم: #خاتون_بیات ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نبشتههای دم صبح:
??? قرارداد
چند شب پیش با هم قرداد بسته اند. مفاد قرارداد را دختر 9 ساله مان نوشته و دختر سه ساله مان امضا کرده است. من و جناب همسر هم به عنوان شاهد زیرش را امضا کردیم که تضمین قرارداد باشد. حسابی قرص و محکم است.
بر طبق مفاد این قرارداد باید دختر کوچکمان به مدت پنج شب پتوی خودش را به دختر بزرگمان بدهد و دختر بزرگمان باید عروسکش را بدهد دختر کوچکمان شبها موقع خواب بغل بگیرد.
خیلی عالی و منصفانه.
هر دو هم آنرا قبول دارند و مورد رضایت ایشان است. برای خودش یک پا برجام محسوب میشود.
دیشب که از راه، خسته و خواب آلود رسیدند توقع داشتم هرکدام بهانه ی اموال خودش را کند و قرارداد یک شبه فسخ شود. اما در کمال تعجب دیدم بدون هیچ مشکلی هرکدام به سراغ حق خود از قرارداد رفت و خوابید. وقتی بالای سرشان رفتم، دیدم با رضایت و آرامش کامل، بدون هیچ حرف اضافه، خوابیده اند.
آرامش شان به خاطر وفای به عهدشان بود. برای همین است که میگویند به عهد خود وفا کنید. اگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود. نمونه اش همین برجام که روی هواست و طرفهای مذاکره بعد از تلف کردن وقت ملت ایران حالا حق طبیعی شان را هم از آنها دریغ کرده اند.
کاش سردمداران دنیا اندازه ی این دو کودک، سر قول و قرارهایشان میماندند. آنوقت قطعا جهان صلح و آرامش بیشتری داشت.
✍ به قلم: #خاتون_بیات ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح
http://neveshte.kowsarblog.ir/قرارداد
? پ.ن: از وقتی وبلاگ نبشتههای دم صبح لینکش تغییر کرده برای بالا آمدن دوباره وبلاگ دارم نوشتههای قدیمی خودم را در اینجا بازنشر میدهم. ممنون از همراهیتان ?
??? سرزنش های نفس لوامه
بسم الله
امروز وقتی میخواستم برای خرید بروم دست بردم و دمپایی های مشکی ام را از تو جاکفشی برداشتم. کفشهایم همینطور ناراحت در تاریکی نشسته بودند و مرا تماشا میکردند. شاید هم یک تشر میزدند که:” با دمپایی بیرون رفتن در شان شما نیست.” شاید هم نفس لوامه بود که داشت سرزنشم میکرد. اما من به هیچ کدامشان محل نگذاشتم. نه لوامه نه کفشهایم. آخر مچ پایم درد میکرد و کفش آزارش میداد.
وقت برگشتن مجبور شدم از روی جوی کوچکی که همسطح با زمین بود و از خون آبه های مغازه ی مرغ فروشی پر شده بود رد شوم. سر چهار راه و ماشینهایی که میخواستند از کنارم عبور کنندو جویی درست وسط راهم. چاره ای نبود؛ طرف دیگر نمیتوانستم بروم. ناچار سعی کردم چادرم را جمع و جور کنم و طوری ازش بگذرم که شرش دامنم را نگیرد اما نشد.
خیلی از کثیف شدن پاهایم ناراحت شدم. از آنجایی که دمپایی پایم بود جوراب هایم خیس شد و آب به پاچه ی شلوارم هم سرایت کرد. نفس لوامه شروع کرد به سرزنشم که:” بهت که گفتم کفش بپوش. گوش نکردی.”
همین طور که ناراحت بودم و به این فکر میکردم که چطور داخل خانه شوم که فرشها را نجس نکند نفس لوامه دوباره گفت:” بعید نیست تقوایت هم همین طور لکه دار شده باشد.”
راست میگفت؛ گوشه ی تقوایم شاید توی جوی خودخواهی هایم کشیده شده باشد یا شاید غضب آنرا آلوده کرده باشد. آخر هرچه از غمها که به آدم روی میاورد یک سرش را اشتباهات نفس اماره گرفته است.
از فرط ناراحتی فراموش کرده بودم که یک شیر آب در پارکینگ خانهمان هست. به حیاط که رسیدم از دیدنش خیلی خوشحال شدم. وسایلم را کنار دیوار گذاشتم و رفتم تا پاهایم را بشویم. آب را که روی پاهایم باز کردم گفتم:” الهم اغفر لی الذنوب التی تغیر نعم”
✍ به قلم: #خاتون_بیات ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/سرزنشهای-نفس-لوامه
? پ.ن: نوشتههای قدیمیام در وبلاگ نبشتههای دم صبح را برای پراکنده کردن لینک جدید وبلاگ در اینجا منتشر میکنم. ممنونم از همراهیتان ?
??? خانم خانما!
بسم الله
آن وقتها که دختر بزرگم سن و سال الان دختر کوچکم را داشت، برایش شعری سروده بودم در توصیف خانم بودن. سبک آن لا لایی عصرگاهی بود. دخترم خیلی آن را دوست داشت ومن باید موقع خواب ظهر حتما برایش آنرا میخواندم. در این شعر خیلی زیرکانه به زوایای مختلف خانم بودن پرداخته بودم. اینکه خانم یعنی دختری که با وقار است و خنده و شادی اش را در خیابان نشان مردها نمیدهد. اینکه خانم کسی هست که زیبایی و آرایشش فقط برای اهل خانه و سنگینی و وقارش برای بیرون از خانه است. اینکه دخترِ خانم فقط برای رفع نیاز از خانه خارج میشود. اینکه با ادب و نزاکت است وبه بزرگترها احترام میگذارد. خلاصه همه ی زوایای خانم بودن را برایش در آن لا لایی تشریح کرده بودم.
بعدها که کمی شیطنتهایش زیاد میشد فقط یک کلمه میگفتم:” دخترم! خانم باش!” همین و السلام. دیگر لازم نبود توضیح دهم کجای خانمی اش لنگ میزند. با آن عقل چهار پنج ساله ی خودش متوجه میشد و خانمی را از سر میگرفت. اما این روش برای دختر کوچکمان افاقه نمیکند.
امسال وقتی مدرسه ی دختر بزرگم تغییر کرد او از معلم کلاسش راضی نبود. آخر او مدام سر بچه ها فریاد میکشید، دعوایشان میکرد و مشقهای زیادی برای بچه ها معین مینمود که بچه ها تنبلی تابستان را کنار بگذارند. دخترم هم مدام پیش من گلایه میکرد که:” خانم مون فلان! خانم مون بیسار!” از همان روزها یک غول به اسم خانم در خانه ی ما پدید آمده که خیلی بیادب و بدجنس است و اصلا هم خانم نیست. و این در ذهن دختر کوچک مان حک شده که خانم یعنی حرف زشتی که ما برای تنبیه بهکار میبریم.
به همین سادگی مفهوم بزرگ و زیبای خانم بودن در خانه ما تغییر کرد.خانم در خانه ما، بانوی خوب و متینی بود که همه ویژگیهای اخلاقی را داشت. اما حالا خانم بودن، از ارزش، به ضدارزش تغییر کرده است. خب باید برایتان قابل تصور باشد که در ذهن دخترکوچک ما، خانم خانمها یک فاجعه است. در نظرش خانمِ خانم ها یعنی بدجنس ترینِ خانم ها. شاید هم رییس بزرگ شان است که از بدجنسی و بی تربیتی کم ندارد! برای همین از لفظ خانم خانما متنفر است.
حالا من مانده ام برای تبیین نقش خانمی در ذهن دختر کوچک مان چکار کنم؟
دو سال دیگر برای توجه دادن به رفتارهای زشت از چه عنوان پرطمطراقی استفاده کنم که بار معنایی مثبتی داشته باشد؟!
✍ به قلم: #خاتون_بیات ??
پ.ن: نوشتههای قدیمی خودمان است که در وبلاگ نبشته منتشر شده بود. برای پراکنده کردن لینک جدید وبلاگ در اینجا بازنشر میدهم. ممنون که سری زدید. یا علی
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/خانم-خانما
? @sobhnebesht ?
بسم الله
از مزیتهای پارک رفتنمان در روزهای نخست هفته پیش این بود که موفق شدیم جلوی یک کدورت حسابی را بگیریم. خانم همسایه آمد پیش ما درد و دل کرد و آنچه میدانستیم خدمتشان عرض کردیم و شکر خدا صلح به خانهشان بازگشت. اینکه میگویند طلبهها باید بین مردم باشند واقعا اینطوری محقق میشود.
صبحانه خوردنمان توی پارک دنج نقلی تازه تاسیس محله خالی از لطف نیست. صبحها همسایهها را میبینم و فامیل دورمان جمع میشوند و دلمان از دیدار هم لبریز عشق میشود و این میانه مشکلات دوستان را میشنویم و شاید راه حل ما مشکلگشای آنها بشود.
اگر یکی ما را در حین خوردن صبحانه توی پارک دید تعجب نکند. در پی رسالت طلبگیمان داریم در میان قلب محله خودمان را جا میکنیم. ? باشد که به خدای کعبه رستگار شویم.
پسرکم! خوش اخلاق باش.
بسم الله
پسرکم! با خود پسندی از مردم رو برنگردان. روی خوش و لبخند مهربان آدمها را جذب میکند.
پسرکم! روی زمین با تکبر راه نرو. پاهایت را روی این زمین، آرام بگذار و حرکت کن. تکبر تو را به زمین خواهد زد.
پسرکم! خداوند آدمهای خودخواه و متکبر را دوست ندارد. از این خویهای زشت دور باش!
این حرفها را اگر یک نفر از پیروان زرتشت بگوید، میشود پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. اما اگر یک مسلمان بگوید میشود چیزهای کهنه ای که از مد افتاده است.
اینها حرفهای لقمان حکیم به فرزندش است. قرآن فقط آنها را یادآوری کرده زیرا لقمان مرد با خدایی بود.
اخلاق خوش، در همهی ادیان وجود دارد. فقط باید بخواهی که خوش اخلاق باشی!
✍ به قلم خودم #خاتون_بیات ??
آدرس این مطلب در وبلاگ نبشتههای دم صبح
http://neveshte.kowsarblog.ir/پسرکم-خوش-اخلاق-باش
? ?
بسم الله
یک لحظه که از خودم غافل میشوم یک سال عقب میافتم.
تهذیب نفس یعنی جای اینکه مشغول عیوب دیگران باشی، سرت به خودت باشد. مدام کَند و کاو کنی، ببینی امروز حال و اوضاع مملکت درونت چطور است؟ اگر خاکروبه جایی جمع شده، تمیز کنی. اگر گلی جایی سبز شده، بهش رسیدگی کنی.
یک لحظه که از این مملکت سرت را بیرون آوردی و به خاکروبههای خانهی مردم نگاه کردی، برمیگردی سر خانهات و میبینی همه ی در و دیوارش را کثیفی برداشته.
کدبانوی خانهی دل خودت باش.
✍ به قلم خودم ??
پ.ن: بخشی از نوشتههای کهنهمان در وبلاگ نبشتههای دم صبح.
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
http://neveshte.kowsarblog.ir/کدبانو-باش-1
بسم الله
صبح به صبح باید یک بوسه از پدر بگیرد و او را راهی کند در حالی که چک میکند بابا حتما کت کارش را پوشیده باشد، مچبندش را انداخته باشد، کلیدهایش را جا نگذاشته باشد، گوشی و انگشترش را حتما برداشته باشد و یکی دوتا میوه توی کیسه اش داشته باشد که میان روز بخورد. برای بابایش یک پا مادر است.
صبح به صبح حتما باید برود پشت پنجره به بدرقهی پدر و خواهرش. پنجره را باز کند و قدش را به نوک پنجره برساند و سرش را به زور بیرون کند و به خواهرش بگوید:” خیلی دوستت دارم. ظهر اومدی با من بازی کن. باشه!” و بار دیگر به پدر بگوید:” خیلی دوستت دارم. مراقب خودت باش. زود بیا خونه باشه!” و اینطوری مهر و محبت را بپاشد تو دل اهل خانه و خودش هم سرشار شود. برای همهی اهل خانه دلسوزی میکند.
صبح به صبح بعد از اینکه صبحانهش را خورد چادرش را سر میکند و عروسکش را میبوسد و در آغوش میگیرد و میرود پی زندگیاش. این وسطها یک سراغی هم از من میگیرد که درسهایم را میخوانم یا نه؟ نهار چه چیزی میخواهم بپزم؟ گاهی وقتها شاید یک پیشنهاد ویژه هم برای نهار داشته باشد. بعد هم کتاب دستک، به قول خودش را جمع و جور میکند توی کیفش و میگوید: “خانممون منتظره باید بریم مدرسه.” کدبانویی است پژوهشگر، برای خودش.
ظهر که خواهرش میآید شروع میکند به تعریف کردن کارهایی که از صبح انجام داده. حسابی با خواهرش دل میدهد و قلوه میگیرد. از حرفهای خیالی که در کلاس با معلمشان گفته، میگوید. از مشقهایی که نوشته، بازیهای جدیدی که انجام داده. از خوراکیهایی که خورده حرف میزند و توصیههایی که برای نهار کرده است. از اینکه چقدر دلش برای او تنگ شده و دلش میخواسته با او بازی کند.
دنیا با دخترها شیرینتر است. برای همین خدا آنها را خیر کثیر نامیده.
✍ به قلم خودم. ??
پ.ن: نوشتههای قدیمی خودمان در وبلاگ نبشتههای دم صبح است که به مرور منتشر میکنیم. تا هم صفحات قدیمی آن وبلاگ به روز شود هم وبلاگ خودمان. باشد که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد.
آدرس این مطلب در وبلاگ نوشتههای دم صبح:
https://neveshte.kowsarblog.ir/خیر-کثیر-5
در عصر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم، زنان نقش کلیدی در تولید مایحتاج خانواده داشتند. زنان علاوه بر تربیت فرزند و انجام امور منزل، به پخت غذا، نخ ریسی، پارچه بافی و دوخت لباس هم مشغول بودند. علاوه بر این گروهی از بانوان فرهیخته به آموزش دیگر زنان و کودکان مبادرت میورزیدند. بخشی از بانوان نیز در انجام امور کشاورزی، باغداری و دامداری به خانواده خود کمک میرساندند. امروزه نقش بانوان در #رونق_تولید ، علاوه بر تولید برخی از مایحتاج، که توسط بانوان ممکن است؛ این است که با خرید کالای ایرانی به چرخه تولید یاری رسانند.
چرخه تولید شامل تهیه مواد اولیه و خام، تولید با استفاده از نیروی انسانی و ماشین آلات به روز، بازاریابی و فروش محصولات میباشد.
اگر اجناس تولید شده توسط کارخانه، به فروش برسد، هزینه تولید دوباره، تامین خواهد شد. اگرنه چرخه تولید با مشکل مواجه خواهد شد.
وظیفه بانوان امروز این است که با خرید کالاهای ایرانی به چرخه تولید رونقی دوباره ببخشند.
اما این مهم نیاز به حمایت بخشهای دولتی نیز دارد. کالاهایی که در داخل توان تولید دارند، نباید از خارج از کشور وارد شوند. حتی در صورت کمبود باید این معضل توسط کارخانه های داخلی تامین شود و به هیچ وجه به خروج ارز از کشور و خرید کالا از خارج مبادرت نورزند. تولیدکننده وقتی ببیند بازار فروشی داغ دارد هر طور شده تولید خود را گسترش داده و بازار را بینیاز میکند.
گره کور رونق تولید داخلی را بخش خصوصی جامعه باید باز کند. با خرید کالاهای ساخت ایران.
#بهار_به_طعم_خدا
✍به قلم خودم ??
پ.ن: در حال انتقال مطالب گذشتهمان از وبلاگ نوشتههای دم صبح هستیم. به جهت انتشار لینک آن صفحه و به روز رسانی وبلاگ خودمان.
آدرس این مطلب در وبلاگ نبشتههای دم صبح:
https://neveshte.kowsarblog.ir/رونق-تولید-5
بسم الله
حرکت جوال ذهن
از دیروز که این اتفاق برای وبلاگ نبشته افتاد و نامش تغییر کرد به نوشته؛ اصلا…
نمیدانم چه بگویم که نگویم بهتر است.
مهدیه میگوید حب الدنیا راس کل خطیئه. معتقد است من گرفتار علاقهای هستم که به این صفحه دارم. اما من فکر میکنم دلم برای زحمتهای از دست رفتهی دوستانم شکست و گرفت.
بالا آوردن یک آدرس تازه خیلی هم سخت نیست. چند بار لینک داخلی بدهیم و چند بار کلید واژه بزنیم احتمالا برطرف میشود. فوقش مجبور باشیم در گوگل دوباره ثبتش میکنیم. مثل همه وبلاگهای بلاگفا که از این عملیاتهای محیرالعقول برایشان انجام میدادیم.
من دوست دارم فکر کنم واقعیت همین است چون در جاهای دیگری دیدم که لینک نبشته ثبت شده بود. مال یک رادیو اینترنتی درباره نویسندگی بود. و یک موسسه انتشاراتی. اما این صدمهای به مطلب ما نمیزد. میشد همان گوشه و کنار چهارتا خط مطلب تبلیغی چهارتا طلبه خانم هم درج بشود.
مگر تا حالا پیش نیامده؟
زیاد مهم نیست اما فکر میکنم نام نوشتههای دم صبح خیلی جالب نیست. احتمالا دست به یک تغییر جدی بزنم و یک نام زیبا که با آن آدرس “یکجوری شده” بخورد پیدا کنم.
علی ای حال در پی روشن سازی اذهان عمومی درباره تغییر لینک وبلاگ هستم و در پی پراکنده کردن لینک جدیدِ نوشته.
فقط برای رضای خدا.
اگرنه تلاش برای نوشتن توی این صفحه بیهوده است. فقط سعی میکنم دوباره برگردد توی سرچ گوگل تا نوشتههای رفقا همچنان دیده بشوند. باشد که خدا از سر تقصیر من بگذرد که با طلب کردن این صفحه زمینه نابود شدنش را فراهم کردم.
صرفا یک مشق شبانه بود. جدی نگیرید
بسم الله
افسانه قدیمی ققنوس میگوید ققنوس وقتی زمان مرگش فرا میرسد خودش را به آتش میکشد و از میان خاکسترهای او ققنوس دیگری متولد میشود. برای تو هم حتما این اتفاق خواهد افتاد. نبشتههای دم صبح
بسم الله
سلام رفیق بامرام گذشته!
مزاحمت شدیم که بگوییم زخمی که روی قلب ما گذاشتی هنوز هم جایش درد میکند. هرچه که کردیم مرحم بگذاریم روی این زخم تا خوب بشود و سر باز نکند؛ نمیشود. یعنی خودت نمیگذاری که خوب شود.
دوست من! پاره کردن جگر آدمها با داد و بیداد و عصبانیت؛ شاید تو را خالی کند اما روح آدمهای دیگر را خسته میکند. مزاحم شدم که بگویم اثر فریادهای از سر خشم تو توی جهان باقی مانده. اثر ناسزاها که گفتی و میگویی.
ما را به دوستی و رفاقت با تو امیدی بود. باشد؛ از یاد میبریم آن روزها را. فقط بگو کی میخواهی این رسم بد را تمام کنی؟ روحمان طاقت ندارد این حجم از سیاهی را تحمل کند که تو در جهان پراکنده میکنی.
پ.ن: نامهی یک روح خسته و زخمی برای دوست روحش که با او قهر کرده. ?
#داستان_تخیلی
بسم الله
حضور تبلیغی بانوان طلبه در فضای مجازی؛ یکی از پر بحثترین امور در زمینهی تبلیغات دینی است.
از یک سو ظرافتهای زنانه باعث میشود حضور مستمر آنها در فضای مجازی تبدیل به یک اعتیاد مستحکم به اینترنت شود و از سوی دیگر؛ بانوان به عنوان ستون اصلی خانواده؛ حضورشان در فضای مجازی باعث گسست فکری و فرهنگی خانواده است.
مادری که همهی وقت خودش را برای فضای مجازی صرف میکند و گاهی احساس میکند وظیفهی شرعی او حضور مستمر در این فضاست؛ کودکانی ترسو و بدون اعتماد به نفس بار میآورد. زیرا امنیت فکری که مادر برای کودک به وجود میآورد از حضور مستمر مادر در خانه و اِعمال محبت واقعی سرچشمه میگیرد.
مادر که مدام درگیر کار در فضای مجازی باشد؛ اضطرابهایش را به کودک منتقل میکند و چون باید به کارهای مجازیاش رسیدگی کند؛ مجبور است کودک را مدام از خودش ترد کند.
به علاوه کودکی که گوشی موبایل را به طور پیوسته در دستان مادرش میبیند؛ نسبت به این ابزار شرطی شده و فکر میکند این یک وسیلهی جدایی ناپذیر از زندگی است. بنابراین ناخودآگاه او هم به گوشی موبایل و اینترنت وابستگی و اعتیاد پیدا میکند.
گذشته از این امور؛ سطح علمی پایین طلاب خواهر؛ باعث شده ایشان در پاسخگویی به شبهات در فضای مجازی چندان موفق عمل نکنند و به خاطر عدم کنترل خشم؛ یکی از دشمنتراشترین مردم برای دین اسلام به حساب بیایند.
به نظر میرسد به جای هدایت بدون ظابطهی بانوان طلبه به حضور تبلیغی در فضای مجازی؛ باید آنها را به سلاح دانش و صبر مسلح کرد و سپس با ایجاد گروههای عملیاتی، از آنها خواست تا تبلیغات دینی را به صورت تیمی در فضای مجازی دنبال کنند.
وضعیت حال حاضر تبلیغات دینی در فضای مجازی اصلا مناسب نیست.
باید مراجع ذیصلاح نسبت به این امر توجه ویژهتری داشته باشند.
بسم الله
انسان وقتی میخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند اول باید بداند معروف و منکر چیست و بعد با دلسوزی سعی کند این معروف را نهادینه کند یا از انجام منکر جلوگیری نماید.
معروف اما این روزها خیلی سخت شناخته میشود. نفوذ غرب در همهی دستگاههای کشور نمایان است و خیلی خوب میتوان دید که با معروف مقابله میشود تا منکر جای خودش را به عنوان یک معروف باز کند.
سادهتر بگویم.
برخی میخواهند با دادن آدرس غلط یک معروف را از رونق بیاندازند و یک منکر را به عنوان معروف معرفی کنند. اینها یا مشاوران نادان هستند یا دانایانی که قصد به انحراف کشیدن مومنین را دارند.
توی هر جایی ممکن است این مشاورهها وجود داشته باشد. آدم باید به اصل ماجرا رجوع کند. اینکه یک شخص یا نهاد موجه دینی یا کشوری در حال گسترش این دیدگاه هست؛ یک ملاک خوب نیست.
شاید دستگاهها دچار اشکال شده باشند. هیچ بعید نیست.
اما شما باید کار درست را انجام بدهید.
ماجرای ما و سواد رسانه و بصرت رسانهای یکی از همین بحثهاست.
سواد رسانه که این روزها در مجامع مختلف در حال آموزش است؛ برپایهی تفکر صهیونیستهاست.
سازمان بهداشت جهانی که یکی از پایههای اصلی آن را بیل گیتس و دم و دستگاه او تشکیل میدهد؛ بعد از اینکه شبکههای اجتماعی و فضای مجازی دست ساختهی او و دیگر شرکایش؛ برای مردم دردسر ایجاد کرد؛ سعی کرده است به این طریق اعتراضها را سرکوب کند.
توی دنیا اگر یک مادر اعتراض کند که فرزندم از راه اینترنت دچار فساد شده است؛ جای اینکه شرکتها را ملزم کنند که فساد را برچینند؛ مادر را سرکوب میکنند که” باید به فرزندت سواد رسانه یاد میدادی”
همین کاری که در قبال امنیت جنسی در حال اجراست.
بله! باید گفت بخشی از سند 2030 همین آموزش سواد رسانه است. به افراد بیاموزیم که فضای مجازی جای امنی نیست. شما باید خودتان مراقب باشید. ما نمیتوانیم امنیت را در فضای مجازی برای شما فراهم کنیم.
اما سوی دیگر این بحث؛ برمیگردد به بصیرت داشتن در امر فضای مجازی و رسانه.
همان طور که میدانید اینترنت ساختهی دست آمریکا و لابی صهیونیستی آن است تا دنیا را تحت سلطهی خودشان نگه دارند.
ما با یک شبکهی مخوف و گسترده رو به رو هستیم. جایی که نه تنها امنیتی در آن متصور نیست؛ بلکه به عنوان یک سلاح جنگی و اطلاعاتی بر ضد من و شما از آن استفاده میشود.
شاید بهتر باشد بگوییم اگر حتی شما هیچ اکانتی در هیچ شبکهای ایجاد نکنی؛ به صورت مداوم تحت نظر این سازمانهای امنیتی صهیونیستی هستی. چون آنها سازندهی ابزار و تکنولوژی هستند.
بله!
این یک دروغ است که میگویند شما با حضور حداکثری خودتان در فضای مجازی بیگانه میتوانید مفید فایده باشید. در جنگ اگر استراتژی وجود نداشته باشد؛ شکست نیروها حتمی است.
کسی باید به میدان جنگ برود که هوشیار و توانا باشد.
لازم نیست همهی نیروهایت را ببری داخل زمین دشمن. یک نفر میرود و بقیهی لشکر را با اخبار دقیق خودش حفظ میکند.
حضور در فضای مجازی هم باید با برنامه باشد. انسان عاقل همهی نیروهایش را با اسم و مشخصات کامل نمیفرستد در زمین دشمن که شناخته شود.
شما به عنوان یک سرباز باید فقط برای جنگیدن وارد این فضا بشوید. پس تعاملات خانوادگی شما در این فضا چه معنایی دارد؟ وقتی همهی نزدیکان خودتان را به دشمن میشناسانید تا از آنها بر علیه شما استفاده کنند؛ چطور موفق به حفظ امنیت ایشان میشوید؟
حضور افرادی که در سازمانهای مهم مثل ارتش یا سپاه یا حوزه علمیه مشغول فعالیت هستند؛ چطور میتواند باعث ایجاد امنیت بشود؟ دشمن همهی شما را شناسایی کرده. کار شما؛ نزدیکان شما؛ فعالیتهای مجازی شما؛ زندگی شخصی شما…
این چه سربازی است؟
اصل حفاظت از اطلاعات که محوریترین اصل در فعالیتهای جنگی است زیر پا گذاشته شده.
نیروههای اطلاعاتی بین همکاران خودشان با اسم مستعار سازمانی شناخته میشوند اما در فضای مجازی با اسم حقیقی خودشان و اعلام فعالیتهای خودشان حضور پیدا میکنند. این چه حفظ اطلاعاتی است؟
سپاه همهی نیروهای ارزشی را با اسم سرباز سایبری وارد فضای مجازی دشمن کرده. این به معنای شناسایی همهی این نیروهاست. علی الخصوص که اطلاعات خصوصی آنها هم در این فضا رد و بدل میشود. اولین اصل در حفظ نیروها زیر پا گذاشته شده.
بله! قبول دارم.
باید بود تا هدایت کرد. اما نه به این شکل.
باید گروهی کار کنید. کار تیمی ثمر بخش است.
باید گروه کاری خودتان را در فضای داخلی برپا کنید. پیدا کردن آدمها برای صاحبان این برنامهها کار بسیار سادهای است.
باید با قدرت عمل کنید. منتشر کردن چهار عکس تکراری یا اطلاعات خانوادگی در اینستاگرام به هدایت مردم کمکی نمیکند.
باید مخاطب شناسی کنید. برای هر کسی جواب در خور خودش را داشته باشید.
و باید اول از همه خودتان و فرزندانتان را از این فضای گناه آلود حفظ کنید و بعد دیگران را از این فضا بکشید بیرون.
بیگ دیتایی که ما با افتخار با هشتگهایمان تحویل اسرائیل میدهیم تا الان باعث شده دلار برسد به 30 هزار تومان و پوشک و دستمال کاغذی و روغن برای یک مدتی نایاب بشود.
قیمت کالاها را هشتگهای من و شما بالا برده. چون به دشمنمان گرا دادیم که اینها ما را به وحشت میاندازد.
کی قرار است به این چیزها درست فکر کنیم و تصمیم انقلابی خودمان را بگیریم؟
حتی اگر من طلبه به شما گفتم بیا در اینستاگرام پیج بزن و تبلیغ کالا یا خدمات کن؛ شما نباید از من بپذیری!
این سخن یک سخن درست هست. این یک معروف است که از شما بخواهم فضای مجازی خارجی را ترک کنید. پس حتی اگر دیگرانی باشند که خوششان نمیآید من باز هم روی این سخن خودم تاکید میکنم.
شما که توانایی داری یا نداری؛ از این فضای خارجی بیرون بیا و فقط یک نفر برای ارسال مطالب شما در آن فضا و روشنگری کافیست. تیمی کار کنید!
بسم الله
پایش را کرده بود توی یک کفش که:” هر طور شده زیرانداز سبز را بیاوریم. من از این صورتی خوشم نمیآید.”
هرچه میکردم زیر انداز سبز، کثیف شده باید شسته شود گوشش بدهکار نبود. مدام گریه میکرد. جیغ میکشید و فکر میکرد اگر تقلای زیادی بکند حتما حرف خودش را به کرسی مینشاند. اما فایده نداشت. زیر انداز سبز کثیف شده بود.
گاهی وقتها ما آدم بزرگها هم همینطوری بهانهگیر میشویم.
شبانه روز گریه میکنیم و از خدا همان زیر انداز دوست داشتنی خودمان را میخواهیم؛ غافل از اینکه آن کثیف شده و باعث بیماری است. آلوده است. استفاده از آن فعلا ممکن نیست. اما ما باز هم اصرار میکنیم.
در حین این همه اصرارهای بیمورد خودمان فراموش میکنیم ما یک زیرانداز دیگر هم داریم که از قضا تمیز هم هست اما فقط رنگش مورد علاقه ما نیست و شاید کمی کوچکتر است. فراموش میکنیم شکر همین نعمتهایی که داریم را بکنیم و برای رسیدن به آرزوهایمان صبر کنیم.
زندگی از همین نکتهها و مثالها درست شده. طول زندگی زیاد مهم نیست که چطور به سر میشود. مهم عرض آن است. این که این زمانی که دارم توی این دنیا زندگی میکنم؛ چقدر از نعمتهایش برای آیندهی دنیا و آخرتم استفاده کردم؟
اگر داشتم چطور از آن لذت ببرم و شکر گزار باشم؟ اگر نداشتم چطور از داشتههای دیگرم لذت ببرم و شادمان باشم؟
و این یعنی همان قناعت کردن.
اگر داشتههات رو بیشتر ببینی و برای داشتن آنها شکر کنی؛ خدا نداشتههایت را هم بهت خواهد داد. چون تو بلد هستی چطور از نعمتهای او استفاده کنی!
…?????
بسم الله
بیگ دیتا یعنی چه و چه کاربردی دارد؟
دادهی بزرگ اطلاعاتی یک جامعه که نشان میدهد علایق و سلایق، نگرانیها، کمبودها، شکافهای عمیق در جامعه، نقطهی جوش اجتماعی جامعه، توان تحمل استرس جامعه و … چیست و چطور میشود این اجتماع را زیر فشار قرار داد را بیگ دیتا میگویند.
دادههای بزرگاطلاعاتی که به ظاهر خام و به درد نخور هستند. مثل
سلیقهی آدمها در انتخاب رنگ، جنس، طرح و قیمت اجناس.
سلیقهی سیاسی آدمها و اینکه از نظر فکری به کدام گروهها گرایش دارند.
سلیقه ورزشی و فرهنگی آدمها که نشان میدهد طرفدار کدام تیم و کدام فرهنگ هستند.
ارتباطات خانوادگی که نشان میدهد هر کسی متعلق به کدام تیرهی اجتماعی است.
شناسایی همهی افراد جامعهی هدف از روی تصاویر منتشر شده توسط آنها.
ترسها، نگرانیها، چیزهایی که باعث آرامش جامعه یا طغیان اجتماعی هستند از میان همان چتهای خصوصی و یا گروهی افراد قابل دریافت است.
اما این دادهها چطور پالایش میشوند؟
توسط هوش مصنوعی مستقر در برنامه
هوش مصنوعی در کسری از ثانیه اطلاعات را دسته بندی و استخراج میکند. برای هوش مصنوعی کاری ندارد که بگوید چند درصد مردم طرفدار آقای X و چند درصد طرفدار آقای Y هستند.
برای هوش مصنوعی کاری ندارد که بگوید نگرانی یک اجتماع در برهه زمانی خاص چیست؟
برای هوش مصنوعی دریافت روابط خانوادگی افراد اصلا سخت نیست.
اما این دادهها به درد چه کسی میخورد؟
به درد تجار بین المللی برای اینکه در تولیدات خود سلیقهی جامعهی هدف را محقق گرداند.
به درد سیاستمداران جامعه؛ تا بتوانند مشکلات جامعه را بدست بیاورند و راه حلی برای برون رفت از بحران بیابند.
به درد دشمنان یک ملت؛ تا بتوانند از طریق آن؛ جامعهی هدف را تحت فشارهای روحی و روانی یا سیاسی و اقتصادی قرار دهند.
حتی به درد کاندیداهای ریاست جمهوری هم میخورد.
ترامپ در انتخابات نخستین خود، با استفاده از دادههایی که از توییتر خریده بود؛ توانست به همان چیزهایی اشاره کند که مردم میخواهند و به همین راحتی جامعه را توانست مجاب کند که به او به عنوان یک دیوانهی سیاسی رای بدهند.
بیگ دیتا واقعا یک صلاح محسوب میشود و دارندهی آن همیشه پیروز است. چه در عرصهی جنگ، چه اقتصاد، سیاست یا فرهنگ. دارندهی اطلاعات جمعیتی میتواند در همه امور پیروز میدانها باشد.
#طرح_صیانت میخواهد از خروج این اطلاعات از کشور جلوگیری کند. این طرح قصد دارد با حفظ این اطلاعات در داخل خاک کشور از آنها در برابر دشمنان قسم خوردهی این مردم مراقبت کند.
حالا که مردم کشور ما دلشان میخواهد همهی اطلاعات سری و غیر سری خودشان را به سرویسهای اطلاعاتی خارجی به رایگان هدیه کنند؛ باید هم عدهای به دنبال این باشند که از تصویب #طرح_صیانت از فضای مجازی جلوگیری کنند. چون منافع اربابان خارجی آنها به خطر افتاده است.
✍ #خاتون_بیات
@savaderasane
بسم الله
پاسخ به یک سوال
اگر میگویید حضور در شبکههای اجتماعی خارجی ممنوع است، چطور این سخن را با فرمایشات حضرت آقا یکی میکنید؟ ایشان که به صورت مداوم امر به حضور در فضای مجازی داشتهاند.
پاسخ:
? نکته اول این است که حضرت آقا از اواخر دهه 70 که اینترنت وارد کشور شد برای آن برنامه داشتند و بارها میفرمودند از این فضا برای انتشار دین استفاده کنید.
? دومین نکته این که در اوایل هیچ شبکه اجتماعی یا پیام رسان داخلی وجود نداشت. بنابراین فرمایشات حضرت آقا در سالهای دهه 80 تا 90 در این زمینه منطبق بر شرایط زمان بوده و میفرمودند زمین جنگ را خالی نکنید. چون هیچ جایگزینی برای آن برنامهها نبود؛ چارهای جز حضور قشر انقلابی در این فضاها برای پاسخ دادن به شبهات وجود نداشت.
? نکته سوم این است که دستهای از سخنان حضرت آقا پیرامون این مساله است که وقت خودتان را در این فضا به هدر ندهید و خودتان در آن غرق نشوید. آیا همهی آن بچه انقلابیها که در آنجا هستند همین کار را میکنند؟ منظور آقا از این حضور فقط تاثیر گزاری صرف است. نباید از این فضا برای امور شخصی و ارتباطات خانوادگی استفاده کرد. آیا همهی آنهایی که کار تبلیغ دین انجام میدهند؛ مناسباتشان خارج از این پیام رسانها و در شبکههای داخلی است؟ آیا هیچ وقتی برای پرسه زدن در آن فضا صرف نمیکنند؟
با این توضیحات به این نتیجه میرسیم.
سخنان حضرت آقا درباره فضای مجازی را باید به روز در نظر بگیرید.
چون فضای مجازی سال 88 که برپایه وبلاگ نویسی بود با فضای مجازی سال 1400 که توییتر و اینستاگرام حاکم است متفاوت است.
وبلاگها ماهیت جهانی داشتند. مطالبشان در جستجوی موتورهای جستجو پیدا میشد. اطلاعات دینی درستی به زبان فارسی یا دیگر زبانها در آن فضا وجود نداشت. بنابراین حضرت فرمودند اگر بتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را به گوش جهانیان برسانید و انجام ندهید فردای محشر مسئول هستید و باید پاسخگو باشید.
اما الان در اینستاگرام کدام سخن درست شما هست که اجازه انتشار پیدا میکند؟ چند درصد از افراد خارجی؛ مثلا عرب زبانها یا هندوها یا چینیها و … میتوانند مطالب شما را در این فضا ببینند و دین را از شما بیاموزند؟
اصلا چند درصد مطالب پیجهای تبلیغی اینستاگرام دینی و عقیدتی است؟
در تلگرام که اجازه نمیدهد شما با یک سرشماره وارد گروهی با سرشمارههای دیگر کشورها بشوید؛ شما چطور میخواهید یک کلمه حرف درست خودتان را به آنها برسانید؟ تلگرام حتی متعهد شده درباره کانالها و افراد انقلابی هیچ دسترسی کاملی به اطلاعات و یا انتشار مطالب ندهد. یعنی دولت اصلاحات با نمایندگی آقای جهرمی یک قرارداد نوشته تا کسی به جز اصلاح طلبها و معاندین نظام نتوانند در این فضا موج ایجاد کنند. شما چطور میخواهید یک کلمه حرف درست را به نظر دیگران برسانید؟
بمباران اطلاعاتی که در این فضاهای جدید موجود است کاربر را از درک درست حقایق محروم میکند. بنابراین حضرت آقا با ظهور شبکههای اجتماعی فرمودند وقت خودتان را در این فضاها هدر ندهید. درستان را خوب بخوانید. کار تشکیلاتی تمیز داشته باشید. این نشود که غلام برفت آب جو بیاورد؛ آب جو غلام ببرد. …
راهکار چیست؟
1. برای حضور تبلیغی در فضای مجازی باید تیمی وارد عمل بشوید.
2. فقط کسی که مسئول انتشار محتواست باید در آن فضا حضور داشته باشد. بقیهی اعضا باید در زمین خودی مشغول تهیه محتوای فاخر باشند.
3. خودتان را سرگرم مطالعه بیشتر کنید تا بتوانید به شبهات پاسخ درست بدهید و یا از پس تولید محتوای خوب بر بیایید و البته به درسهایتان لطمه وارد نشود.
4. بدون دانش و علم بکار گیری ابزار؛ حضور شما در آن مکانها اصلا مفید نیست؛ بلکه آسیبزاست.
5. دربارهی امنیت اطلاعات؛ گرمی روابط خانوادگی؛ صمیمیت در خانواده؛ مشکلات جسمی و روحی نیز مراقبهای ویژه را داشته باشید.
6. اولویت کار خودتان را تهذیب نفس و اخلاص در عمل تبلیغی قرار بدهید تا خدا هم شما را کمک کند.
در پایان سعی کنید عزیزانتان را از آن فضاهای خارجی خارج کرده و به دامن اینترنت پاک کشور خودتان بکشانید.
#به_قلم_خودم خاتون بیات
بسم الله
هرچه که فکر میکنم درباره چه چیزی بنویسم هیچ کلامی به ذهنم نمیاد.
یک سوال دارم فقط!
آیا واقعا طوفان توییتری و هشتگ زدن و نوشتن دلنوشته مهدوی چقدر به مساله ظهور حضرت کمک میکند؟ یعنی میخواهم بگویم اصلا تاثیری در جلو انداختن ظهور حضرتش دارد؟ یا برعکس؛ جلوی آمدن آقاجان را همین کارها میگیرد؟
خیلی این مساله ذهن مرا درگیر کرده. توییتر که اساسا مال صهیونیستهاست. تلگرام هم همینطور. فیس بوک، واتس اپ، تانگو، سیگنال …
اصلا بهتر است بگویم فضای مجازی که ساخته دست شیطان پرستان صهیونیست است. هرکجای اینترنت بنویسی و هشتگ بزنی اصلا برای اعتلای صهیونیستها و تفکرات شیطانی آنها قدم برداشتی. حتی دست گرفتن همین گوشی سامسونگ؛ هوآوی؛ اپل … ! به نظرم ما هر قدمی برمیداریم از آقاجانمان دور میشویم. این کارهای بیهوده فقط سر ما را به دنیا و جذابیتهاش گرم کرده. اصلا باعث آمدن آقایمان نمیشود که هیچ؛ خودش عامل بدبختی ماست. ما را از آقاجانمان دورتر میکند.
اینها را اگر یک وبلاگ نویس با گوشی سامسونگ بنویسد که توی گوگل دیده بشود آیا به نظر شما درست هست؟ ?
به نظرم باید روی تغییر استراتژی فکر اساسی کنم.
بسم الله.
توجه کردید وقتی قراره برید یک مهمانی مجلل از چند هفته قبل خودتان را آماده میکنید؟
نوبت آرایشگاه میگیرید. سفارش لباس میدهید. وسایلی که برای زیباتر شدنتان در مهمانی لازم دارید تهیه میکنید. کفش و کیف مناسب مهمانی تهیه میکنید. خلاصه خودتان را نونوار میکنید برای رفتن به مهمانی.
حالا فکر کنید این مهمانی انقدر بزرگ است که همهی مردم شهر در آن دعوت هستند. خیلی از این مردم از شما ثروتمندترند و خیلیشان فقیرتر. اما آنها که ثروتمندترند حال فقیران را میبینند و از درونشان خبر دار میشوند. آدم پیش این ثروتمندان خجالت میکشد اگر لباسهای تنش نامناسب و خراب باشد یا بوی بد بدهد.
فکر کنید این مهمانی یک برنامهی ویژه داشته باشد. یک قرارداد سالیانه برای هر کدام از میهمانان قرار است توی این مهمانی نوشته بشود و سرنوشت او را تا سال بعدی رقم بزند. اما موقع نوشتن قرارداد نگاه میکنند به جیب آدمها. هر کسی فقیرتر باشد به او کمتر میدهند و هرکسی ثروتمندتر باشد بیشتر. بالاخره کارهای خاصی هست که فقیرها به خاطر فقرشان نمیتوانند انجام بدهند. آدم این طور وقتی قبل از مهمانی سعی میکند اگر فقیر هست خودش را یکی دو پلهای بالا بکشد. نکند از این قرارداد سالیانه کم عایدش بشود و دستش خالی بماند. آدم باید توی این روزها که به میهمانی مانده زرنگی کند.
ماه مهمانی خدا در راه است و عنقریب است که از راه برسد. سال که نو بشود توپ میهمانی خدا را هم در میکنند. توی این جشن بزرگ قرار است قرارداد زندگی سال آیندهی ما را بهمان بدهند و نگاه میکنند به بضاعت ما. خدا نکند جشن از راه برسد و لباسهایمان هنوز کهنه و کثیف مانده باشد. باید خانه تکانی کنیم و لباسهای نو برای خودمان تهیه کنیم.
لباس نویی از تقوا. خوش رنگ و لعاب از استغفار در ماه رجب. خوشبو از عطر صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام. باید خودمان را برای رسیدن مهمانی خدا آماده کنیم. وقت زیادی باقی نمانده. نکند در وسط خانه تکانی نوروز فراموش کنی خانهی دلت را بتکانی.