31 خرداد 1397
راحله خانم میگفت:” دوستم مهندسی شیمی خونده. بنده ی خدا از مادر پیرش مراقبت میکنه. تو خونه داره افسرده میشه با مادر پیرش. شوهر هم که نمیتونه بکنه چون سنش بالا رفته. یک کار خوب میتونی براش پیدا کنی؟" دخترهای ترگل ورگلی که به خاطر درس خواندن… بیشتر »
نظر دهید »
31 خرداد 1397
گاهی وقتها یک کار جمع و جور خانگی خیلی تو زندگی بهت کمک میکند. اما باید توجه کنی هیچ چیز جای کانون گرم خانواده را نباید بگیرد. گاهی وقتها چند ساعت کار بیرون از خانه به روحیه ات کمک میکند اما یادت نرود مادر مهربان بودن هم خودش یک هنر است. تنوع تو… بیشتر »
31 خرداد 1397
فردا صبح قرار است بدست دشمنان اسلام اعدام شوم. فردا صبح قرار است به آرزوی دیرینه ام برسم. خدا کند صبح زودتر برسد. امشب حال شهدای دشت کربلا را دارم. حال حبیب بن مظاهر را. حال مسلم ابن اوسجه. حال هاشمیون. امشب تو پوست خودم نمیگنجم. فردا قرار است به… بیشتر »
24 خرداد 1397
سالهای قبل من هم این لیاقت را داشتم که پشت سر آقا نماز عید بخوانم. خیلی شیرین و دلچسب است این نماز. خلوص و صفای حضرت آقا همه ی جمع نمازگزار را با خودش میبرد. بوی بهشت میگیرد مصلی. من چندین بار رفته ام. امروز یادش افتادم و دلم تنگ شد. وقتی نماز پشت سر… بیشتر »
20 خرداد 1397
امشب دیگر خالی خالی شده ام. نه هیچ ایده ای برای سحری پختن دارم نه برنامه ای برای افطار فردا. امشب حسابی خسته ام. خسته! میفهمی؟! دستم که بریده بود اصلا متوجهش نشده بودم. وقتی نفس را بغل کردم فکر کردم پشتش به زمین که خورده زخمی شده اما نگو که دست خودم… بیشتر »
18 خرداد 1397
قمر نساء خانم امروز بهم یک انگشتر نقره هدیه داد. گفت:” برایت از مشهد خریده بودم اما گمش کرده بودم. دیشب پیدا شد. لای لباسها گم شده بود.” وقتی آورد فورا دستم کردم و گفتم:” چقدر هم قشنگه. اتفاقا انگشتر عقیق نداشتم.” این را که گفتم… بیشتر »
11 خرداد 1397
یک ماجرا و یک دنیا حرف و حدیث که اصلا راست و دروغ آن مشخص نیست. خبرگزاری ها فقط با نام مستعار یک مادر و یک پدر از راویان ماجرا سخن میگویند. حالا اینکه این مادر و پدر واقعا بچه هایشان آن مدرسه درس میخواند یا نه اصلا معلوم نیست. بی بی سی اما بدون هیچ… بیشتر »
06 خرداد 1397
امشب قرار است میهمان بیاید. چند مهمان عزیز. امروز خیلی کار دارم. باید رخت و لباسها را جمع و جور کنم. زمینها را دستمال بکشم. جارو کنم. گردگیری آینه ها یادم نرود؟! خیلی به آینه ها حساس است؛ خیلی. تر و تمیز و شام پخته با موهای مرتب و لباس قشنگ بنشینم… بیشتر »
01 خرداد 1397
ذره ذره که چه عرض کنم. انگار یک شلنگ آب از سقف آسمان آویزان است. حالا دریا که نه ولی یک سیل کوچک و نازنین تو خیابان دم خانه مان راه افتاده است. خیلی شیک و مجلسی. :) فقط دعا میکنم ایکاش کسی در جاده ی چالوس کنار رودخانه ننشسته باشد. این باران که آمد حتما… بیشتر »