31 اردیبهشت 1397
داشتم به این فکر میکردم که حضرت خدیجه سلام الله علیها خیلی مظلومه وغریب است وبه دنبال احادیثی درباره ی شان و منزلت ایشان میگشتم که به این روایت رسیدم. پيامبر خدا (ص) وارد منزل خود شد و ديد كه عايشه رو به فاطمه كرده و با فرياد به او مىگويد: اى دختر… بیشتر »
نظر دهید »
31 اردیبهشت 1397
بسم الله امشب دلم میخواست برای مادر امت بنویسم. برای حضرت خدیجه سلام الله علیها. برای مادر خوبی ها! امشب دلم برای شیدای امین تنگ شده بود. برای مادر یاس! برای مادر سیده ی زنان عالم. مادر مهربان امت یا خدیجه ی کبری سلام الله علیها. عمر گرانبهایت را برای… بیشتر »
22 اردیبهشت 1397
برای همه سوال شده که کدام درب؟ خوب من که گفتم:” باب الرضا علیه السلام” اما خوب باب الرضا علیه السلام دوتا ورودی دارد. آنجا که من ایستاده بودم یک گوشه ی دنج و بزرگ بود. انقدر بزرگ که یک کانکس بزرگ هم آنجا جا خوش کرده بود. بهش میگفتند"دفتر… بیشتر »
22 اردیبهشت 1397
برای ماه رمضان وبلاگم را هم مرتب کردم. قالب قبلی همچین جالب نبود. تو موبایل کامل باز نمیشد. حالا خدا کند این یکی درست از آب در بیاید. هنوز شام نپختم. گفتم اول به این کار مهم رسیدگی کنم بعد. باید بروم خیلی دیر شده. این هم حرکت جوال ذهن امروزم. نکته ی… بیشتر »
22 اردیبهشت 1397
هوای دم اذان ظهر بود. آفتاب درست وسط آسمان بود و عجیب گرما بیداد میکرد. این گرما واقعا برای این وقت سال عجیب بود. خادمی که مسئول ما بود خودش زیر سایه و داخل راهرو ایستاده بود و میگفت:” دختر زیر آفتاب واینسا بیا تو. هلاک میشی از گرما.” اما… بیشتر »
22 اردیبهشت 1397
من اینجا نشسته بودم. همین جا. روی آخرین فرش پهن شده در صحن انقلاب اسلامی. کم کم هوا تاریک میشد و هر لحظه که صحنه ی پیش رویم تغییر میکرد ازش یک عکس میگرفتم. چقدر دلنشین است حرم آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام. سر پست که ایستاده بودیم یک خانم خارجی… بیشتر »
19 اردیبهشت 1397
اینجا بهشت روی زمین است. اینجا حرم عشق است. من و حرم آقا وقتی بهش گفتم من اومدم خدمت تون خوش گذرونی. اتاق من درست روبروی حرم?? البته باباجون به من نگفته بود میخوایم بیایم اینجا. شب هم کنار آقا هستم تا صبح. دعا گوی همه ی عزیزان هستم. سلام همه تان را خدمت… بیشتر »
18 اردیبهشت 1397
راننده ی ماشین روبرویی یک آقای جوان بود. خانم راننده ی سرویس که جوان و زیبا و محجبه است کمی عقب تر رفت تا آقا بتواند عبور کند. آقا هنگام گذشتن از ماشین خانم سرش را از پنجره بیرون کرد و با رویی گشاده و مهربان گفت:” ممنونم عزیزم” خانم دلش… بیشتر »
16 اردیبهشت 1397
استاد کلاس نویسندگی فرمودند حالا به بعد تمرینهای کلاس رو تو وبلاگهاتون منتشر کنید. یکی از تکنیکهایش هم حرکت جوال ذهن است. حالا به بعد اگر تو وبلاگم جفنگیات نوشتم همچین تعجب نکنید!? در حال سیاهه پر کردن هستم. البته اگر خدا بخواهد. خوب.حالا بریم سر اصل… بیشتر »
11 اردیبهشت 1397
هرچه که به غروب شب نیمه ی شعبان نزدیک میشوم دلم برای آقای غریبم بیشتر تنگ میشود. آقا جانم! امشب کجای این دنیا تنها و غریبانه به انتظار نشسته ای؟ امشب دلم شادمان نیست. راستش سال به سال که میگذرد وقتی به این فکر میکنم که این آقا که ما برایش جشن… بیشتر »