30 خرداد 1396
کلاس اول دوم دبستان که بودم مدرسه مان قرآنی بود و رسم داشت حتی بچه های سال اولی هم میرفتند نمازجماعت. برای همین یک چادر و جانماز برای خودمان میبردیم درمدرسه میگذاشتیم که با چادرخودمان نماز بخوانیم. برنامه بود که هر پنج شنبه این چادر و جانماز ها را ببریم… بیشتر »
9 نظر
25 خرداد 1396
جان میدهد امشب دعای جوشن کبیر را اینجا بخوانی. حرم مطهر شاه عبد العظیم حسنی علیه السلام. شهر ری. تهران بیشتر »
25 خرداد 1396
امشب جان میدهد جوشن کبیر را اینجا بخوانی. حرم مطهر صالح ابن موسی الکاظم علیه السلام. تجریش. تهران. بیشتر »
21 خرداد 1396
جمعيت از نظر آيات و روايات سارا بيات[1] چكيده: در سال های اخیر دولت ها به دلیل جلوگیری از فقر مالی در جهان و بهران غذا روی به کنترل جمعیت آوردند و کشور ما نیز به تبعیت از جامعه جهانی به این کار مبادرت ورزید و حال آنکه طبق آموزه های اسلام خداوند والدين… بیشتر »
21 خرداد 1396
همیشه در یک جمع که قربان صدقه ی خانم جانش میرفت جوانها از حسادت شان سعی میکردند میانه شان را شکر آب کنند. همیشه دو تایی میخندیدند و میگفتند عشق ما خیلی قدیمی شده و حقه های شما کارسارز نیست. ۷۰ سالش بود اما هنوز بعد از ۵۰ سال زندگی مشترک خانمش را خانم… بیشتر »
21 خرداد 1396
سرهنگ محمدی در بسیج مداحان سپاه کرج استادمان بود.ایشان از هموطنان آذری زبان هستند.مثل جالبی همیشه برایمان میزد.میگفت ملّایی در قدیم بود که شب های محرم چندین جا منبر میرفت. برای همین وقت نداشت شام را در خانه بخورد. یک روز یک بَلِّه (به لحجه ی ترکی به… بیشتر »
16 خرداد 1396
چقدر خوب است که آدم یک دوست برای درد دل کردن داشته باشد. گه گداری که آدم نیاز دارد کسی راهنمایی اش کند وجود اینجور دوستی خیلی ضروری است. گاهی وقت ها فقط گوش کردن حرف های آدم دلش را سبک میکند. داشتم باز هم اشتباه میکردم و راضیه من را متوجه اشتباهم کرد.… بیشتر »
10 خرداد 1396
بچه که بودیم یک قهرمانی بود که شده بود همراه همیشگی مان. همان که در بستر ده شلمرود اتفاقات زیبایی را رقم میزد. همان حسنی معروف. یادتان هست که انقدر حمام نرفته بود کره الاغ کدخدا بهش سواری نمیداد؟یادتان هست که خانم مرغه میگفت تو خیلی کثیفی و جوجه ی ریزه… بیشتر »
09 خرداد 1396
اون سالی که به سن تکلیف رسیدم پدر بزرگم کادوی تولد بهم یک کتاب و یک جانماز هدیه داد. کتاب، حجاب از منظر قرآن کریم نام داشت و خیلی قطور نبود. پدر بزرگم گفت اگر این کتاب رو همه اش رو بخونی بهت یه جایزه میدم و منم که خیلی کتاب دوست داشتم در عرض یک هفته همه… بیشتر »
08 خرداد 1396
شب های ماه مبارک رمضان که میآیند جان میدهد برای بیدار نشستن تا به صبح و عبادت کردن. البته بگذریم که این روزها مردم تا نیمه های شب بیدارند و عبادت هم نمیکنند. چند روزی هست که دلم برای بچه های دهه ی ۶۰ ی میسوزد. تا چشم وا کرده ایم در حجوم رسانه ای… بیشتر »
06 خرداد 1396
سلام ماه زیبای خدا. شهر الرمضان. شهری که انزل فیه القرآن. ماه زیبای قرآن سلام. یک سال طول کشید تا آمدی. دلموبرایت تنگ شده بود. شب های زیبای با تو بودن و سحر های راز و نیاز تو را دلتنگ بودم. ماه زیبای خدا،ماه رحمت،ماه بخشایش و ماه مهربانی. شب زنده داری… بیشتر »
04 خرداد 1396
حاجیه خانم دارد پیر میشود اما غم دوری از همسرش او را خیلی سال پیش کشته است. شوهر حاجیه خانم خیلی سال است که گم شده. الان دیگر به او مفقود الاثر هم نمیگویند. راستش چند سالیست آب پاکی روی دستشان ریخته اند و گفته اند دیگر بر نمیگردد. حاجیه خانم سه تا پسر… بیشتر »
02 خرداد 1396
آمدم بروم رکوع که دیدم دخترک آمد یک راست ایستاد جلوی من. برای اینکه بتوانم بروم سجده تو همان راستا که ایستاده بودم یه قدم رفتم عقب. نمیدانستم فسقل شیطون برایم نقشه کشیده است.? همین که سرم رو گذاشتم روی مهر نشست روی گردنم?. اینکه میگویند احکام مورد… بیشتر »